به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، روزگاری کودکی بودم. تا چشم باز کردم اطرافم پر بود از آدم هایی که در همهمه تکراری هر روز خود گم شده بودند. کمتر کسی مرا می دید. کجای قصه زندگی پدر و مادرم بودم، نمی دانم! نه تبسمی، نه نازی، نه کلام دلگشایی. من از جهان بی تفاوتی حرف ها و فکرها و احساس ها می آیم. بزرگ شدم؛ با قلبی مالامال از هجوم دردها و غم های حل نشده کودکی، ازدواج کردم. همسری که امیدوار بودم هزار درجه متفاوت از خانواده ام باشد. کسی که بتوانم تمام امیدهای واخورده گذشته را در دست های مهربانش جست و جو کنم. اما چشم باز کردم و دیدم با یک نفر شبیه والدینم ازدواج کرده ام. حس می کردم به اندازه پدرم تحقیرم می کند و بی اعتناست و به اندازه مادرم سرزنش می کند و مقایسه. ملتمسانه خواهان توجه بیشتر او بودم و او همچون والدینم غرق بود در خودخواهی های خود! همسرم برعکس من در خانواده ای رشد کرده بود که حمایت افراطی آن ها، آزارش می داد. او در زندگی مشترکمان مصرانه به دنبال تجربه کردن آزادی بود و استقلال. او برایم پدر و مادرم را تداعی می کرد. زمانی که اختلافاتمان بالا می گرفت بارها و بارها این جمله را تکرار می کرد: مرا قضاوت نکن! تو فقط حالم را می دانی نه گذشته ام را؛ آن روز بود که فهمیدم ازدواج کردم تا خواسته های برآورده نشده از طرف خانواده ام را توسط همسرم برآورده کنم. اینک با گذشت یک سال از جدایی مان آگاه شده ام که او چندان مقصر نبود. روح من سرگردان بود از آرزوهای عاصی که تحققشان را در ازدواج می دیدم. ای کاش می شد از میان خودهای خودخواهمان پیدا شویم...
****
سرگذشتی که خواندید، قصه زندگی تعداد زیادی از زوج های مراجعه کننده به مرکز مشاوره است که یا در شرف طلاق هستند و سطح اختلافات و تنش های بین زن وشوهر بسیار بالاست یا طلاق گرفته اند. در واقع شما ممکن است با همسرتان طوری رفتار کنید که انگار او والدینتان یا فردی از گذشته شماست. فرضا ممکن است شما پدری سخت گیر یا مادری پرمشغله داشته باشید. در این صورت به احتمال زیاد در پی همسری خواهید بود که از نظر مالی تأمین باشد و احیاناً کمبودهای عاطفی را که در دوران کودکی و نوجوانی، احساس می کردید پر کند. بسیاری از روان شناسان در گفت وگو با افراد جدا شده به این حقیقت می رسند که تعداد زیادی از این افراد با این تصور ازدواج می کنند که بتوانند آنچه را در رابطه با والدینشان دریافت نکرده اند در رابطه همسری دریافت کنند. بنابراین هر یک از زوجین با یک الگوی ارتباطی وارد زندگی زناشویی می شوند که ریشه اش به رابطه فرد با والدینش برمی گردد. حال زوجی را تصور کنید که هر دو در دوران کودکی آسیب دیده اند و به هیچ عنوان هم درباره آسیبی که خودشان و طرف مقابل در کودکی دیده است، آگاهی ندارند. آن ها به این امید با هم ازدواج می کنند که همسرشان بتواند کمبودهای گذشته را جبران کند. غافل از این که ...
با این مقدمه به سراغ گام چهارم بازسازی زندگی پس از طلاق یعنی «خودشناسی» می رویم. همان طور که به خاطر دارید در 3 شماره قبلی ستون «زندگی پس از طلاق» به بسیاری از معضلاتی که یک فرد مطلقه با آن مواجه می شود، پرداختیم و ابتدا در گام اول و دوم شما را متوجه خودتان و هویت از دست رفته تان کردیم؛ سپس با ارائه راهکارهایی تلاش کردیم به شما کمک کنیم دوباره خود را از درون غنی کنید همچنین به معرفی گام سوم یعنی دستیابی به «استقلال و خودکفایی» پرداختیم و شما را با مهارت های رسیدن به سه بعد استقلال «فکری»، «مالی» و «عاطفی» آشنا کردیم. اینک به گام چهارم یعنی «خودشناسی» می رسیم و قصد داریم در این شماره و 2 شماره آتی، درباره این موضوع صحبت کنیم تا بتوانید آرام آرام برای جنبه های بسیار مهم زندگی تان از جمله ازدواج مجدد، تربیت و پرورش صحیح فرزندان - اگر حضانت آن ها باشماست - و حتی برخورد صحیح و شایسته با فرزندانِ همسرتان در ازدواج دوم آماده شوید. به خاطر داشته باشید لازمه موفقیت در تمام مراحل و شرایط حساس زندگی نظیر موقعیت های ذکر شده، رسیدن به مرحله «خودشناسی» است. دستیابی به «خودشناسی» مراحل مشخصی دارد و ما در این شماره تصمیم گرفتیم از «گذشته» شما شروع کنیم و به تاثیراتی که افراد مهم زندگی تان از جمله والدین به شکل غیرمستقیم بر زندگی زناشویی شما گذاشته اند، بپردازیم. به خاطر داشته باشید که رسیدن به گام چهارم مستلزم آن است که با خودتان صادق باشید و به رابطه بین خود و همسر سابق تان از نگاه یک شخص سوم بنگرید. کاملا بی طرف و عاری از هر گونه جبهه گیری.
خودشناسی لازمه موفقیت در زندگی
نتایج تحقیقات بسیاری از محققان نشان داده است که 50 درصد ازدواج های دوم نیز محکوم به شکست است. به راستی دلیل وقوع چنین اتفاقی چیست؟ تنها پاسخ منطقی به این سوال این است که بسیاری از افراد مطلقه بدون رسیدن به مرحله «خودشناسی» و طی کردن صحیح این مسیر، عجولانه اقدام به ازدواج مجدد می کنند. مکانیزمی که این افراد در ازدواج دومشان از آن سود می جویند این است که مصرانه در جست وجوی همسری هستند که فاقد ویژگی های شخصیتی و اخلاقی همسر سابقشان باشد و از طرفی کمبودهای والدین را نیز برای شان جبران کند غافل از این که ریشه مشکل در خود ماست و تا به شناخت صحیحی از خود نرسیم و به اصلاح همه جانبه خود نپردازیم، ازدواج دوم نیز همچون ازدواج اول به جدایی می انجامد. با استفاده از راهکارهایی که در ادامه می خوانید، می توانید به بررسی عمیق رابطه خود با والدینتان بپردازید و دقت کنید که چگونه کودکی و نوجوانی شما و ارتباطتان با پدر و مادر روی رابطه شما با همسرسابق تان اثرگذار بوده و عامل محرکی در تشدید تعارضاتتان شده است. یکی از مراحل «خودشناسی» آگاهی نسبت به گذشته ای است که به شکل کاملا ناخودآگاه در زندگی بزرگسالی ما خلل ایجاد می کند،پس اگر قصد ازدواج مجدد دارید، باید قبل از هر اقدامی از این مسئله مطمئن شوید که همسر آینده تان را برای کمبود و جبران خلاء های عاطفی دوران کودکی انتخاب نمی کنید، برای این منظور باید 4کار را انجام دهید:
1- فهرستی از دردناک ترین وقایع و تجربیاتی را که از زمان کودکی تا زمان ازدواج با آن دست و پنجه نرم کردید، تهیه کنید.
2- تا حد امکان آن دسته از رفتارهای همسر آینده تان را که شبیه رفتار والدینتان است، شناسایی کنید: یکی از آقایان مراجعه کننده به مرکز مشاوره در پاسخ به این سوال که«همسرسابق تان شما را به یاد چه کسی می انداخت» پاسخ داد: «او مشابه پدرم سرزنشگر، کنترل گر و تحقیرکننده بود.» با شناسایی دقیق اشتراکات شخصیتی و رفتاری همسر آینده با والدینتان می توانید به علت بسیاری از تعارضاتی که ممکن است ناخودآگاه بین شما و او ایجاد شود، واقف شوید و سعی در اصلاح و بازسازی آن ها کنید تا از وقوع مجدد این تعارضات در زندگی دوم تان پیشگیری کنید.
3- در گذشته شبیه به این احساس را نسبت به چه کسی داشتید: شاید مادرتان در کودکی مرتب شما را به خاطر این که نمی توانستید همه خواسته های معقول و نامعقولش را برآورده کنید، تحقیر می کرد. همسرآینده تان نیز به گونه ای مشابه مادرتان با شما برخورد می کند، پس به عقب برگردید و نام شخصی را که همسر آینده تان مشابه او رفتار می کند همراه با احساستان نسبت به آن فرد بنویسید.
4- زمانی که همسر سابق تان شبیه والدینتان رفتار می کرد، واکنش شما چه بود؟ مرجان هر زمان که از طرف همسرش علی به واسطه مشغله کاری زیاد، مورد بی توجهی قرار می گرفت به یاد مادر پرمشغله خود می افتاد. او در واکنش به این رفتار همسرش شروع به پرخاشگری همراه با اعتراض می کرد. مرجان می گوید در کودکی به دلیل شاغل بودن مادرم ساعت ها در خانه تنها می ماندم و بارها دوست داشتم با خشم و گریه به بی تفاوتی او اعتراض کنم. بسیاری از افراد سعی می کنند در برخورد با همسرشان نیز به همان طریقی واکنش نشان دهند که در کودکی شان پاسخ می دادند یا آرزو داشتند پاسخ دهند.
چه باید کرد؟
اما اگر به این مسئله پی بردید که ممکن است دوباره در همین دام بیفتید، بهتر است این راهکارها را مد نظر داشته باشید:
1- نحوه بیان احساسات و خواسته هایتان را نسبت به همسر آینده تغییر دهید: چنانچه رفتاری از همسرتان تداعی کننده بخشی از خاطرات نامطلوب شما از والدینتان است بهترین راهکار این است که نحوه بیان احساسات و خواسته هایتان را نسبت به او تغییر دهید.
2- همسر آینده تان را فردی مستقل از گذشته تان بدانید: فراموش نکنید که هر انسانی منحصر به فرد است و هیچ انسانی قابل مقایسه با دیگری نیست. همسرتان را متفاوت از والدینتان ببینید و با او بر اساس خصوصیات شخصیتی و اخلاقی خودش رفتار کنید.
3- خود را فردی مستقل از گذشته تعریف کنید: تعدادی از افراد مصرانه تلاش می کنند خاطرات گذشته را زنده کنند تا زخم های دوران کودکی شان در زمان حال درمان شود و همسرشان را تنها فردی می دانند که قادر به التیام بخشیدن این زخم هاست. تصمیم بگیرید جز تجربیات مثبت زندگی گذشته خود هر آنچه اتفاق افتاده را به بایگانی ذهن خود منتقل کنید و تجربیات نامطلوب را وارد زندگی دوم تان نکنید.
منبع: روزنامه خراسان