گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»؛ انقلاب اسلامی ایران یکی از بزرگترین و مهمترین انقلابهای چند سده اخیر است، انقلابی که از جهات گوناگون تعجب و شگفتی ناظران را در پی داشته است. برای شناخت این انقلاب باید معمار آن را شناخت و برای شناخت معمار آن هم نیازی به زیادهگویی نیست، ذکر نمونههایی از سبک زندگی او کفایت میکند برای این که بفهمی این رهبر سیاسی با تمام رهبران سیاسی دنیا چه فرقهایی دارد.
* حجتالاسلام والمسلمین على اکبر آشتیانى: حاج احمدآقا نقل مىکرد در مسئله شهادت حاج آقا مصطفى حادثهاى پیش آمد که بیانگر روح تعبد حضرت امام نسبت به مسائل شرعى و احکام خداوند بود. در آن روز خانواده حضرت امام قصد داشتند از طریق تلفن منزل با تهران تماس بگیرند اما ایشان حتى در آن موقعیت که فرزند خود را از دست داده بودند، صریحاً به خانواده خود گفتند: تلفن بیت از بیتالمال است و خواست شما براى استفاده از آن، امرى شخصى است. بنابراین تماس از طریق آن تلفن جایز نیست. (1)
هر وقت من از دنیا رفتم حسینیه را تعمیر کنید
* هنگامى که حضرت امام به جماران تشریففرما شدند، آقاى جمارانى علاقه داشتند که حسینیه به لحاظ ساختمانى و فرم عمومىاش تغییر یابد و به اصطلاح، تمیز و نو شود. روزى حضرت امام از طریق حاج سیداحمد آقا پیغام دادند که از انجام این کار (بازسازى حسینیه) صرفنظر شود. آقاى امام جمارانى بار نخست احساس کرد که حاج احمدآقا در اداى پیغام حضرت امام چندان مصرّ نیست، از این رو به کار تعمیر حسینیه ادامه داد. امام که از این کار عصبانى شده بودند، پیغام دادند: اگر مىخواهید حسینیه را تعمیر کنید، بگذارید براى وقتى که من از دنیا رفتم. (2)
شگفتی خبرنگار امریکایی از دیدن خانه امام
* یکی از یاران امام مینویسد: «یک روز که جمعی از خبرنگاران خارجی به جماران آمده بودند، یکی از آنان، جوانی بود ظاهرا امریکایی که از دیدن خانه و اقامتگاه امام شگفت زده شده بود. با آن که همه چیز را با چشم خود میدید باز هم برای او قابل هضم نبود. پرسید: واقعا این خانه امام است؟ با توضیح من تعجبش زیادتر شد و در ادامه، نکتهای را برای او گفتم که حتی سوال آن به ذهن کنجکاو خبرنگارانه او خطور نکرده بود. توضیح دادم: تازه این خانه که میبینید ملک امام نیست و اجارهای است! تعجبش بیشتر شد، اشک در چشمانش حلقه زد و منقلب شد». (3)
* حجه الاسلام سید عبدالحمید ایروانی: در یکی از سفرهایمان به عراق در صحن حضرت امیرالمومنین (ع) با عدهای از فضلا و طلاب بعد از نماز مغرب و عشا نشسته بودیم. وقتی صحبت تمام شد و آقایان خواستند بروند ساعت را نگاه کردند. اختلاف ساعت پیش آمد و صحن حضرت امیر (ع) هم که ساعتش عربی بود ساعت 30/2 را نشان میداد و ساعت آقایان هم با کمی اختلاف 5 دقیقه، 7 دقیقه با هم. در همان مذاکره حضرت اما از درب قبله وارد صحن شدند و یکی از اساتید نجف که آنجا بودند، گفتند که ساعتهایشان را میزان کنید. الان ساعت 30/2 از شب میرود و این 13 سال است که هر شب امام در همین ساعت قدم داخل صحن میگذارند. ورود امام خودش ساعت است. (4)
* در اتاق امام یک مهتابی یا یک لامپ صد ولت روشن اشت که هنگام مطالعه یا نوشتن چون این نور کافی نیست یک لامپ دیگر را روشن میکنند. مکررا دیدهام که معظمله از اتاقشان به طرف اندرون رفتهاند ولی چند لحظه بعد از میان راه برگشته لامپ مهتابی را خاموش کرده و مجددا به طرف اندرونی رفتهاند. با آن که در آن موارد معمولا بیش از چند دقیقه در اندرون نمیماندند و دوباره به همین اتاق بر میگشتند. (5)
تنظیم ساعتها با زمان ورود و خروج امام
* حجه الاسلام مصطفی زمانی: درس صبح استاد ساعت 8 شروع میشد. آنقدر برای وقت حساسیت داشتند که اگر کسی در راه میخواست با معظمله صحبت کند نمیتوانست ایشان را متوقف کند که ایشان دیرتر به مقصد برسد. همانطوری که حرکت میکرد پاسخ سوالها را هم میفرمود. (6)
* عباسعلی عمید زنجانی: هنگامی که امام در نجف بودند کلیه برنامههایشان منظم بود به طوری که شبها وقتی امام به بیرون میآمدند و نیم ساعتی که در بیرونی مینشستند و فضلا و علما خدمتشان میآمدند، آمدنشان، برخاستنشان به قدری منظم بود که معمولا ایشان ساعت 9 شب پا میشدند. یعنی طوری پا میشدند که ساعت 9 شب وارد صحن شریف میشدند. به قدری دقیق بود که تعدادی از طلاب ساعتشان را با ورود امام به صحن درست میکردند. (7)
* حجهالاسلام مرتضی تهرانی: نشد من در مسیر ایشان را زیارت کنم و ایشان مقدم به سلام نباشند. گاهی از اوقات، فاصله ده متر، پانزده متر بود. من احتمال میدادم اگر سلام کنم خدمتشان، ایشان نشنوند. میخواستم مقداری فاصله کمتر بشود سلام کنم. ایشان قبل از این که من اراده سلام کنم سلام میکردند. (8)
نمیشد در سلام دادن بر امام پیشدستی کرد
* حجهالاسلام رحیمیان: اگر امام در یک مکانی وارد شوند خیلی مشکل میتوان در سلام کردن از ایشان پیشدستی کرد. اتفاق افتاد که ما زودتر از امام به اتاق معهود رفته بودیم، چشم بر در منتظر و آماده ورود معظمله بودیم. حتی سینهها برای سلام کردن صاف شده بود ولی باز هم غافلگیر شدیم. متوجه نشدیم که معظمله ابتدا وارد شدند و سپس سلام کردند یا آن که اول سلام کردند و آن گاه وارد اتاق شدند. یک روز هم در نجف از کوچهای در حالی که عبور میکردم سرم پایین بود. ناگهان احساس کردم کسی به من سلام کرد. وقتی سرم را بالا کردم چشمم به سیمای مبارک امام افتاد. (9)
شکستن دست و پای امام در هنگام ورزش
* امام ورزش را دوست داشت؛ ولی رشته خاصی را ترجیح نمیداد؛ شاید بشود گفت که به کشتی و ورزش باستانی، بیشتر علاقه داشت؛ ولی ژیمناستیک، بیشتر از سایر ورزشها، نظر ایشان را جلب میکرد. در پرش طول و ارتفاع، خودش در کودکی تمرین میکرد و دو دست و یک پای او بر اثر همین ورزش، شکسته بود. بیش از ده جای سر و چند جای پیشانی وی نیز شکستگی داشت. امام تا همین اواخر روزی یک ساعت و نیم پیاده روی میکرد و حرکتهای ورزشی را به راحتی انجام میداد و مرتب حرکاتی را که پزشکان برای کمردرد و پادرد، تجویز کرده بودند، انجام میداد. (10)
* وقتی امام در اوایل انقلاب از تهران به قم رفت، قشرهای مختلف به دیدار وی میآمدند. روزی عدهای از کشتی گیران با بدنهای ورزیده و پیراهنهای آستین کوتاه، خدمت امام رسیدند. امام آنها را مورد تفقد خاصی قرار داد و بیاناتی راجع به اهمیت ورزش و این که عقل سالم در بدن سالم است، ایراد فرمود و به ورزشکاران هم که دچار تعجب شده بودند، اجازه داد تا اظهاراتی بکنند. [امام در این دیدار]، با خنده اظهار داشت: من از این بازوهای شما خوشم میآید. (11)
پینوشتها:
1. آئینه حُسن: خاطراتى از ویژگی هاى ممتاز امام خمینى(س) در امور فردى و اجتماعى / صفحه 43.
2. همان.
3. سیمای امام خمینی/ محمدرضا اکبری / انتشارات پیام عترت / ص 50.
4. سرگذشتهای ویژه از زندگی حضرت امام خمینی / گردآوری و تنظیم از رضا شعرباف / انتشارات پیام آزادی / ص 22.
5. همان / ص 73
6. همان / ص 83
7. همان / ص 150
8. همان / ص 31
9. همان / ص 72
10. پا به پای آفتاب / ج 1/ ص 81
11. برداشتهایی از سیره امام خمینی / ج 2 / ص 167