محمدحسن نظرنژاد که به دلیل کثرت تیر و ترکشهای موجود در بدنش به او لقب «مرد آهنین خراسان» داده بودند، سرانجام در ...
به گزارش خبرنگار ورزشی «خبرگزاری دانشجو»، محمدحسن نظرنژاد در 33 خرداد ماه سال 1325 در روستای بته مرده در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد؛ پدربزرگ مادری و پدری او از روحانیون مبارز علیه طاغوت زمان خودشان بودند.
وی در منطقه خودشان حریفی در کشتی با چوخه نداشت و به دلیل قدرت بدنی بالا و علاقه زیادی که به کشتی داشت، در این رشته ورزشی بسیار موفق بود تا حدی که به تیم ملی کشتی نیز دعوت شد.
محمدحسن نظرنژاد که از بنیانگذاران مسابقات پاچوخه در مشهد بود، معمولاً روزهای جمعه مسابقاتی را بین جوانان برگزار می کرد.
وی بارها در صحبت های خود گفته بود: «مسابقات را به این علت راه انداختیم که سینماها وضعیت ناهنجاری داشتند، کوچه و بازار هم که وضعیتی بدتر داشت، به همین خاطر روزهای جمعه با عده زیادی جمع میشدیم و عدهای دیگر را به عنوان تماشاچی دور خود جمع میکردیم؛ مدتی بعد به خاطر اینکه از قوت جسمی برخوردار بودم در کشتی پاچوخه استان خراسان یکی از سرشناسترین کشتیگیران شدم.»
با زمزمههای انقلاب، محمدحسن که آن زمانها به «پهلوون» معروف شده بود، به جمع تظاهرات کنندگان و انقلابیون پیوست و کمکم به بیت آیت الله شیرازی راه پیدا کرد؛ با پیروزی انقلاب اسلامی جزو اولین کسانی بود که به کمیته پیوست و با فرمانده آن زمان سپاه پاسداران مشهد یعنی بابارستمی شروع به پاسداری از مرزهای شرق کشور نمود.
نظرنژاد در همان زمان به ولی فقیه خود لبیک گفت و به سمت جبهه کردستان شتافت و در کردستان به کمک شهید چمران رفت.
پهلوان محمدحسن در جنگ تحمیلی به «بابانظر» ملقب شد و از آن زمان دیگر نزد بچههای خراسان، بابانظر بود.
بابانظر تقریباً از تمامی عملیات های دفاع مقدس یادگاری در پیکر خود داشت؛ به طوری که برابر نظریه متخصصان رادیوگرافی در عکسبرداری های مختلف، بیش از 108 تیر و ترکش بزرگ و کوچک در بدن او مشاهده می شد.
شهید نظرنژاد که به دلیل کثرت تیر و ترکشهای بدنش به او لقب «مرد آهنین خراسان» نیز داده بودند، سرانجام در منطقه عملیاتی اشنویه کردستان یعنی همان مکانی که جنگ علیه دشمن این آب و خاک را شروع کرده بود و در حالی که به عنوان مسئول عملیات لشکر 5 نصر خراسان راهی این منطقه شده بود تا از واحدهای لشکر بازدید کند، در 7/5/1375 بر اثر جراحت های ناشی از جنگ تحمیلی به شهادت رسید.
امروز این مرد و این پهلوان، با آن همه زخم و درد و جانفشانی، در گمنامی هم یک استثناست؛ زندگی این شهید بزرگوار تاریخی مدون از جنگ، شهادت، مقاومت و دفاع سرسختانه از خاک و کیان است؛ تاریخی از دوران سیاه شاه و ساواک. تاریخ رزمندگانی که یا به شهادت رسیدند یا در بیمارستانها و آسایشگاهها در گمنامی بسر میبرند.