به گزارش گروه اشتغال «خبرگزاری دانشجو» شکی نیست که طراوت تولید و به دنبال آن اقتصاد در کشورهای جهان در سالهای اخیر بر موضوع مهمی تحت عنوان کارآفرینی استوار بوده است. بر آنیم که به یاری خدا بیشتر شما را با این مفهوم آشنا کنیم. ابتدا از تعریف کارآفرینی شروع میکنیم و بعد به مصادیق آن میپردازیم.
کار آفرینان، افرادی هستند که فرصت مناسب را برای یک تجارت تشخیص داده و عملا آن را راه میاندازند. در بسیاری از بحرانهای اقتصادی افراد کار آفرین رکود اقتصادی را جبران کردهاند. در واقع، اکنون نجوایی بین اقتصاددانان، متخصصان بازرگانی و روانشناسان اجتماعی درباره واقعیت زیر در جریان است : کار آفرینان نقشی کلیدی در اقتصاد کشورها و شهرهای خود بازی میکنند. به علاوه، آنها تنها برای خود ثروت ایجاد نمیکنند، بلکه مشاغل و رونق فزایندهای برای تعداد زیادی از افراد دیگر نیز ایجاد میکنند.
با توجه به این واقعیت، تعداد فزایندهای از جامعه شناسان توجه خود را معطوف به درک و فهم این گروه از افراد منحصر به فرد کردهاند – افرادی که به یک معنی، از چیزی که در آغاز (هیچ چیزی نیست)، (چیزی) خلق میکنند (یک شغل جدید موفق) : اندیشهای برای چیزی جدید، به اضافه نبوغ و سخت کوشی خود.
سوالاتی در این زمینه مطرح است :
(1) چرا در وهله اول، بعضی افراد تصمیم میگیرند که کار آفرین باشند؟
یک عامل مهم در این تصمیم که شخص کار آفرین میشود، نفوذ اجتماعی است. که به الگو گیری معروف است. به عبارت دیگر، قرار گرفتن در معرض افراد دیگری که کار آفرین هستند. میتواند دانش و مهارتهایی را که آنهایی برای کار آفرین شدن نیاز دارند (وصرفا ایده این کار)، برای آنان فراهم کند. بسیاری از پژوهشها حاکی از آن هستند که در واقع، بودن افراد کار آفرین در خانواده یک شخص در تصمیم به کار آفرین شدن واقعا نقشی بازی میکند. بنابراین، عوامل اجتماعی به روشنی در این تصمیم دخالت دارند.
کار آفرینان الزاما بیش از دیگران مستعد خطر کردن نیستند، آنها گرایش دارند که در هر موقعیتی سطوح پایینتری از خطر را تصور کنند
مطالعات بسیاری نشان دادهاند که هر چند کار آفرینان الزاما بیش از دیگران مستعد خطر کردن نیستند، آنها گرایش دارند که در هر موقعیتی سطوح پایینتری از خطر را تصور کنند. این مسئله به نوبه خود منجر به آن میشود که آنان بیشتر تمایل به بی محابا عمل کردن داشته باشند و مشاغل مطمئن را فدای مشاغل جدید نا مطمئن کنند. این افراد تمایل شدیدی به تجربه کردن حوزههای جدید شغلی دارند و بسیار برونگرا هستند. آنها از فعالیتهای جدید و نو آورانه لذت میبرند و دوست دارند تا از یک فعالیت به فعالیت دیگر بپرند. از این رو، آنها نیاز داشتن به تمرکز عمیق را (که این تمرکز) لازمه آغاز یک شغل تازه است، جالب نمیبینند و بنابراین از کار آفرین شدن اجتناب میکنند.
(2) چرا بعضی اشخاص در این نقش تا اندازه موفقتر از دیگران هستند؟
چرا مثلا بعضی از آنها نظیر بیل گیتس، کمپانیهایی را بنا نهادهاند که دنیا را تغییر داده است، حال آن که دیگران کمپانیهایی تاسیس کردهاند که یا ورشکست شدهاند یا سالهای سال بدون چندان موفقیتی لنگان لنگان کار میکنند – کمپانیهایی که گاهی به آنها مرده زنده میگویند. یک احتمال این است که کار آفرینان موفق کار خود را با یک اندیشهای به روز استثنایی خوب آغاز میکنند. اما تعبیر دیگر این است که عوامل اجتماعی، ذهنی و فردی نقش مهمی در این کار دخالت دارند.
از جهت عوامل اجتماعی که در موفقیت کارآفرینی نقش دارند، مهارتهای اجتماعی کار آفرینان – توانایی آنها به تعامل موثر با دیگران (مثلا؛ مهارت در ادراک اجتماعی، ترغیب کردن، ایجاد برداشت مثبت از امور مختلف، سازگاری و انطباق پذیری) – نقش کلیدی بازی میکنند.
چرا مهارتهای اجتماعی کار آفرینان باید چنین اثر نیرومندی داشته یا برای کار آفرینان تا این درجه سودمند باشد؟ شاید به این خاطر است که در طول فرایند ایجاد شغل جدید، کار آفرینان باید از ابتدا روابط اجتماعی جدیدی با افراد مختلف (از جمله؛ مشتریان، تامین کنندگان و کارکنان جدید) برقرار کنند. به علاوه، آنها باید این کار را در محیطهایی انجام دهند که بسیار نامطمئن یا بدون ساختار هستند. دقیقا در همین گونه زمینههاست (زمینههایی که افراد نمیتوانند از روابط وضع شده یا هنجارها و نقشهای به روشنی تجویز شده عقب بمانند) که مهارتهای اجتماعی میتوانند بیشترین فایده را داشته باشند.
کار آفرینان نقشی کلیدی در اقتصاد کشورها و شهرهای خود بازی میکنند. آنها تنها برای خود ثروت ایجاد نمیکنند، بلکه مشاغل و رونق فزایندهای برای تعداد زیادی از افراد دیگر نیز ایجاد میکنند.
یک تحریف جریان فکری و ذهنی به هزینههای بر باد رفته یا تشدید تعهد معروف است – تمایل به کاهش چسبیدن به تصمیمهایی است که بازده منفی اولیه را سبب شدهاند. کار آفرینان بر این سو گیری فکری پا فشاری دارند که تواناییهای افراد کار آفرین با افرادی که هرگز شغلی را به راه نینداخته اند (مانند معلمان مدارس و کارمندان دولت) متفاوت است. هم چنین آنها میدانند که مشاغل جدید کمتر ممکن است که نتایج مثبت فوری داشته باشند. این ملاحظات منجر به این احتمال کنجکاوی برانگیز میشود که کار آفرینان موفق ممکن است آنهایی باشند که میدانند چه زمانی بر کاری پافشاری کنند و چه موقع به راهبردهای دیگر تغییر جهت بدهند.
هدف اصلی افراد کار آفرین رسیدن به کامیابی یا بازده مثبت است. آنها تمام ابزارهای لازم را برای رسیدن به موفقیت به کار میبرند. به همین دلیل بیشتر تلاش میکنند و از شکست نمیهراسند. زیانها را به حداقل رسانده و به سرعت شیوه عمل ناموفقی را که دنبال میکردند، رها میکنند.