به گزارش خبرنگار دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»، حسن رحیمپور ازغدی، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی در یکی از سخنرانیهای خود در سال 1388 مطالبی را در خصوص ابعاد شخصیتی شهید نواب صفوی و دیدگاه و افکار او بیان کرد.
به مناسبت 27 دی ماه، سالروز شهادت این شهید بزرگوار مروری، بر سخنان استاد رحیمپور در خصوص ایشان داریم.
یکی از دوستان فرمودند ماهوارهها شبهه ذهنی ایجاد میکنند و به ائمه و قرآن اهانت میکنند. دهها کانال ماهوارهای به زبانهای مختلف هستند که کارشان مبارزه با معنویت و اخلاق و اسلام و تشیع است، اما مشکل اصلی ما فقدان تربیت نیروی کافی برای کار در داخل کشور است.
نواب صفوی یک الگوی برجسته برای تبلیغ است
به ذهنم آمد در کنار این که در پاسخ به شبهات چه باید گفت، به یک پاسخ دیگر هم اشاره کنیم و آن این که چه باید کرد؟ یعنی نوعی رفتارشناسی تبلیغی باید صورت بگیرد. به نظرم آمد به یک الگوی برجسته تاریخی در باب تبلیغ و روحانیت یعنی شهید نواب صفوی اشاره کنم که این هفته سالگرد شهادتش است.
او حدوداً 30 ساله بود که شهید شد. در واقع، طول عمر او زیاد نبود، اما عرض و عمق زندگی بابرکت این فاضل مجاهد گاهی با کل حوزه علمیه برابری میکند، یعنی وقتی کاری که نواب صفوی کرده را در یک کفه ترازو بگذارید و کاری که کل حوزههای علمیه و کل روحانیت شیعه در آن مقطع از تاریخ کرد را در یک کفه دیگر، میبینید آثار کار نواب بیشتر است.
در زندگی ایشان، در حوزه کار تبلیغ فرهنگی و دینی، نکات زیادی برای درس گرفتن وجود دارد، اما وقتی از نواب صحبت میشود ذهن ما فقط به سمت بعد جهادی و استشهادی نواب و علمیاتهایی که انجام داده یعنی زدن هژیر، رزم آرا و کسروی میرود که البته اگر اینها هم درست بررسی شود منطق شفاف و روشنی دارد.
نواب صفوی در چه شرایطی فعالیتهای خود را آغاز کرد؟
من به چند شاخصی که در رفتار ایشان دیدم، اشاره میکنم و معتقدم طلاب و حوزههای ما هنوز باید چیزهای زیادی را از نواب بیاموزند. ابتدا باید به تاریخ نگاه کنیم تا ببینیم در آن زمان چه وضعی وجود داشت. امواج متعدد اسلام ستیزی و روحانیت ستیزی اول از طرف خود رضاخان تا قبل از شهریور 1320 و بعد که کشور اشغال میشود تا بیش از یک دهه به صورت وسیع وجود داشت.
از طرف دیگر، موج جریانهای کمونیستی و مارکسیستی با حمایت ارتش اشغالگر شوروی در ایران، جریانهای ملیگرایی، جریانهای بهاییگری و همه اینها وجود داشت. از سوی دیگر، کسرویگری از داخل و خارج پمپاژ میشد و عده زیادی که با مفاهیم اسلامی آشنا نبودند، آلوده میشدند. در این زمان کسی مثل نواب صفوی با غیرت و دقت وارد صحنه شد.
بعد از شهریور 1320 هرج و مرج بر ایران حاکم شد - شبیه کاری که در عراق و افغانستان کنونی اتفاق افتاده است - و بعد از 12، 13 سال یعنی در سال 1332 کودتای 28 مرداد را به راه انداختند.
سوز دینی نواب صفوی و مقابله با عقاید کسروی
نواب بچه خانیآباد تهران بود و در دبیرستان صنعتی درس میخواند، بعد هم در دانشکده الهیات دانشگاه تهران درس خواند و به نجف رفت، وقتی که قضایای کسروی پیش آمد، ایشان نجف بودند. اولین نکته تبلیغی، تفاوت بین تبلیغ به عنوان شغل با تبلیغ به عنوان رسالت و این سوز دینی نواب است.
کتابهای کسروی به نجف میرود و حتی بعضی از طلبههای کم سواد تحت تاثیر قرار میگیرند. نواب متوجه میشود که چند طلبه تحت تاثیر کتب کسروی قرار گرفتهاند، این کتابها را تهیه میکند و دقیق میخواند. سپس با بعضی از علما جلسه میگذارد و احراز میکنند که این یک جریان انحرافی و بدعتگذار است.
نواب نقدی مینویسد، بعد احساس میکند که تکلیف هنوز ساقط نشده، بعد از چند سال درس خواندن در نجف میگوید ما اصلاً چرا در اینجا درس میخوانیم؟ ما باید به چیزهایی که میدانیم عمل کنیم. ایشان از نجف به ایران میآید و سر راه، مثلاً در آبادان حلقهای را میبیند که طرفدار این جریان هستند، اجازه میگیرد و با محبت بین آنها میرود و صحبت میکند یا وسط خیابان چهارپایه میگذارد و 5، 6 روز شبهات را مطرح میکند و جواب میدهد.
برخی از رهبران درجه یک کفر در ایران سابقه روحانیت داشتند
نواب به تهران که میرسد میپرسد مرکز کسروی کجاست؟ میگوید اول من میخواهم ببینیم خود کسروی شبهه و سوال دارد یا مریض است. کسروی ابتدا آخوند بود، یکی از بدبختیهای ما این است که در صد سال اخیر بعضی از رهبران درجه یک کفر در ایران سابقه روحانیت داشتند یا بچه خانواده روحانی بودند. رهبران اصلی مارکسیسم، کسرویگری و لیبرالیسم در ایران یا طلبههای بیسواد ضعیفالنفسی بودند که از حوزه بریدند یا روحانیزاده بودند، این توهم بزرگی است که میگویند ما اسلام را میشناسیم، در حالی که نمیشناسند.
اولین ملاقات نواب صفوی با کسروی
نواب در اولین ملاقات با کسروی به او میگوید، پسر عمو (چون کسروی سید بود) من از نجف از طرف علما آمدم تا ببینم بحث شما چیست. اگر بحث و استدلال منطقی داری خودم مبلغت میشوم، اما اگر استدلال نداری این کارها را نکن؛ چون با قلم و بیان شما نه تنها یک نفر که یک نسل گمراه میشود.
نواب میگوید شما در بحث خود گفتهای که پیغمبر و امامان مردهاند، پس چرا شما هنوز اسم آنها را میبرید؟ گفته اید اینها مردهپرستی است. هر انسان سلیم فکری در دنیا، رهبران خود را دوست دارد، ولو آنها به این احترام و یادآوری نیاز ندارند، ولی خود ما به این یادآوری محتاج هستیم. شما چه اشکالی به این احترام گذاشتن وارد میدانید؟ کسروی میگوید: مگر در قرآن نخواندی مردههایتان را اکرام نکنید؟ نواب میگوید: در کجای قرآن چنین آیهای وجود دارد؟ کسروی که میبیند نواب با قرآن محشور است میگوید: شوخی کردم.
نواب در همان جلسه تردید میکند که کسروی دنبال چیست؟ و در ذهنش میآید که این آدم شبهه ندارد، مرض دارد. در عین حال نواب ادامه میدهد و در جلسات متعدد به منزل کسروی و جلسات او و بین مریدانش میرود و حرفهای کسروی که تمام میشود مودبانه سوال میکند و بحث میکند. بعد میبیند این سنخ شبهه نظری نیست، این سنخ سلمان رشدی است، یعنی قصدش بحث فکری و استدلال نیست.
تشکیل جمعیت مبارزه با بی دینی
نواب بعد از شهریور 1320 جمعیتی به نام جمعیت مبارزه با بیدینی تشکیل میدهد. حتماً اسم حاج سراج انصاری را شنیده اید که جزو اولین کسانی بود که نقش پدری برای مطبوعات دینی بعد از شهریور 1320 دارد. او و عده دیگری که برای راهاندازی مطبوعات و مدارس دینی زحمت کشیدند به همراه نواب این جمعیت فرهنگی را درست کردند و کارشان پاسخ به شبهات بود.
در یکی از جلساتی که نواب به منزل کسروی رفته بود، وسط جلسه کسروی کم آورد. کسروی تیمی داشت که مسلح بودند و اگر احساس میکردند کسی به کسروی توهین کرده او را میزدند، در این جلسه کسروی با عصبانیت به نواب توهین میکند و میگوید تو دیگر حق نداری به اینجا بیایی و با نواب برخورد میکند و با طعنه میگوید مواظب باش ما گروه رزمنده داریم. نواب میبیند 10، 15 نفر در آنجا مسلح هستند و سلاحشان را به او نشان میدهند، یعنی مواظب باش ما از این به بعد با تو اینگونه بحث میکنیم.
نواب پدر جنگ مسلحانه در ایران دوره جدید است
بعد از این نواب احساس میکند که بنای او مبارزه با اصل اسلام است. آنها حتی در جلسات داخلی خود قرآن را مسخره میکردند، حتی قرآن و مفاتیح سوزاندند، اشعار عرفانی حافظ و مولانا را آتش زدند و به امام صادق (ع) جسارت کردند. نواب نمیایستد و بگوید دیگران وارد صحنه شوند، بلکه میگوید، آماده شهادت هستم و این کار را انجام میدهم. نواب پدر جنگ مسلحانه در ایران در دوره جدید است و تمام گروههای چریکی که به وجود آمدند ملهم از کار او بودند، اما برخلاف همه گروهها که ترورهای کور انجام میدادند عملیاتهای نواب کار حساب شده بود نه ترور کور. هژیر و رزم آرا را که زدند تحولات عظیمی در کشور ایجاد شد، زدن هژیر که عامل انگلیس بود باعث شد شاه و دربار عقب نشینی کنند و انتخابات مجلس شانزدهم برگزار شود و آقای کاشانی از تبعید به مجلس بیایند.
عملیاتی که علیه هژیر انجام شد باعث شد که مجلس در اختیار نیروهای مذهبی و ملی و انقلابی قرار بگیرد و از دست شاه و انگلیس خارج شود. عملیات علیه رزمآرا را شهید واحدی انجام داد و این عملیات باعث شد دوباره قدرت به نیروهای ملی و مذهبی برگردد و ملیشدن صنعت نفت در دستور کار قرار بگیرد.
مرحوم طالقانی میگفت اگر نواب نبود نفت ملی نمیشد
مرحوم طالقانی سر قبر مصدق گفت که اگر نواب نبود نفت ملی نمیشد. اگر نواب نبود مصدق بر سر راه نمیآمد، اگر او نبود انتخابات مجلس شانزدهم به صورت نسبتاً آزاد برگزار نمیشد که مجلس دست مذهبیها و ملیها بیفتد، پس عملیاتهای نواب حساب شده بود و هر کدام از آنها کمر استعمار و استبداد را در کشور شکست.
آنها برای هر عملیات خود، اول مسئله شرعیاش را حل میکردند و از چندین مجتهد اذن میگرفتند، یعنی یک دادگاه شرعی مخفی تشکیل میدادند؛ چون حکومت نامشروع بود. نواب میگوید ما تبلیغ میکنیم، اما به تبلیغ اکتفا نمیکنیم، بلکه پای حرفمان خون هم میدهیم. این تبلیغ است که خودت به آن عمل کنی و جان و مال و آبرویت را پای آن بدهی.
نواب استدلال میکند و میگوید ما در حال جهاد دفاعی هستیم، دفاع از مال واجب است تا جان به خطر بیفتد، دفاع از جان واجب است تا دین به خطر بیفتد، دفاع از دین واجب است، ولو جان و مال و آبرو و همه چیزت را بدهی.
فداییان اسلام بعد از عملیاتهای خود فرار نمیکردند
اینها تروریست نبودند که بزنند و در روند. اولین عملیات را خود نواب علیه کسروی انجام میدهد که البته کسروی کشته نمیشود. آنها تا عملیاتهای بعد فرار نمیکنند، بلکه همان جا میایستند و با صدای بلند تکبیر میگویند و میگویند من فدایی اسلام هستم و حکم شرع را در مورد این فرد اجرا کردم و آماده شهادت هستم. اینها تا پای چوبهدار لبخند میزدند و میگفتند ما پای حرفهایمان میایستیم.
افسری که نواب و گروهش را برای اعدام برده بود، میگوید وقتی اینها را پای چوبهدار بردیم دیدم شادی تمام وجود نواب را گرفته است. اینها همدیگر را برادر صدا میزدند، همین لفظی که در انقلاب و جنگ ما باب شد و همه به هم برادر میگفتند میراث نواب است. نواب خیلی در انقلاب ما و انقلابهای جهان اسلام نقش دارد، اکثر رهبران این انقلاب تحت تاثیر نواب صفوی بودند و خودشان به این امر اعتراف کردهاند.
یاسر عرفات تحت تاثیر نواب درس را رها کرد و اسلحه به دست گرفت
جایی خواندم که یاسر عرفات، رهبر الفتح و سازمان آزادی بخش فلسطین (البته این عرفات آخر کاریها که تن به خیانت و سازش داد نه، همان عرفات اول که سمبل انقلاب عرب و جهان اسلام بود) گفته بود منی که آمدم وارد جهاد و مبارزه شدم تحت تاثیر نواب صفوی بود.
در موقع اشغال فلسطین در مسجد شاه تهران، نواب و کاشانی میتینگی برگزار کردند و 5 هزار نفر ثبت نام کردند که برای عملیات استشهادی به فلسطین بروند. نواب با دولت تماس گرفت که ما میخواهیم به فلسطین برویم اگر شما راست میگویید که مسلمان هستید به ما اسلحه بدهید و اگر نه فقط بگذارید ما برویم که آنها نگذاشتند و خود نواب به مصر رفت.
عرفات میگوید نواب در دانشگاه قاهره با ادبیات عربی فصیح طوری به زیبایی سخنرانی کرد که بدن همه ما میلرزید، بعد از سخنرانی نزد او رفتم و خودم را معرفی کردم. گفت: اهل کجایی؟ گفتم: فلسطین. گفت: در مصر چه میکنی؟ گفتم: در دانشگاه، مهندسی میخوانم. گفت: فلسطین دست یهود است آن وقت تو آمدی اینجا درس بخوانی؟ همین حرف نواب باعث شد من درس را رها کنم و اسلحه به دست بگیریم و الفتح را تشکیل بدهم.
ما از خیلی چیزها میترسیم که این مانع تبلیغ است ولی اینکه از هیچ کس غیر از خدا خشیت نداشته باشی باعث میشود که تبلیغ موثر باشد، نواب از هیچ کس جز خدا خشیت نداشت.
روایت افسر مسئول اعدام نواب صفوی از لحظه اعدام او
افسری که نواب را برای اعدام برده بود میگوید او برمیگشت به دوستانش میگفت: برادران همه با هم به دیدار دوست میرویم و تکبیر میگفتند. بعد میگوید وقتی او را به چوبهدار میبستم رو کرد به ما و گفت: ما که به دیدار عشقمان میرویم اما شما چه خواهید کرد؟ مطمئن باشید ربع قرن نخواهد گذشت الا اینکه رژیم این توله سگ پهلوی سقوط خواهد کرد.
خود ایشان کسروی را میزند و او مجروح شده و نواب بازداشت میشود. مردم فشار میآورند و او آزاد میشود، کسروی میترسد و عقبنشینی ظاهری میکند و میگوید من کی این حرفها را زدم و بیخود به من تهمت میزنند که قرآن سوزی کردهام، هرکس ثابت کند من قرآن سوزی کردم 5 هزار ریال به او جایزه میدهم.
نواب و یارانش اعلامیه میدهند که ما پیشنهاد میکنیم انجمنی مرکب از دو نفر نماینده مسلمان پایتخت و دو نفر نماینده از مجلس و دولت و چند قاضی تشکیل شود و کسروی در آن انجمن حاضر شود تا نه تنها قرآن سوزیش بلکه تمام مطالبش را با تصدیق انجمن ثابت کنیم. به شرط آن که اگر کسروی محکوم شد تمام نوشتههایش را جمعآوری کند و دیگر ادامه ندهد ولی اگر محکوم نشد و توانست دفاع کند در نشر همه نشریات مختار باشد و ما نه تنها مخالف نیستیم بلکه حمایت هم میکنیم.
افکار انحرافی کسروی که سبب موضعگیری نواب شد
نواب میگوید کارهایی که کسروی می کند اینها است:
1. وانمود میکند که دین اسلام با عصر حاضر ناسازگار است و به جای آن گفته من تفسیری از دین ارائه میدهم که این دین، دین امروزی و مدرن باشد.
2. اعلام کرده نبوت ریشه ندارد و دروغ است که خدا با بشر حرف زده و پیامبر، پیامبر الهی است و حتی طوری حرف میزند که انگار خودش دعوی پیامبر هم دارد.
3. قرآن کلام خدا نیست.
4. پیامبر اسلام، خاتم الانبیاء نیست و خاتمیت را قبول ندارد.
5. قرآن با علوم، ناسازگار است.
6. در جلساتش رسما قرآن را سوزاندند.
7. به پیامبر نسبت سرسام داده است که این یک علامت روانی است مثلا غش میکنند، حالشان بد میشود، بعد میگویند خدا با ما حرف زد.
8. میگوید اسلام مایه عقبافتادگی جامعه است.
9. احکام اسلام را رسما قبول ندارد و میگوید اسلام منهای شریعت و فقه باید باشد.
نواب میگوید ما این موارد را در جلسه مناظره ثابت میکنیم و تو هم باید بحث کنی. اگر در این مناظره پیروز شدی ما سکوت میکنیم، اگر شکست خوردی باید کارهایت را متوقف کنی. اینها فایدهای ندارد و کسروی باز هم به کارهایش ادامه میدهد. این دفعه فدائیان اسلام در دادگاه او را میزنند و کارش را تمام میکنند.
امام (ره) به خاطر نواب با بیت آیتالله بروجردی فاصله گرفت
ادبیات نواب بسیار شبیه ادبیات امام است و یکی از مهمترین نکاتی که باعث شد امام با بیت مرحوم بروجردی فاصله بگیرد مسئله نواب بود. موقعی که نواب دستگیر شده بود، امام با مراجع از جمله آقای بروجردی تماس گرفت و گفت کاری بکنید، ولی مرحوم بروجردی مصالح حوزه را رعایت میکرد و میگفت اگر ما وارد مسائل سیاسی بشویم ممکن است کیان حوزه به خطر بیفتد اما امام میگفتند اگر وارد نشوید کیان حوزه به خطر میافتد. سر همین مسئله بین امام و بیت آقای بروجردی تلخی پیش آمد.
ابوی ما نقل میکرد که یک بار نواب به مشهد و مدرسه نواب آمد (البته اسم مدرسه نواب ربطی به نواب صفوی ندارد) و مهدی حاجی عابدزاده مهمان ما بود ایشان میگوید من نامهای به آقای کاشانی و مصدق نوشته بودم که چرا شما اختلاف میکنید و مصدق جواب داد که دوره ما گذشته و الان دوره شما جوانان است.
ایشان میگفت نواب در هر جای خیابان بود و وقت اذان میشد بلند شروع میکرد به اذان گفتن و میگفت که فضا باید دست ما باشد و اصل، اجرای اسلام است. نواب که حرف میزد همه میدانستند که صادق است و تا پای جان پای حرفش میایستد و عمل میکند.
رسیدگی به فقرا یکی از اصول تبلیغ است
نواب یکسره به فقرا و ایتام رسیدگی داشت، این هم یکی از نکات تبلیغ است که اگر فقط برای محرومان حرف بزنیم اما به آنها رسیدگی نکنیم فایده ندارد. نواب 10 تا خدمت به فقرا میکرد و یک کلمه حرف نمیزد به همین خاطر بود که فدایی او میشدند و در هر شهری فدایی داشت.
چرا نواب با دولت مصدق دچار مشکل شد؟
پدرم میگفت نواب نشسته بود و من به او نگاه میکردم. ایشان گفت: چیه برادر، چپ چپ نگاه میکنی؟ گفتم: آقا ما عاشق شما هستیم کسی جرات ندارد به شما چپ چپ نگاه کند، منتهی ما نامهای خدمت شما نوشتیم که این اختلافات برای چیست و همه به جان هم افتادیم.
نواب گفت: دولت مصدق با خون مردم سرکار آمد و اول هم با آنها در جلسه شرط کردیم که اگر آمدید باید احکام دین را اجرا کنید چون هدف اسلام است، اما اینها هنوز مشروبفروشیها و فاحشهخانهها را نمیخواهند تعطیل کنند. نواب میگفت ما اصلا برای چه مبارزه کردهایم؟ برای همین که احکام اسلام پیاده شود.
پیشنهادات اصلاحی شهید نواب صفوی
نواب اولین کسی بود که میگفت باید رژیم پهلوی تغییر کند و مانیفستی داد و پیشنهادات اصلاحی خود را مطرح کرد. اولین پیشنهاد اصلاحی نواب این بود که اول از روحانیت باید شروع کرد و میگوید نهاد دین را درست کنید تا بتوانید جامعه را درست کنید. میگوید مراجع تقلید باید روحانیونی را که بیسواد و جاهل و خائن هستند به جامعه معرفی و آنان را از لباس روحانیت بیرون کنند تا اسلام و مسلمین از جنایات مرموز روحانینمایان منزه بماند و مورد تهمت و دستاویز بهانهجویان مغرض قرار نگیرد و احترام روحانیت در جامعه محفوظ بماند.
مورد دوم پیشنهاد اصلاح درسی در حوزه است. نواب میگوید دروس محصلین حوزه را طبقهبندی و رشتههای دروس تبلیغی و فقهی را از هم جدا کنید.
سومین پیشنهاد نواب این است که مبلغین، روضهخوانها و مداحان تمام ولایات را امتحان و آزمایش کنید. برای واعظ و روضهخوان و مداح حدود خاصی تعیین شود و هر کسی را طبق استعداد علمی و تقوایش اجازه منبر رفتن دهند و بازرسین پاکی را برای بررسی در امور منابر تعیین کنند تا این همه سموم به نام دین در منبر در عروق مسلمین تزریق نشود. علاوه بر این، برای لباس محترم روحانیت حدودی تعیین کنید و هیچ کس بدون اجازه مراجع حق پوشیدن این لباس را نداشته باشد.
بخشي از تاريخ مبارزات انقلاب اسلامي است به نظرم.
اما متاسفانه درست تبيين نشدند.
حالا چه کسي مسئولشه، پيدا کن پرتغال فروش را!
يک نکته جالب از زندگي شهيد اينه که تاکيد داشتند فضا بايد دردست ما باشد. همين که اذان مي شده شروع مي کرده به اذان گفتن نشون دهنده شجاعتش.
و شهيد بسيار به نکته ظريفي دقت کرده است.
خدايش غريق رحمت کند.
اين پيشنهادات که در دهه 30 در اوايل پهلوي مطرح شده راه گشاي امروز ماست.
باتشکر از مطلب کامل و روشنگرانه شما؛