گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو» - حامد صارم؛ همواره در طول تاریخ انبیا یکی از ابزارهای شیاطین برای مانع تراشی بر سر راه انبیای الهی تحریف و کتمان است. ابتدا عملیات انحراف با کتمان حقیقت شروع می شود، سپس نوبت به تلبس و تحریف می رسد. این مثلث سه ضلعی کتمان، تلبس و تحریف در همیشه تاریخ، مثلث قدرت شیطان است. شیاطین در گام اول تا آخرین حد توان خود به کتمان حق روی می آورند و سپس برای قسمت هایی از حق، که نتوانسته اند کتمان کنند، ترفند تلبس حق به باطل و تحریف را پیش میکشند.
اعتراض حضرت صدیقه طاهره به اهل سقیفه فریاد بلندی بود که از فراموشی غدیر جلوگیری کرد
حضرت زهرا سلام الله علیها با کتمان حقیقت اسلام که کمال دین و اتمام نعمت در غدیر بود، مبارزه کردند، لذا اعتراض حضرت صدیقه طاهره به اهل سقیفه فریاد بلندی بود که از فراموشی غدیر جلوگیری کرد؛ ریحانه پیامبر برای برملا کردن کید شیطان متحمل لطمات جسمانی شدیدی شدند.
یادآوری مصائب فاطمی، یادآوری غدیر است
یادآوری مصائب فاطمی، یادآوری غدیر است. زنده نگاه داشتن رنج های ریحانه پیامبر عظمت غدیر را یادآور میشود؛ عظمتی که برای حفظش در میان امت شخصیتی مانند حضرت زهرا سلام الله علیها و فرزند شش ماهه در بطنش قربانی می شود، اما شیطان هنوز امید دارد که بتواند غدیر را کتمان کند. هنوز تلاش می کند تا انسان ها از دینی که مورد رضایت خداوند است محروم بمانند. برای رسیدن به این منظور پلید امروز سعیش کتمان مصائب فاطمی و تحریف مصیبت های حضرت زهرا سلام الله علیها می باشد.
اما با همه تلاشی که شیطان انجام می دهد نور فاطمه زهرا سلام الله علیها راه را برای حقجویان روشن خواهد کرد، اگر چه عده ای امروز بیپروا آتش گرفتن خانه وحی را انکار کنند.
وقوع آتش افروزی یک نتیجه گیری تردیدناپذیر
برای نشان دادن واقعه سوزاندن درب خانه وحی توسط عاملین نظام حاکم، حوادث تلخ را به ترتیب از منابع مختلف پشت سر هم می آوریم. سیر طبیعی این حوادث سوزاندن خانه را نشان میدهند، در حالی که برخی امروز این مسئله بسیار مهم را منکر هستند. اگرچه تنها چیزی که ما از آن به مصائب فاطمه زهرا سلام الله علیها یاد میکنیم فقط و فقط سوزاندن بیت ایشان نیست.
سوزاندن خانه ریحانه پیامبر اوج هجوم به خانه حضرت زهرا است
از دستور هجوم به خانه حضرت صدیقه طاهره تا سوزاندن خانه حضرت، حوادثی رخ داده است که هر کدام به تنهایی جسارت دستگاه حاکم به حضرت صدیقه طاهره را نشان میدهد و هر کدام از این حوادث برای نشان دادن غاصب بودن حاکمان وقت و خروج آن زمامداران از اسلام کافی و وافی است، اما از آنجا که سوزاندن خانه ریحانه پیامبر اوج هجوم به خانه حضرت زهرا است و واقعیتی انکارناپذیر، به کنکاش در کتب مدافعان نظام حاکم غاصبان می پردازیم تا وقوع احتراق خانه وحی در منابع مخالف واضح شود. لازم به ذکر است که احتراق و سوزاندن خانه حضرت زهرا سلام الله علیها در منابع شیعی مورد تردید نیست.
مروری دیگر بر حوادث تلخ «هجوم به بیت فاطمه علیهاالسّلام»:
حادثه اول: خلیفه اول دستور اکید صادر می کند: «او (علی بن ابیطالب علیهالسّلام) را به شدیدترین نحو ممکن [و به هر صورت، به جهت اخذ بیعت] به نزد من بیاور. (1) اگر [برای انجام بیعت] خارج نشدند، با آنها بجنگ! (2) جالب است که در توصیف شخصیّت خلیفه اظهار شده است: «...خلیفه که بر اساس روحیه شخصی خویش، تمایلی به برخورد خشونت بار با علی(ع) و بنی هاشم نداشت...»!(3)
حادثه دوم: خلیفه دوم هیزم می طلبد: دستور داد: «هیزم فراهم آورید!»(4)
حادثه سوم: خلیفه دوم فتیله می آورد: «پس عمر، فتیله به دست، آمد.»(5)
حادثه چهارم: همو پاره ای آتش می آورد: «عمر با پاره ای از آتش پیش آمد.»(6)
حادثه پنجم: خلیفه دوم سوگند یاد کرده و تهدید می کند: «به خدا سوگند! یا برای بیعت خارج می شوید یا خانه را بر شما به آتش می کشم.»(7)
حادثه ششم: همو آتش می افروزد: «به سمت منزل وی (امیرالمؤمنین علیعلیهالسّلام ) شتافتند و به او یورش بردند و درب خانه اش را به آتش کشیدند.»(8) [ذهبی (متوفّای 748) درباره مسعودی می نویسد: «او معتزلی بود.»(9)جالب توجه است که: سُبکی (متوفّای 771) مسعودی را شافعی قلمداد می نماید.(10)]
برخی میگویند از آنجا که روایت سوزاندن درِ خانه حضرت زهرا سلام الله علیها در کتاب بخاری نیامده است، پس نمی توان به این نقل اعتماد کرد و در جواب باید گفت، اگر کتاب بخاری این روایت را آورده بود، دیگر کتاب مورد اعتماد مخالفین نبود؛ چرا که ملاک و مبنا برای قبول تاریخ و اعتقادات در علم کلام در نزد ایشان توجیه ماوقع و انکار حقیقت است.
اگر بنا بر این باشد که هر کسی که حقیقت را آن طور که هست بازگو کند، از عدالت و اعتبار و وثاقت خارج می شود و هیچ گاه کتاب مورد اعتماد و موثق که حقایق را آن گونه که هست نقل کرده باشد، نخواهیم یافت.
وقوع سوزاندن بیت فاطمه یک نتیجه غیر قابل تردید است
در هر حال اگر حادثه ششم را از منابع مخالف قبول نکنیم، سیر حوادث پنجگانه نتیجه سوزانده شدن خانه حضرت زهرا سلام الله علیها را خواهد داشت، به عبارت دیگر، با توجه به وجود حوادث پنج گانه در کتب اهل عامه میتوان و قوع احتراق را نتیجه گرفت و گفت وقوع آتش سوزی یک نتیجه غیر قابل تردید است که نقل حادثه ششم ولو اینکه ضعیف باشد این اطمینان را بیشتر و بیشتر خواهد کرد؛ اگر چه نقل حادثه ششم از نگاه برخی ضعیف قلمداد شود.
به دنبال پاسخگویی بیتعصب
بر فرض که وقوع آتش در خانه حضرت زهرا سلام الله علیها توسط عمر و به دستور ابوبکر مورد تردید واقع شود – هر چند که تردیدی در آن نیست - اساساً باز هم چند سوال باقی می ماند: به راستی چرا باید به در خانه یک مسلمان هیزم جمع کرد؟ آیا جرمی وجود دارد که در قرآن و یا سنت پیامبر سزای آن، سوزاندن خانه ای با اهلش باشد؟
اساساً بین تهدید به سوزاندن و سوزاندن خانه تفاوتی وجود ندارد؛ چرا که کسی که تهدید به سوزاندن خانه حضرت زهرا می کند و با وقاحت میگوید خانه را آتش می زنم حتی اگر فاطمه در آن باشد، بی شک مصداق آیه شریفه«إِنَّ الَّذینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهیناً »(11) خواهد بود.
به درستی که کسانی که خدا و رسول خدا را اذیت کردند، خداوند ایشان را در دنیا و آخرت لعنت می کند و برای ایشان عذابی خوارکننده مهیا کرده است.
انصاف باید پاسخگو باشد نه تعصب که کسی که دستور به هجوم به خانه حضرت زهرا را می دهد و کسی که هیزم جمع آوری میکند و تهدید به آتش زدن خانه وحی می کند، آیا سزاوار خلافت بر مسلمین است؟
پی نوشت ها:
1. ر.ک: «أنساب الأشراف» (تألیف: بَلاذری، متوفّای 289)، ج 1، ص 587 )
2. ر.ک: «العقد الفرید» (تألیف: ابن عبد ربّه، متوفّای 328)، ج 4، ص 242 )
3. اصغر قائدان: تحلیلی بر مواضع سیاسی علیبن ابیطالبعلیهالسّلام، ص 93 .
4. ر.ک: «الإمامة و السیاسه» (تألیف: ابن قُتَیْبَه، متوفّای 276)، ج 1، ص 12 .
5. ر.ک: «أنساب الأشراف» (تألیف: بَلاذری، متوفّای 224)، ج 1، ص 586 .
6. ر.ک: «المختصر فی أخبار البشر» (تألیف: ابو الفداء، متوفّای 732)، ج 1، ص 156 .
7. ر.ک: «تاریخ الاُمم و الملوک» (تألیف: طبری، متوفّای 310)، ج 2، ص 443 .
8. ر.ک: «إثبات الوصیّه» (منسوب به مسعودی، متوفّای 345)، ص 143.
9. سیر أعلام النبلاء، ج 15، ص 569؛ تذکرة الحفّاظ، ج 3، ص 857
10. ر.ک: الطبقات الشافعیّة الکبری، ج 3، ص 456 ـ 457
11. احزاب 57
آمين