به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، در آخرین به روز رسانی وبلاگ «پاتوقی برای ایرونیها» چنین آمده است:
تنها یک جنگ بود..... جنگ کفر و ایمان...
شاید شاهنانه هزاران اسفندیارها و رستمهایی به خود میدید که جسمشان به اندازه رستم و اسفندیار بزرگ نبود.... راحت جان میدادند.... تنشان سخت نبود..
اما.... با جسم نحیف... با تن ضعیف... کار هزاران رستم و اسفندیار شاهنامه را میکردند...
نیازی هم به پر طاووس و مجمر و سیمرغ نبود.... نیازی به جادوی پرندهٔ افسانهای نبود....
آنها عشقشان خدا بود و جادوهای سیمرغشان... زیارت عاشوراهای قبل عملیات...
جنگیدن با چندین کشور در تن یک کشور کار جادویی نبود؟؟؟... چرا بود.
شاید فردوسی فکرش را هم نمیکرد در زمانی نوجوانایی بیایند که کارشان تخریب باشد، ان هم تخریب میدان مین، انهایی که پایشان را با صلابت بر روی میدان مین میگذاشتند و تکه تکههای بدنشان را درون پارچهای برای مادرشان میاوردند...
شاید فردوسی فکرش را نمیکرد نوجوانی برای حفظ جان و ناموس وطنش انقدر دغدغه داشته باشد که خود را زیر تانکی بزرگ و سخت منفجر کند...
شاید فردوسی فکرش را نمیکرد مردانی اینجا با جانهای در کف دست میجنگیدند برای حفظ وطن نه برای پادشاهی توران...
شاید فردوسی فکرش را نمیکرد که کسانی باشند که جان شیرین را با میل و رغبت به خداوند نثار کنند
شاید فردوسی فکرش را نمیکرد... بزرگتر و فداکارتر از رستمها و اسفندیارهای کتابش را میتوان یافت... ان هم نه یکی.. نه دوتا... بلکه هزاران فرد
در شاهنامه اکثرا «رویین تنند، اما رزمندگان ما روحشان هزارن بار از جسم پهلواناان شاهنامه بزرگ و عظیمتر است...
کاش فردوسی هشت سال دفاع مقدس زنده بود..... چه حماسه نامهای مینوشت از این هشت سال..... اری مینوشت.. نیازی نبود حماسه بیافریند...
آخر جنگ ما هم خرق عادتست، هم ملی، هم هزاران قهرمان دارد، هم داستانیست شیرین.