گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو» - مریم رجبوندی؛ گسترش خانههای مجردی در تهران و سایر کلانشهرها تبدیل به امری شده که نگرانی خانوادهها و مسئولان را در پی داشته است؛ زیرا گسترش این خانهها و شکلگیری این سبک زندگی نه تنها احتمال افزایش آسیبهای اجتماعی را بالا خواهد برد، بلکه در درازمدت سبب تضعیف خانواده و خارج شدن آن از کارکردهای اساسی خود میشود.
در همین رابطه گفتوگویی داشتیم با پروفسور حسین باهر، استاد مستقل دانشگاه شهید بهشتی و مشاور در امور رفتاری که مشروح این گفتوگو را پیش رو دارید.
«خبرگزاری دانشجو» - در گذشته بیشتر کسانی که به خانههای مجردی رو میآوردند دانشجویان غیر بومی بودند که در شهرهایی غیر از شهرهای محل سکونت خود تحصیل میکردند، اما در سالهای اخیر جوانانی که والدین آنها نیز در همان شهر ساکن هستند ترجیح میدهند دور از خانواده خود زندگی کنند و رو به خانههای مجردی میآورند. به نظر شما چه عواملی باعث گرایش افراد به این سبک از زندگی میشود؟
انواع افرادی که به خانههای مجردی گرایش دارند
باهر: دلایل متعددی برای این مسئله وجود دارد. گاهی همان دانشجوهای غیر بومی درگیر زندگی و تحصیل در تهران میشوند، البته در گذشته این افراد به خوابگاه میرفتند، اما الان تعداد خانههای مجردی بالا رفته که این مسئله را بودار میکند. از این جهت که اگر فرد، دانشجو است و کم بضاعت، میتواند به خوابگاه دانشجویی برود. از سوی دیگر عدهای از کسانی که در شهر والدین خود زندگی میکنند، ولی باز هم به سراغ خانههای مجردی میروند سنشان بالا رفته و دیگر توان زندگی مسالمتآمیز با خانوادههایشان را ندارند.
نوع دیگر هم افرادی هستند که هم خانههای خودشان را دارند و با خانواده زندگی میکنند، هم برای گذران اوقات فراغت خانه مجردی دارند. بریز و بپاش این عده در خانههای خودشان است، ولی برای رفع حاجتهای دیگر از خانه مجردی استفاده میکنند. طرفداران این نوع عمدتاً جوانها هستند، اما غیر جوانها هم این کار را میکنند.
خیلی از آقایان که احتمال ادامه زندگی معقول با همسرشان را ندارند و از سوی دیگر، امکان جدایی هم برای آنها فراهم نیست، آن زندگی را به هم نمیزنند، ولی خفاخانهای هم در کنار زندگی خانوادگی خود ایجاد می کنند، این نوع مخصوص کسانی است که دستشان به دهانشان میرسد.
خانههای مجردی و ارتباط آن با بالا رفتن سن ازدواج
این زندگی مجردی دو بعد مثبت و منفی دارد. بعد مثبت این است که افرادی که سن آنها بالا رفته و ازدواج نکردهاند و امکان زندگی مسالمتآمیز با خانواده خود را ندارند و بهخصوص این که تحصیلات و شغل بالایی دارند، ناچار هستند که احترام خانواده را حفظ کنند و به همین دلیل از خانواده فاصله میگیرند. حتی ممکن است آنها در چند قدمی خانواده و نزدیک خانه پدری خود جایی را اجاره کنند که زیر سایه خانواده هم باشند، اما به هر حال ترجیح میدهند مستقل باشند.
من تعدادی از خانمها را میشناسم که کارمند هستند و وضعیت معیشتی آنها طوری است که میتوانند اجاره یک آپارتمان را بپردازند و خانهای را به صورت انفرادی یا مشترک با چند نفر دیگر اجاره میکنند تا هم مستقل باشند هم این که شهاب ثاقب پدر و مادر که چرا ازدواج نمیکنی و باید زودتر ازدواج کنی، بالای سر آنها نباشد.
تغییرات 30 سال اخیر به اندازه 300 سال بوده است
پدر و مادرها مانند سابق به دخترهای بالای 25 سال فشار میآورند که زودتر ازدواج کنند، اما این دختر که به هر دلیلی تصمیم به ازدواج ندارد باید دائماً جواب والدینش را بدهد که موقعیت من برای ازدواج مناسب نیست، اما برای پدر و مادر دلایل دختر اهمیتی ندارد و مهم این است که او زودتر ازدواج کند و تا وقتی آنها زنده هستند دختر و پسر سر و سامان بگیرند.
این در حالی است که ما در این 30 سال به اندازه 300 سال تغییر کردهایم و پدر و مادرها نمیتوانند این تحول 300 ساله را در ظرف 30 سال تحمل کنند. بچهها با پدر و مادرها 30 سال فاصله سنی، ولی 300 سال فاصله هوشمندی دارند که در ایجاد این مسئله رایانهها و رسانهها موثر بودهاند. حال، با این شرایطی که به وجود آمده است پدر و مادر باید آنقدر هوشمند باشند که به نحو صحیحی با این شرایط برخورد کنند.
بخش منفی مسئله هم فقدان امکان ازدواج یا عدم تمایل به ازدواج است که باعث میشود خیلیها از یک فضای انحصاری برای رفع نیازهای جنسی خود استفاده کرده و خانهای را پاتوق کنند. بخصوص این مسئله در مورد پسرها بیشتر رخ میدهد که به دنبال یک مکان انحصاری هستند، اعم از این که با پدر و مادرشان هم زندگی میکنند یا نمیکنند.
وقتی دانشجویان دختر کم بودند و با مادرشان به دانشگاه میآمدند
«خبرگزاری دانشجو» - تغییر در الگوهای ازدواج را که منجر به داشتن زندگی مجردی میشود چگونه ارزیابی میکنید؟ الگوی ازدواج چرا و از کجا تغییر کرد؟
باهر: عوامل مختلفی برای تغییر الگوی ازدواج وجود دارد، ولی دستهبندیهای کلی را میتوان مطرح کرد. یکی این که سطح سواد دخترها نسبت به قبل بسیار بالا رفته است. اکنون ورودیهای دانشگاهها به طور متوسط 65 درصد دختر هستند، در صورتی که قبلاً در دانشگاهها این گونه نبود. مثلاً در دانشکده حقوق که من در آنجا تحصیل میکردم از بین 300 دانشجو شاید چهار یا پنج دانشجوی دختر وجود داشت که برخی از آنها هم با مادرشان به دانشکده میآمدند!
سطح سواد دخترها و به تبع آن سطح توقعات آنها بالا رفته و درست در نقطه مقابل، سطح خردمندی پسران پایین آمده است و علاوه بر آن، کمیت آنها هم کمتر شده است. الان شما در هر مسیری که راه بروید میبینید که انبوه دخترها خیلی بیشتر از انبوه پسرهاست که من این حالت را فقط در شهر کِبِک مونترال دیدهام. پس کمیت و کیفیت دخترها بالاتر از پسرهاست و از سوی دیگر، امکان ازدواج کلاسیک هم برای آنها وجود ندارد.
«خبرگزاری دانشجو» - وقتی آمار متولدین دختر و پسر هر سال را اعلام میکنند معمولاً در ازای هر 104 پسر، 100 دختر متولد میشود. بنابراین، متولدین پسر بیش از متولدین دختر هستند. با این وجود باز هم میتوان گفت که کمیت دختران از پسران بیشتر است یا این که پراکندگی پسران بیشتر است و دختران بیشتر در کنار یکدیگر تجمع دارند؟
باهر: این آمار، سرانگشتی است و ما میبینیم که به طور متوسط در خانوادهها تعداد دختران بیش از پسران است. یک دلیل این است که تعداد زیادی از پسرهای جامعه ما در دفاع مقدس به شهادت رسیدند، اما بندرت دخترها در جبهه شهید شدند. فرض کنید اگر هستی تعادل ایجاد کند باز هم چندین سال طول میکشد که این تعادل بین جنسیتها به وجود بیاید. مسئله دیگر این است که پسرها به راحتی میتوانند برای تحصیل و کار از طرق قانونی و غیر قانونی به خارج از کشور بروند، اما دخترها قید و بند دارند.
مورد دیگر تغییر در الگوی ازدواج هم به مشکلات اقتصادی بر میگردد. اولین شرط ازدواج این است که سر پناهی برای زوجین وجود داشته باشد که یا پدر و مادر باید این سر پناه را فراهم کنند یا خود جوانان منزلی بخرند یا اجاره نمایند، اما در اکثر مواقع برای دخترها و پسرها چنین امکانی وجود ندارد و خود خانوادهها هم گرفتار مشکلات مالی هستند، مگر در موارد اندکی که خانوادهها مشکلی برای تامین مسکن و پرداخت هزینههای ازدواج فرزندانشان ندارند. از یک سمت هم دختر تحصیلکرده که مشکل تهیه مسکن هم دارد، حاضر نیست با مادر شوهر نسل گذشته زندگی کند.
رسانهها ازدواج کلاسیک را دِمُده کردهاند
طرف دیگر ماجرا ماهوارهها، رایانهها و رسانهها هستند که ازدواج کلاسیک را دِمُده کردهاند، به طوری که الان نوع دیگری از زوجیت - مانند دوستی - مطرح است و این مسئله شرایطی را به وجود آورده که به نظرم بنیان خانواده را به طور جدی در معرض خطر قرار میدهد.
من متولد و بزرگ شده قم هستم و در خارج از کشور هم زندگی کردهام، اما لااقل تا زمانی که آنجا زندگی میکردم این ناهنجاری را ندیدم که دخترها یا پسرها هر یک با چند نفر دوست باشند، اما در اینجا موارد متعددی را داریم که یک دختر با چند پسر و یک پسر با چند دختر ارتباط دارند و متاسفانه این اتفاق در جامعه ما در حال گسترش است.
«خبرگزاری دانشجو» - به نظر شما دلایل این اتفاق چیست؟
باهر: رایانهها و رسانهها دلیل اصلی هستند. از ساعت 7 صبح شبکههای فارسی وان، من و تو، GEM و ... سریال پخش میکنند. الان چندین کانال برای از بین بردن خانوادهها در ایران درست شده است. در این کانالها شخصیتها را شبیه ایرانیها درست کردهاند مثل ویکتوریا که چهره ایرانی داشت و خانمها با دیدن امثال این سریال میگویند ما چه چیزی از اینها کمتر داریم و اگر شوهرمان خیانت میکند چه اشکالی دارد که ما هم خیانت کنیم؟
همانندسازی ایرانیها و مسلمانان در سریالهای ماهوارهای
برخی از این سریالها، ایرانیها را همانندسازی میکنند، اما سریالهای اخیر ترکیهای اسلامیها را همانندسازی میکنند که همه در این سریالها یک نیمچه روسری و رعایتهای ظاهری دارند و اسامی آنها هم دینی است، ولی تماماً سم مهلک برای خانواده است مانند ایدز که جسم را از بین میبرد، اما این سریالها روح را از بین میبرند.
متاسفانه، خانمها هم اصلاً متوجه نیستند؛ چون این فستفود روحی بسیار هم خوش خوراک است. برای همین حتی تکرار فیلم را هم میبینند و برای هم تعریف میکنند. عموماً هم خانمها این برنامهها را نگاه میکنند و بچهها هم به پای مادران خود مینشینند و این برنامهها را تماشا میکنند. این سریالها بسیار مهلک هستند و من تعجب میکنم که چرا این کانالها را فیلتر نمیکنند.
مثلاً در سریال ویکتوریا، ویکتوریا که به همسر خود خیانت کرده به دیگران نیز همین توصیه را میکند و میگوید یک خیانت میکنی و بعد توبه میکنی و قضیه تمام میشود، تا کی میخواهی به پای یک مرد محرومیت بکشی؟!
همانندسازی، مشابهگرایی و آموزشهای ضد اخلاقی و حتی بدآموزیهای دینی که در این سریالها به صورت نرم صورت میگیرد بسیار مهم است؛ مثلاً میگویند خیانت اشکالی ندارد؛ چون بعد از خیانت توبه میکنی.
با وجود سریالهای ماهوارهای نیازی به جنگ اتمی نیست
با این سریالها دیگر نیازی به جنگ اتمی نیست؛ چون خانواده از زیر بمباران میشود و ما نیازی به بمباران از سقف نداریم. مسئولان باید یک فکری برای این ماهوارهها داشته باشند به این ترتیب که فیلمها و سریالها خوب درست کنند تا مردم را به سمت خود جذب نمایند؛ مثلاً بچهها اگر ماهواره و اینترنت هم در دسترس داشته باشند باز هم کارتون خوب را انتخاب میکنند و برای آنها فرقی نمیکند که این کارتون از تلویزیون ایران پخش میشود یا از کانالهای دیگر.
اتفاقاً وقتی عمو پورنگ برنامه دارد من دیدهام که بچهها بسیار به آن تمایل نشان میدهند. مثلاً بچه بیش فعالی را برای مشاوره پیش من آورده بودند که به او گفتم کدام برنامه تلویزیون را دوست داری؟ او گفت: عمو پورنگ. وقتی عمو پورنگ میگوید نظافت داشته باشید من نظافت را رعایت میکنم.
مشکلات اجتماعی به راحتی حل نمیشود
برای خانمها هم باید برنامههای آموزنده تهیه کنند تا تمایل آنها به برنامههای ماهواره کمتر شود. شاید چند هزار کارشناس و روان شناس زن در کل کشور داشته باشیم، اما واقعاً در برنامههای تلویزیونی چقدر از این افراد استفاده میشود؟
ما باید در مسائل اجتماعی خیلی دقت داشته باشیم؛ چون این مسائل خیلی نرم اتفاق میافتد و حتی از مسائل فرهنگی هم مهمتر است؛ چون اگر هزار خطابه ضد امام حسین (ع) مطرح شود باز هم مردم در روز عاشورا برای امام حسین (ع) عزاداری میکنند، ولی مسایل اجتماعی را به راحتی نمیتوان حل کرد. مسئولان باید این مسائل را جدی بگیرند و فکر کنند که بچههای خودشان هم ممکن است به این آسیبها مبتلا شوند.
مشکلات و آسیبهایی که زندگی مجردی به وجود میآورد
«خبرگزاری دانشجو» - به نظر شما این نوع از زندگی مجردی چه آسیبهایی برای فرد و جامعه ایجاد میکند؟
باهر: به طور کلی اشکال مجردی این است که مسئولیتپذیری را در فرد از بین میبرد؛ چون مسئولیت در قبال طرف مقابل معنی پیدا میکند. وقتی کسی هر گونه دوست داشت زندگی کند مسئولیت معنایی ندارد و بالطبع بی قیدی و لاابالیگری با زندگی مجردی به وجود میآید.
شما اگر افرادی را که به هر دلیلی در زندان هستند بررسی کنید خواهید دید که اکثراً این افراد مجرد هستند؛ چون آدمهای متاهل معمولاً به دلیل مسئولیتهایی که دارند احتیاط بیشتری میکنند. مثلاً کمتر اتفاق میافتد که یک آدم متاهل قاچاقچی شود چون میگوید اگر من گیر بیفتم همسر و فرزندم دچار مشکل میشوند به همین دلیل کارگری میکند، اما تن به خلاف نمیدهد.
مسئله دوم به هم ریختن بنیان خانواده است. جامعه از خانواده تشکیل شده و اگر بنیان خانواده به هم بریزد جامعه از هم میپاشد. در خانههای مجردی، تجمع که لازمه تشکیل جامعه است وجود ندارد و افسردگیهایی در اثر انزوا به وجود میآید. سن آدمها که بالا میرود به هم صحبت نیاز دارند، ولی در سنین بالا نمیشود دوستیابی کرد.
البته خوشبختانه خانمها راهحل خوبی پیدا کردهاند و از همان میانسالی شروع میکنند به تشکیل جمعیتهایی و مثلاً در کلاسهای خودشناسی، انسانشناسی و ... شرکت کرده و خانوادههای اجتماعی درست میکنند. زندگی این خانمها متفاوت با آقایان است چون میدانند که یک روزی تنها میشوند و قبل از این که تنها شوند با همدیگر زندگی اجتماعی درست میکنند مثلاً با هم به تورهای مسافرتی یا زیارتی میروند، ولی آقایان این کار را نمیکنند.
آقایان یا حرفی برای گفتن ندارند یا وارد حرفهایی میشوند که موضعگیری میکنند، اما خانمها موضعگیری نمیکنند. خانمها حتی ممکن است حرفهای همدیگر را گوش نکنند، ولی آقایان دقت میکنند و موضعگیری میکنند و در نتیجه با هم دچار مشکل میشوند.
«خبرگزاری دانشجو» - الان واقعیتی به نام زندگی مجردی وجود دارد که نمیتوان از آن فرار کرد و روز به روز هم بیشتر میشود. شما چه راهکاری را پیشنهاد میدهید برای این که شدت گسترش این روند کاهش یابد و یا این که این افراد زندگی سالمتری داشته باشند؟
باهر: باید عللی که خانههای مجردی بوجود میآیند را از بین برد. مثلاً سختگیری خانوادهها، گران بودن مسکن که باعث تاخیر در ازدواج میشود، پایین آوردن توقعات دخترها، همکاری هر دو خانواده برای سر و سامان دادن بچهها، یعنی فقط مسئولیت به عهده خانواده داماد نباشد.
از سوی دیگر، باید هویت انسانی دختر و پسر تعریف شود و دختر و پسر همه مسائل را فقط حول و حوش غرایز نبینند و انسانیت را در بلند مدت تعریف کنند. بیشترین نقش را هم در اینجا صدا و سیما دارد، صدا و سیما باید برای ایجاد تحول انسانی در فرهنگ جوانان و نوجوانان خیلی کار کند.
ضرورت تبیین گذر از دینگرایی به دین ستیزی
همین جوانان بودند که انقلاب را به پیروزی رساندند و جبههها را اداره کردند، اما حالا چرا جوانان دهه شصتی و هفتادی دینگریز و حتی گاهی دینستیز شدهاند؟ باید تحلیلگران بررسی کنند که چرا ابتدا همه به دنبال دین بودند و دین را میخواستند، اما بتدریج بی تفاوتی نسبت به دین اتفاق افتاد، پس از آن هم گریز از دین صورت گرفت و حالا حتی در مواردی به دینستیزی هم رسیده است.
«خبرگزاری دانشجو» - تحلیل شما از این اتفاق چیست؟
باهر: رفتار مدیریت جامعه با جوانان باعث این اتفاق شده است. این مدیریت در حوزه خانواده، اقتصاد، فرهنگ و مسائل اجتماعی و سیاسی اتفاق میافتد و ما باید توجه داشته باشیم که در هر یک از این حوزهها وقتی بد رفتار شود مردم میگریزند.
در قرآن آمده است که «اذا جاء نصرالله و الفتح و رأیت الناس یدخلون فی دین الله افواجا»، یعنی وقتی پیروزی و فتح و نشاط باشد همه میآیند. حالا همین آیه را به صورت برعکس هم میشود تعبیر کرد که وقتی شکست اتفاق بیفتد و سختی برای مردم پیش بیاید از دین فوج فوج خارج میشوند. ما باید به مفهوم مخالف آیات هم توجه داشته باشیم. به عبارت سادهتر وقتی که آیه میفرماید آدمهای خوب به بهشت میروند مفهوم مخالف آیه این است که آدمهای بد به جهنم میروند.
باید شان خلیفگی انسان را به او نشان داد
«خبرگزاری دانشجو» - شما به جوانها چه توصیهای میکنید که اگر مجبور هستند زندگی مجردی داشته باشند بتوانند با حداقل آسیبها این زندگی را بگذرانند.
باهر: من به جوانها چندین توصیه پدرانه دارم. یکی این که خیلی به این تموجات زمان و مکان کار نداشته باشند که مثلا چرا فلان آقا این حرف را زد یا چرا فلان اتفاق افتاد؛ چون اصالت در اسلام با خداست. باید قرآن و سنت ملاک ما باشد و به برداشتهای سطحی که از دین میشود، کاری نداشته باشند چون هر حرفی که زده میشود ملاک نیست.
اصالت از الله و رسالت از انسان است و همه ما خلیفه خدا روی زمین هستیم. پس جوان باید بپذیرد که خلیفه خداست؛ به این معنا که همه صفاتی که خداوند در کل هستی دارد این انسان باید در روی زمین پیدا کند. برای رسیدن به این بینش باید به این جوان شخصیت داد.
باید هویت جوانان را به آنان نشان داد و به آنها گفت شما خلیفه خدا هستید و نباید خودتان را دست کم بگیرید و کاری کنید که خلاف شان خلیفگی شماست. انسان میتواند با تلاش خود هر چه میخواهد از راه مشروع بدست بیاورد و نیازی نیست دست به کارهایی بزند که خلاف شان اوست.