به گزارش خبرنگار «خبرگزاری دانشجو» از مشهد، رحیم پورازغدی شب گذشته در سلسله جلسات «چیستی و مبانی تمدن نوین اسلامی» که در مرکز آموزش عالی شهید مطهری مشهد برگزار شد، در جمع دانشجویان ضمن تشریح تعاریف مختلف از انسان و عقل به بررسی جایگاه این دو رکن در تمدن نوین اسلامی پرداخت که مشروح سخنان این عضو شورای انقلاب فرهنگی در ادامه آمده است؛
تمدن نوین اسلامی بازگشت تاریخی به نمونه های قرن های گذشته نیست، در موضوع تمدن اگرچه مبانی و زیر ساخت های فکری با گذشته یکی است اما تحولات تاریخی و زمانی نیز بر آن تاثیر دارد؛ در واقع سلفی گری به معنای بازگشت به گذشته و بازسازی آن نیست بلکه به معنای بازگشت به ارزش های اسلامی است.
عمدتا دو رکنی که به فهم تمدن نوین اسلامی کمک می کند و در دنیای کنونی نیز چه در مباحث فلسفی و چه در مباحث علوم اجتماعی محل بحث و گفتگو و چالش شده، یکی مسئله «انسان و انسانیت» و دیگری «عقل شناسی و تعریف عقلانیت» است.
در تعریف ماهیت یک تمدن، نحوه تعریف از انسان نیز دخالت دارد، سوال «انسان چیست و کیست» به ماهیت نرم افزاری یک تمدن جهت میدهد.
از «انسان» در حال حاضر تعاریف گوناگونی شده است؛ در تمدن غرب به بخشی از تمایلات غریزی انسان توجه شده است و در نهایت اعتراف کرده اند که انسان به طور کامل قابل شناخت نیست. ما هم این را قبول داریم چرا که انسان شناسی به اندازه خدا شناسی سخت است.
مشکل انسان شناسی مادی، جدا کردن خداشناسی و انسان شناسی است
حدیث «من عرف نفسه فقد عرف ربه» نزدیک به 10 گزاره پایه ای و مبنایی در عرصه خداشناسی و انسان شناسی دارد. یکی از تفاوتهای تمدن اسلامی با سایر تمدنها از همین سنخ حدیثها به دست میآید. شناخت خداو انسان جدا از هم ممکن نیست و یکی از مشکلات انسان شناسی مادی همین است که این دو شناخت را جدا میکند.
انسان مستقل از خداوند واقعیت ندارد و اگر کسانی به سراغ این نوع انسان شناسی بروند به شناخت های جزئی، مبهم و ناپیوسته از انسان میرسند یعنی مفهوم انسان را مثله میکنند.
انسان بدون خلیفه اللهی معنایی ندارد، همان طور که زندگی بدون مرگ فلسفه ای ندارد. اگر مبدا و غایت از خلقت جهان نباشد هیچ کس نمیتواند به این سوال پاسخ بدهد که چه گونه باید زندگی کرد.
شناخت حصولی و حضوری از انسان مورد توجه اکید معارف اسلامی است، شناخت حضوری قریب بالفعل در اختیار بشر قرار گذاشته شده تا زمینه کلی را بداند اما از طریق تعلیم و تهذیب و مشارکت وحی و عقل میتواند به شناخت خداوند و خودش برسد تا بعد از این مرحله سراغ طبیعت و قوانین آن برود و زندگی خودش را سامان بدهد یا به قولی تمدن ایجاد کند.
بنابراین تعریف از انسان ابتدا به کل علوم انسانی و بعد به حوزه عمل و مدیریت جهت میدهد. البته اگرچه انسان به یک معنا همچنان مبهم خواهد ماند اما با خودآگاهی و انسان شناسی حضوری و حصولی و ترکیب آن ها به تعریف اسلامی از انسان میرسیم.
عقل حجت ذاتی خدا در بشر است که شرقی و غربی ندارد
در تعریف عقل هم اشتراکات و تفاوت هایی با عقلانیت غربی داریم؛ البته این حرف به این معنی نیست که عقلانیت شرقی یا غربی است، عقل حجت خداست و این حجت بودن ذاتی است و اعتبار عقل به خود عقل است و با چیز دیگری نمی تواند آن را اثبات کرد؛ با این حل عقل سطوح و انواع متدولوژی دارد.
باید قانون استفاده درست از عقل را دانست. در روایات داریم اگر تهذیب نفس و تقوا داشته باشیم عقلمان هم درست عمل میکند. به هر حال عقل هست یا نیست و اینکه بگوییم عقل لیبرالی و اسلامی یا شرقی و غربی به معنای ثانوی و مجازی است. اگر عقل را این گونه تقسیم کنیم یعنی عقل حجت خدا بر بشر نشده است چرا که در جغرافیا فرق میکند.
رابطه عمل و عقل
عقل حجت خداست اما ضریب خطا دارد و ما به درک های حصولی و حضوری از آن میرسیم یعنی با آموزش و تربیت؛ عقل به دست میآید. در روایت آمده است اگر عقل فعلی یک انسان را عقل یک در نظر بگیریم، این عقل یک منشا عمل یک میشود و عمل یک منشاء عقل دو است که نسبت به گذشته درک بیشتری دارد و اگر عملی را مطابق با عقل دو انجام بدهیم منجر به رشدخود عقل میشود.
دامنه عقل مثل دامنه انسانیت وسیع است و ما بسیار در این قضیه مدعی هستیم، اما متاسفانه در 100 سال اخیر به علت انفعال حوزه و دانشگاه منفعلانه عمل کرده ایم. بعد از 30 سال مطالعه میگویم که آن قدری که از عقل گره خورده باتوحید، در اسلام صحبت شده در هیچ مکتب فکری دیگری این گونه نبوده است.
در غرب عقل خادم و غریزه مخدوم است
برخی فیلسوفان میگویند بین تمدنها نمیتوان مرزی کشید مگر این که بین گفتمان آنها مرز بندی کنیم. این عبارت به یک معنا میتواند درست باشد و به یک معنا غلط است و این بستگی به این دارد که گفتمان را چه تعریف میکنیم. مثلا در گفتمان مدرنیته عقل در برابر اهداف نمیتواند داوری کند و عفلانیت در سطح ابزار و وسایل قابل بحث است.
عقل خادم و غریزه مخدوم میشود در حالی که انبیا میگویند عقل باید حاکم بر زندگی باشد چرا که حجت خداوند است. عقل میتواند در مورد اهداف و ابزار و اخلاق داوری کند، این عقلانیت اسلامی است. در پست مدرن هم گفتند که اصلا برای عقل معیاری وجود ندارد.
بنابراین باید تعریف درستی از گفتمان شود. در غرب عده ای با بزرگ کردن بعضی از نظریات و مطالب به دنبال رسیدن به اهداف خود هستند. در این نگاه گفتمان آن چیزی نیست که تازه گفته شده باشد بلکه چیزی است که تازه برای اولین بار شنیده میشود.
بعضی ها تصور میکنند تمدن با برنامه ریزی و قانونهای خاصی ساخته شده است در حالی که درست این است که در مسیر تحول اندیشهها بوده است که تمدن شکل گرفته است.
توجه قرآن به ظهور، رشد و سقوط تمدنها و غفلت حوزهها
این که چگونه میشود تمدنها به تدریج منحرف میشوند موضوع مهمی است، قرآن هم درباره ظهور و رشد و سقوط تمدنها بسیار صحبت کرده است که متاسفانه در حوزهها قرآن رابه خاطر تبرک میخوانند،مثل همین ایام غدیر که چراغانی میکنیم و سرور داریم و سعی می کنیم غدیر را اثبات کنیم.
راه اثبات غدیر
غدیر را اثبات کردیم اما بعدش چه میشود، غدیر وقتی اثبات میشود که بگوییم سیاست و اقتصادبا غدیر و منهای غدیر چگونه است. تعلیم و تربیت بدون اهل بیت چگونه میشود و با آن ها چگونه میشود. غدیر را اول باید برای خودمان ثابت کنیم که چرا خداوند فرمود که بدون غدیر دین کامل نمیشود.
در مورد نقد و بررسی یک تمدن، بررسی جامع شناختی از آن تمدن بسیار مهم است؛ مردمی که با این گفتمان جلو آمده اند بیشتر به کدام سمت رفتهاند و نگاهشان به موضوعاتی مثل اخلاق و محبت و رحمت چیست.
امروز قوم لوط بر بخشهای زیادی از دنیا غالب شده اند و چندین کشور ازدواج همجنس بازان را قانون کرده اند. چگونه میشود که ضد ارزش ها ارزش و ارزش ها ضد ارزش میشوند. چه اتفاقات حکومتی و رسانهای افتاده است که این چنین گفتمانی حاکم میشود. در غرب عده ای با بزرگ کردن بعضی از نظریات و مطالب به دنیال رسیدن به اهداف خود هستند. در این نگاه گفتمان آن چیزی نیست که تازه گفته شده باشد بلکه چیزی است که تازه برای اولین بار شنیده میشود.
تمدن سازی از عقلانیت غیر قابل تفکیک است
تمدن سازی از عقلانیت غیر قابل تفکیک نیست. بنابراین ما به گفتمان به معنای حقیقت سازی و حقیقت سوزی قائل نیستیم. اگر گفتمان را به این معنا پذیرفتیم، هیچ اصل ثابتی در جهان قابل پذیرش نیست و هیچ ارزشی دیگر وجود نخواهد داشت، یعنی هر لحظه حرفمان را عوض کنیم و بگوییم گفتمان فعلی این است، به طور نمونه بگوییم امر به معروف و نهی از منکر متعلق به این گفتمان نیست و متعلق به گفتمان دیگری است، پس امروز نباید از آن صحبتی بکنیم. این گونه گفتمان نسبی گرایانه است.
گفتمان به این معناست که چه محکماتی و اولویت هایی بر تمدن حاکم است،اگر گفتمان را این چنین معنا کردیم، ترکیب ارزش ها و روش هاست که گفتمان مسلط را تعریف میکند.
تمدن نوین اسلامی بازگشت به روش انسانی و توحیدی زندگی کردن است
برای آن که تمدن نوین اسلامی ساخته شود، گفتمان آن باید مطرح شود و سه حوزه تمدن، نوین و اسلامی به درستی تعریف گردد. مثلا اسلامی به چه مفهومی است؟ یعنی بازگشت به جزیره العرب یا یک سری از مفاهیم که روشن انسانی و توحیدی زندگی کردند را تعریف می کنند.
وقتی گفتمان سازی را این گونه تعریف کردیم، باید سوال های اساسی درباره تمدن طرح کرد که ابتدا به علوم انسانی جهت میدهد.همین سوال ها شاید در بین گفتمان های مختلف فاصله کمی داشته باشد اما یک مرتبه خواهیم دید که فاصلهها خیلی زیاد شده است.
9 مرحله برای غالب کردن گفتمان تمدن اسلامی در جهان
وقتی سوالات اساسی درباره تمدن را تغییر دادیم، به این مرحله میرسیم که چگونه گفتمان جهان را عوض بکنیم. برای غالب شدن گفتمان تمدن نوین اسلامی در جهان 9 مرحله وجود دارد.
1-درک درست از وضع موجود جهان به ویژه جهان اسلام
2-ضد گفتمان خود را چه تعریف میکنیم
3-ضد گفتمان وضع موجود و واقعیتها آن را چگونه معرفی و تصویر سازی میکند
4-نقد وضع موجود جهان به لحاظ نظری و عملی و این که چه چیزهایی را باید در اولویت اهمیت قرار داد، این مسئله وظیفه حوزه و دانشگاه است
5-تعیین استراتژی کوتاه و بلند مدت؛ به طور نمونه امروز بیداری اسلامی را به جنگ های داخلی و ترور تبدیل کرده اند، باید استراتژی های کوتاه مدت ما براساس حل این مسائل باشد.
حوزه و دانشگاه از واقعیت های جامعه دورند
6-برای عملیاتی کردن این استراتژی ها باید اولویت بندی های اجرایی در دو رکن فرهنگی و جامعه شناختی صورت بگیرد؛ رکن فرهنگی همان بحث های نظری مبتنی بر نظر اهل بیت و پیامبر(ص) است که تعیین میکند اولویت فرهنگی در جامعه چیست، سپس رکن جامعه شناختی است که به واقعیتهای جامعه میپردازد.اگر به واقعیتهای جامعه نپردازیم حتی فقه ما هم تخیلی و بی ربط از جامعه میشود.
شکاف بین حوزه و دانشگاه با بعد جامعه شناختی خطرناک است، در حالی که اتفاقات مختلف در فیس بوک و روابط دختر و پسر در حال رخ دادن است، در دانشگاه ها و حوزه های ما به اسم نظریه پردازی حرف های روشنفکرانه میزنند.
امام (ره) فرمود که اجتهاد مصطلح در حوزه برای حکومت اسلامی کافی نیست و این بلا در دانشگاه های ماهم در حال رخ دادن است. انقطاع حوزه و دانشگاه با واقعیت های جامعه مانع تمدن سازی است.
7- مفهوم سازی مرحله بعدی است که برای مخاطب عام و خاص باید انجام شود
8-در حوزه های مثل اقتصاد و سیاست مفهوم های گفتمان تمدن ساز نوین اسلامی را به روشنی تبیین و کشف کنیم
9-مرحله آخر غنی سازی و واژگان سازی ادبیات بر اساس مفاهیم است تا بتوانیم ذهن افکار عمومی و نخبگان را با کلمات روشن، شفاف و دقیق جذب کنیم؛ این غنی سازی در سه سطح می باشد، سطح تئوریک که بر عهده ی حوزه و دانشگاه است ، در سطح رسانه ها برای افکار عمومی و در نهایت در سطح مدیریت اجرایی که مصداقها وجود دارند.
عقلانیت غربی تنها به عقل ابزاری اکتفا کرده است
با این مطالبی که گفتم سراغ این مسئله باید رفت که اسلام درباره عقلانیت چه میگوید؛ در روایات سه سطح از عقل مطرح شده است.
1-عقلانیت در مقیاس کلی که به مسائلی همچون خدا هست یا نیست، چهان چرا خلق شده است می پردازد.
2-عقلانیت و ارزش ها که مشخص می کند چه چیز ارزش و چه چیز ضد ارزش است
3- عقلانیت ابزاری یعنی همان مهندسی در حوزه های زندگی مادی انسان
عقلانیت سرمایه داری مادی غربی از این سه سطح تنها به عقل ابزاری اکتفا کرده و ناقص است که نمی تواند تفسیری درست از زندگی و جهان داشته باشد.
در غرب عقل معنوی حذف شده است
عقلانیت اسلامی یک موالات و ارتباط بین این سه سطح دارد که ابتدا پرسش های اساسی درباره انسان و جهان طرح می کند ، سپس راغ تنظیم اخلاقیات می رود و در سطح سوم روش و ابزارهای تحقق اهداف مادی و معنوی انسان را تعیین میکند.
اشکال ما بر غرب این است که عقل معنوی را حذف کرده است وگرنه ما هم عقل مادی را قبول داریم.