گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»؛ علما و بزرگان دین در راستای احیای امر به معروف و نهی از منکر بسیار سخن گفتهاند و قلم زدهاند. در این شماره از پرونده امر به معروف و نهی از منکر مروری داریم بر آرای علمای معاصر در خصوص این واجب فراموش شده.
امر به معروف و نهی از منکر در دستنوشته شهید مطهری
عیب کار ما در امر به معروف و نهی از منکر این است که هنوز، منطق را وارد آن نکردهایم. یعنی نخواستهایم از روی منطق عمل کنیم تا معروف را رواج و منکر را از بین ببریم. معنای این که منطق را وارد کنیم این است که حساب کنیم پیدایش هر چیزی سببی دارد و همچنین عدم رشد و نمو یک چیز، سببی دارد، با سبب منکر مبارزه کنیم و سبب معروف را ایجاد کنیم.
برای امر به معروف و نهی از منکر باید مزاج اجتماع را به دست بیاوریم
حداکثر منطق ما این است که بگوییم و بنویسیم و بعد هم اگر دیدیم گفتن و نوشتن فایده ندارد، اعمال زور بنماییم؛ در صورتی که منطق این نیست. منطق این است که مزاج اجتماع را به دست آوریم که چرا منکر را پذیرفته و از معروف سر باز زده است و معنای فکر اجتماعی، بحث اجتماعی و عمل اجتماعی همین است که عوامل، علل و معلولات اجتماعی را بشناسیم و اگر نه، ما مرد اجتماع نیستیم.
در موضوع کتب ضلال، منطق خوبی هست و آن این که همان طوری که سموم را از دسترس دور میگذارند، آنها نیز چنان کنند، ولی ما در همین کار هم اعمال خشونت میکنیم. ما جز «پند» و «بند» نمیشناسیم؛ معتقدیم ابتدا باید پندهای تحکمآمیز کرد و بعد هم اعمال زور و جبر و «چون پند دهند نشنوی، بند نهند». ما باید بدانیم که در راه امر به معروف و نهی از منکر غیر از پند و بند، منطق دیگر هم هست که صحیحتر است.
مراحل امر به معروف و نهی از منکر
در حدیث است که امر به معروف سه مرحله دارد: مرحله قلب، مرحله زبان، مرحله دست. به تعبیر دیگر، مرحله فکر و نیت، مرحله نطق و بیان و مرحله عمل. ما از این سه مرحله تاکنون این طور استنباط کردهایم که مرحله قلب، یعنی مرحله جوش و خروش، و لعن و نفرین و اعمال عصبیتهای جاهلانه و مرحله نطق و بیان، یعنی مرحله پندها و اندرزهای خشک و تحکمآمیز و بیهدف، و مرحله دست، یعنی مرحله اعمال زور و خشونت، زدن و بستن و دهان خرد کردن.
در حالی که میتوان گفت که مرحله قلب و دل یعنی مرحله علاقه و فکر. ما اول باید علاقه و اخلاص داشته باشیم؛ بیعلاقه، ریاکار، مغرض و مستأکل دنیا به دین نباشیم و بعد فکر و منطق صحیح داشته باشیم. ثانیاً در مرحله زبان، بیان حقیقت روشنکن داشته باشیم؛ نه اوامر و نواهی تحکمآمیز. بوسیله زبان و قلم میتوان حقایق را روشن کرد و در خور فهم و هضم روحی افراد قرار داد.
در مرحله سوم باید منطق عملی داشته باشیم؛ یعنی راه عملی را انتخاب کنیم و طی نماییم و البته گاهی اوقات خود اعمال زور، راه عملی است؛ همانطوری که در مجازاتها باید اعمال خشونت شود و نباید «رأفت، ما را أخذ نماید» (مطابق تعبیر قرآن)، در جلوگیری از منکرات هم گاهی باید اعمال خشونت شود (قد أحکم مراهمه و احمی مواسمه). اما نه این است که مرحله عمل، یعنی مرحله جنجال، رجاله بازی، اعمال خشونت و زورگویی صرف.
ما چند جهت را باید در نظر بگیریم، یکی این که در مرحله قلب آمر به معروف و ناهی از منکر باشیم؛ یعنی عمل از عمق ضمیر ما سرچشمه بگیرد و دارای اخلاص و دلسوزی و علاقه باشد؛ امر به معروف ما برای ترویج یک شخص و یا یک صنف معین نباشد. دوم، مرحله زبان، یعنی بیان ما حقیقت روشنکن و هادی باشد، نه تحکم، آمریت، کور شو، ببین و کر شو، بشنو و دیوانه شو و بفهم. سوم، مرحله عمل و ید؛ البته نه به معنای زور، بلکه به معنای پیشقدمی در راه خیر و استباق که در قرآن است.
امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه آیت الله مصباح یزدی
متأسفانه هنوز مسائل و حدود امر به معروف و نهی از منکر در جامعه ما روشن نیست، اما یقیناً بخشی از آن وظیفه نیروی انتظامی است و آن در جاهایی است که امر به معروف و نهی از منکر مستلزم اعمال قدرت است. یعنی این چنین نیست که همه مردم بتوانند در همه موارد ولو با اعمال خشونت امر به معروف کنند بلکه در اینگونه موارد باید نیروی انتظامی به عنوان ضابط قضائی برخورد کند.
وظیفه روحانیت، امر به معروف و نهی از منکر علمی است
وظیفه روحانیت، امر به معروف و نهی از منکر علمی است و روحانیت باید با آگاهیبخشی از طریق سخنرانی و نوشتن کتاب و مقاله امر به معروف و نهی از منکر کند، اما امر به معروف و نهی از منکر عملی و با اعمال قدرت، وظیفه نیروی انتظامی است.
امر به معروف و نهی از منکر به معنای انتقام گرفتن از فرد گنهکار نیست، بلکه فردی که قصد امر به معروف و نهی از منکر دارد باید همچون پدر یا مادری دلسوز که به خاطر عواقب سوء کاری فرزند خود را از آن باز میدارد، رفتار کند که حتی اگر اخم کند، اخم تاکتیکی بوده و از روی انتقام نیست، یعنی فرد همراه با کنترل و تسلط، وظیفه خود را انجام میدهد.
امر به معروف و نهی از منکر در کلام آیت الله جوادی آملی
جریان امر به معروف و نهی از منکر به چهار عنصر اصلی وابسته است؛ عنصر نخست آن است که جامعه به معروف موفق بشود، معروف را بشناسد، باور و عمل کند و تبلیغ. منکر را بشناسد، باور کند که زشت است پرهیز کند و تبلیغ. اگر این دو کار انجام شد آنگاه نسبت به دیگران وظیفه و رسالت جامعه این است که امر به معروف کند، چون خودش مؤتمر به معروف است، نهی از منکر کند، چون خودش منتهی است.
امنیّت جامعه را فراهم کردن، امانت عمومی را عملاً نشان دادن، شغلهای مناسب تولید کردن، اقتصاد معتدل و معقول و مقبول را ترویج کردن، بیکاری را برطرف کردن، اینها از معروفهایی است که همه ما به آن موظفیم. معاصی الهی را ترک کردن و زشتی آن را درک کردن از رسالتهای اصلی همه ماست.
ضرورت تعریف درست معروف و منکر
اما اگر خواستیم امر به معروف و نهی از منکر بکنیم، باید درست عنایت کنیم. معروف چیزی است که نزد شریعت به رسمیت شناخته شده و معرفه باشد. برای کشف اینکه این شیء نزد شریعت معروف است، معرفه است. دو چراغ در دست است؛ یکی چراغ عقل، یکی چراغ نقل. عقل در مقابل نقل است، نه در مقابل شرع.
با دلیل عقلی میتوان دریافت چه چیزی در پیشگاه شریعت معرفه است. با برهان نقلی میتوان کشف کرد، چه چیز در ساحت مقدس شریعت معرفه است. پس از شناخت عقلی یا نقلی نسبت به معرفه بودن و به رسمیت شناخته شدن چیزی در پیشگاه شریعت، آنگاه نوبت به اجرا میرسد.
مسأله امر به معروف در کنار نهی از منکر است که نهی از منکر هم مثل امر به معروف عبارت از این است چیزی که نزد صاحب شریعت نکره است؛ یعنی شناخته نشد؛ یعنی به رسمیت شناخته نشد، آن میشود منکر. برای کشف از منکر بودن چیزی در ساحت شریعت دو دلیل و دو چراغ در دست داریم؛ یکی چراغ عقل و دیگری چراغ نقل.
با دلیل عقلی میتوان فهمید چه چیزی در پیشگاه شریعت به رسمیت شناخته نشده و با برهان نقلی، میتوان فهمید چه چیزی در صحنه شریعت به رسمیت شناخته نشده. آنچه به رسمیت شناخته نشده میشود، نکره و منکر، آنچه به رسمیت شناخته شده، میشود معرفه و معروف؛ این مطلب نخست.
باید موانع انجام معروف را برطرف نمود
مطلب دوم آن که جریان امر به معروف و نهی از منکر، غیر از تعلیم و تبلیغ و غیر از ارشاد و موعظه و نصیحت و پندها و اندرزهاست. امر به معروف فرمان است. نهی از منکر هم فرمان است؛ بکن و نکن. اگر جامعهای مطلبی را نمیداند، فرد یا گروهی از مطلب بیخبر است، تعلیم آنها واجب است و این تعلیم از سنخ امر به معروف و نهی از منکر نیست.
اگر فرد یا گروهی جاهل نیست، لکن غافل است یا ساهی است یا ناسی است یا مضطرّ و مجبور و ملجأ و مانند آن است، باید آن عذرها را برطرف و غافل را متنبّه، ناسی را متذکّر و ساهی را متذکّر کرد، اضطرار مضطرّ را برطرف نمود، الجاء ملجی را برطرف و جبرِ مجبور را برطرف نمود تا مشکلات آنها حل بشود.
مطلب بعدی آن است که امر به معروف و نهی از منکر در جایی است که کسی عالماً عامداً با اینکه میداند فلان کار واجب است، ترک میکند. عالماً عامداً با اینکه میداند فلان کار حرام است، انجام میدهد. در چنین جایی، سخن از امر به معروف و نهی از منکر فرد و امّت اسلامی است که فرد یا جامعه باید فرمان صادر کند، به گونهای که این معروف عمل بشود و آن منکر ترک بشود.
امر به معروف و نهی از منکر وظیفه مشترک مردم و حکومت است
مطلب بعدی آن که، این وظیفه مشترک میان مردم و دستگاه حکومت است. هم هیأت حاکم موظف است، هم امّت و جامعه؛ منتها بخشی مربوط به جامعه است و بخشی مخصوص به هیأت حاکم و دستگاه حکومت. آنکه مشترک است، گفتن زبانی و انزجار قلبی است. بنابراین، بر همگان لازم است که نسبت به منکر و کسی که مبتلا به منکر است، انزجار قلبی داشته باشند.
بر همگان لازم است، چه مسئولان حکومت؛ چه افراد عادی وقتی کار زشتی را میبینند با چهره معترض و متنفر نگاه بکنند، نگاه معترضانه و نگاه متنفرانه داشته باشند. در صورتی که میدانند این شخص مبتلا به این گناه عالماً عامداً دارد پردهدری میکند، اگر برای آنها روشن نشد که این عالم عامد است، احتمال جهل، سهو، نسیان، غفلت، اضطرار، الجاء، اجبار و مانند آن میدهند دیگر جا برای امر به معروف نیست باید مقدمتاً آن امور را گذراند تا به امر به معروف رسید.
امر به معروف و نهی از منکر از منظر آیتالله شیخ مجتبی تهرانی
گاهی در نهی از منکر، تعدّد ناهیان مهم است. مثلاً در جایی که کسی میخواهد مشروب بخورد، شاید اگر من به تنهایی به او بگویم که این کار را نکن، مؤثر واقع نشود. اما اگر ده نفر، یکی پس از دیگری بگویند و او را نهی کنند، او این کار زشت را ترک میکند. اینجا تکرارِ نهی و تعدادِ ناهیان، جلوی منکر را میگیرد. در چنین مواردی بر همه واجب است که نهی از منکر کنند و با قیام یک نفر، تکلیف از سایرین ساقط نمیشود.
چه هنگام وظیفه امر به معروف و نهی از منکر از مکلفین ساقط میشود؟
در اینجا با این که من میدانم نهیِ من به تنهایی اثر ندارد، امّا از آن طرف هم میدانم که اگر ده نفر شویم و پشت سر هم برویم و به او تذکر دهیم، او این کار را ترک میکند. اینجا بر همه مکلفین واجب است که بروند و او را نهی از منکر کنند. وقتی نوبت به دهمین نفر رسید و اثر گذاشت، دیگر تکلیف از بقیه مکلفین ساقط میشود.
البته این مثال در مورد امر به معروف و نهی از منکر زبانی بود. لذا اگر یک منکر، فرضاً با گفتنِ صد نفر ترک میشود، باید صد نفر بگویند؛ اگر با گفتنِ هزار نفر ترک میشود، باید هزار نفر بگویند؛ اگر با گفتنِ صد هزار نفر ترک میشود، باید صد هزار نفر بگویند تا منکر دفع شود. اگر این تعداد نگفتند و منکر واقع شد، هرچند که مکلفین «میلیونها نفر» باشند، همگی گناهکارند و معصیتشان هم کبیره است. چون ترک این واجب از معاصی کبیره است.
اقدام در برابر منکر بزرگ، برای بزرگان جامعه اسلامی واجب است، اما از سایرین ساقط نیست؛ بلکه بر آنان واجب است که به یاری عالِمی بیایند که دارد نهی از منکر میکند. این توجیه که بگویی «من که قدرت ندارم» اصلاً پذیرفته نیست. به تعبیر دیگر، در این موارد «تشریک مساعی» کارساز است و «قدرتِ جمع» مطرح است. بر فرض هم که یقین داشته باشیم که نهی از منکر در این موقعیت اثر فعلی ندارد، باید حرفمان را بگوییم؛ حتی اگر هیچ تأثیری روی فاعل منکر نداشته باشد.
وقتی شیخ فضلالله نوری تهران را کوفه کوچک خواند
الآن تکهای از تاریخ به خاطرم آمد؛ در تاریخ مشروطیت مینویسند که مرحوم حاج شیخ فضلالله نوری را وقتی به میدان توپخانه آوردند تا به دارش بکشند، اول به مردم رو کرد و مانند امام حسین(علیهالسلام) شروع کرد به نصیحت مردم و مسائلی را بیان کرد. حرفهایش را زد، بعد رویش را به سمت قبله برگرداند و با انگشت سبّابه اشاره کرد و شهادتین را گفت.
آماده شد که او را به دار بکشند. بعد به مردم اشاره کرد و گفت: «هَذِه کُوفَۀٌ صَغیرَة»! چقدر زیبا گفت! گفت این تهران امروز، کوفه کوچک است. بعد هم شیخ را دار زدند. او تا آخر ایستاد. بنابر این، تو هم مثل آن آقا هستی که چهره مذهبی است و وظیفهات با او هیچ فرقی ندارد. اِنّما الکلام، او باید جلو بیفتد و تو هم باید هر دستوری که او میدهد را انجام دهی و بگویی «چشم»، تا این منکر دفع شود. مسأله این است.
منابع:
http://www.bibaknews.com
http://hagholyaghin.blogfa.com
http://mesbahyazdi.org