گروه اندیشه «خبرگزاری دانشجو»؛ از همان روز اول که میآیی زمین و آسمان را دگرگون مینمایی، گویی که تا به حال رنگ و بویی از شعف و شادمانی به دامن این هستی ننشسته است و گویی ندای اندوه و محنت سر تا سر عالم پیچیده است؛ حال و هوای غریبی حاکم می شود گویی که زمانه در قبض است و بغضی در گلو دارد.
دیروز که نبودی با امروز که آمده ای اصلا انگار نه انگار که هر دو روزهایی هستند از روزهای خدا و مگر چه فرقی می کند که امروز هم مثل همیشه از خواب بیدار شویم و به روزمرگی مان بپردازیم؟
نه، نمی شود... امروز در خودش چیزی دارد که نمی شود... امروز یک غربتی دارد که نمی شود... نمی شود... یعنی اصلا شدنی نیست که امروز را هم مثل روزهای قبل اسیر روزمره ات باشی... امروز اولین روزی است که تو آمده ای، امروز اولین روز محرم است.
و از امروز که دل های شیعیان در تب و تاب است و هر دیده ای منتظر تلنگری است که سیلابی روانه سازد، هر کسی به نحوی در عزای پسر فاطمه (س)، به سوگ می نشیند. ما نیز بر آنیم که ایام مصیبت فرجام را وسیلة تمسک به دامان شفاعت سبط خیر الأنام علیه الصلاه و السلام نموده و منزل به منزل همراه کاروان عشق حرکت کنیم. از این رو، هر روز دریچه ای به سوی مقاتل بنام گشوده و از این طریق به عزاداری حسین (ع) می نشینیم.
در سوگ حضرت مسلم
« بسم الله الرحمن الرحیم
عریضه ای است به محضر حسین بن علی امیرمومنان علیه السلام، از جانب شیعیان آن حضرت و شیعیان پدر آن جناب علیه السلام.
اما بعد؛ مردم انتظار قدوم تو را دارند و به جز تو کسی را مقتدای خود نمی دانند؛ پس یابن رسول الله! بشتاب و تعجیل فرما، باغها سبز شده و میوه ها رسیده و زمین ها پر از گیاه و درختان سبز و خرم و پر از برگ گردیده؛ پس تشریف بیار و قدم رنجه فرما، چنانچه بخواهی، پس خواهی رسید به لشکری آراسته و مهیا. سلام و رحمت خدا بر تو باد و بر پدر بزرگوار تو که پیش از تو بود. »
چون نامه به خدمت آن جناب رسید فرمود که به من خبر دهید که این نامه را چه کسانی نوشته اند و که به شما داده؟ عرض نمودند: یابن رسول الله! شبث بن رِبعی، حجار بن أبجَر، یزید بن حارث، یزید بن رُوَیم، عُروه بن قیس، عمرو بن حجاج و محمد بن عمیر عطار نوشته اند. پس آن جناب برخاست و دو رکعت نماز میان رکن و مقام به جای آورد و از خدا طلب خیر نمود. سپس جناب مسلم بن عقیل را طلبید و او را از کیفیت حال مطلع گردانید و جواب نامه کوفیان را نوشت و به وسیله جناب مسلم ارسال نمود و مضمون نامه این بود: «به سوی شما پسرعموی خود مسلم بن عقیل را فرستادم تا آنکه مرا از آنچه رأی جمیل شما بر آن قرار گرفته، مطلع سازد».
چون اهل کوفه بر مضمون نامه آن حضرت (ع) اطلاع یافتند خرسندی بسیار به آمدن حضرت مسلم اظهار داشتند تا آنکه هیجده هزار نفر با آن جناب بیعت نمودند. زمانی که این خبر به یزید پلید رسید، نامه ای به ابن زیاد لعین که حاکم بصره بود نوشت و منشور ایالت کوفه را به ضمیمة حکومت بصره به او بخشید و او را به کیفیت حال و امر جناب مسلم بن عقیل و حال حضرت امام حسین علیه السلام آگاه نمود و تأکید بسیار کرد که جناب مسلم را به دست آورده و او را شهید نماید.
پس عبید الله بن زیاد پلید مهیای رفتن به شهر کوفه گردید و از آن طرف هم حضرت امام حسین علیه السلام نامه ای به جانب اهل بصره نوشت که مشتمل بر دعوت نمودن ایشان به آنکه آن جناب را یاری نمایند و قید اطاعت او را بر گردن نهند، بود. و از جملة آن جماعت یزید بن مسعود نَهشلی و مُنذر بن جارود عبدی بود. یزید بن مسعود، طائفه بنی تمیم و بنی حنظله و بنی سعد را طلب کرد و پس از خطابه ای مبنی بر پلیدی معاویه و پسرش یزید گفت:
«به خدا سوگند! جهاد کردن با یزید از برای ترویج دین، افضل است در نزد خدای تعالی از جهاد نمودن با مشرکان. و همانا حسین بن علی علیه السلام فرزند دختر رسول الله (ص)، صاحب شرافت اصیل و در رأی و تدبیر محکم و بی بدیل است... من اکنون مهیا و در عزم جنگم و لبای جهاد بر تن راست نموده و زره جنگ را دربر دارم، هرکس کشته نشد عاقبت بمیرد و آنکه فرار کرد از مرگ جان به سلامت نخواهد برد. خدا شما را رحمت کند، پاسخ مرا نیکو دهید و جواب پسندیده بگویید».
سپس هر سه طایفه موافقت خود را با یزید بن مسعود اعلام کرده و گفتند فرمان به دست تو است چنانچه بخواهی ما نیز مطیع توایم. پس یزید بن مسعود نامه ای به خدمت امام علیه السلام مرقوم داشت و موافقت سه طایفه را به آن حضرت (ع) خبر داده و نوشت: پس قدم رنجه بفرما به بخت مسعود. چون جناب ابی عبدالله علیه السلام نامة آن مومن مخلص را قرائت نمود و بر مضمونش اطلاع یافت از روی شادی و انبساط فرمود:
«تو را چه شد خدایت ایمن کند در روز خوف و تو را عزیز دارد و پناه دهاد در روز قیامت از تشنگی».
ابن زیاد که از محتوای نامه حضرت (ع) خبر دار شد، رسول آن حضرت را گرفته و بر دارش بیاویخت و خود بر منبر بالا رفت و خطبه خواند و اهل بصره را از ارتکاب مخالفت با او و یزید بیم داد و فردا صبح به سرعت تمام متوجه قصر دارالإماره کوفه گردید و چون جناب مسلم بن عقیل از رسیدن ابن زیاد لعین باخبر گردید از بیم آنکه مبادا که آن پلید از بودن او در کوفه آگاه شود، از خانه مختار بیرون آمد و قصد خانه هانی بن عُروه علیه الرحمه نمود.
ابن زیاد با گماشتن جاسوسانی در جای جای شهر کوفه، متوجه پنهان شدن مسلم بن عقیل در خانه هانی شد و با ترفندی او را به قصر خود کشانیده و دربندش نمود.
راوی گوید: خبر قتل هانی به مردم رسید. پس عمرو بن حجاج که رویحه، دخترش، همسر هانی بود، با جمیع طایفه قصر دارالإماره را احاطه نمودند و عمرو فریاد برآورد که اینک سواران . بزرگان قبیله حاضرند، نه ما قید اطاعت امیر را از خود دور و نه از شیوه اسلام و جماعت مسلمانان مفارقه حاصل نموده ایم. اینک بزرگ و رئیس ما هانی را مقتول ساخته اید.
چون خبر به ابن زیاد رسید به شریح قاضی امر نمود که به نزد هانی آید و حال حیات او را مشاهده نماید و خبر سلامتی او را به مردم برساند. شریح به نزد هانی آمد و اطلاع از حال هانی یافت و قوم را از زنده بودن او آگاه ساخت. ایشان نیز به همین قدر راضی شدند و برگشتند. راوی گوید: چون خبر گرفتار شدن هانی به سمع جناب مسلم بن عقیل رسید خود با گروهی که در بیعت او بودند از برای محاربة ابن زیاد لعین بیرون آمدند.
عبیدالله از خوف ازدحام در قصر متحصن گردید. اصحاب آن پلید با اصحاب جناب مسلم به هم در آویختند و مشغول جنگ شدند. کسانی که با حضرت مسلم بودند رفته رفته متفرق گردیدند تا اینکه بجز ده نفر، کسی با جناب مسلم بن عقیل باقی نماند!! چون به مسجد داخل شد، آن ده نفر نیز او را ترک نمودند و حضرت مسلم بی کس و تنها ماند.
چون جناب مسلم کیفیت این حال را مشاهده نمود، تنها از مسجد بیرون آمد و در کوچه های شهر می گردید تا بر در خانة زنی رسید به نام طوعه. در آنجا توقف نمود و از او جرعه آبی طلبید. پس از آنکه زن آب آورده و او را آشاماند جناب مسلم از او درخواست نمود که در خانة خود او را جای دهد. آن زن نیز قبول نموده و او را پناه داد. پس از آن، پسر آن زن به حال حضرت مسلم آگاه شد و از جهت او خبر به سمع ابن زیاد رسید.
آن ملعون، گروهی را به سرکردگی محمد بن اشعث روانه نمود تا حضرت مسلم (ع) را حاضر سازند. چون آواز سم مرکبها به گوش آن جناب رسید، زره خود را بر تن بیاراست و سوار بر اسب گردیده و با اصحاب ابن زیاد درآویخت و گروهی از ایشان را به دارالبوار فرستاد. پس اشعث بی دین فریاد زد ای مسلم! تو در امانی. مسلم فرمود: امان نامة فاجران غدّار ارزشی ندارد و باز با آنان درآویخت.
چون زخم بسیار و جراحت بی شمار بر بدن نازنین مسلم رسید و به این واسطه سست و ضعیف گردید، گروه شقاوت آیین، بر سر او هجوم آورده و او را احاطه نمودند و در همین اثنا ملعونی نیزه بر پشت آن حضرت زد که از صدمة آن نیزه ، بر زمین افتاد. پس آن جماعت بی سعادت آن شیر بیشه شجاعت را اسیر و دستگیر نمودند و به نزد ابن زیاد بردند. چون آن جناب را داخل مجلس ابن زیاد بر بنیاد نمودند سلام بر آن کافر بی دین ننمود.
یکی از پاسبانان لعین گفت: بر امیر سلام کن! آن جناب فرمود: بس کن! وای بر تو باد، به خدا سوگند که او امیر من نیست. عبیدالله پلید به سخن در آمده گفت: باکی بر تو نیست، سلام بکنی یا نکنی کشته خواهی شد. جناب مسلم فرمود: اگر تو مرا به قتل برسانی همانا کار مهمی نکردهای؛ چراکه به تحقیق بدتر از تو بهتر از مرا مقتول ساختهاند.
پس آن نانجیب زبان به ناسزا گشود که ای ناسپاس، ای مخالف؛ بر امام زمان خود خروج کردی و عصای مسلمانان را شکستی و فتنه را برانگیختی. جناب مسلم فرمود: ای ابن زیاد! سخن به دروغ گفتی، به جز این نیست که عصای مسلمین را معاویه پلید و فرزند عنید او یزید بشکستند و آنکه فتنه را در اسلام برانگیخت تو بودی و پدرت که از نطفه غلامی بود از بنی علاج از طایفه ثقیف و نام آن غلام عبید بود و مرا امید چنان است که خدای شهادتم را بر دست بدترین مخلوقش روزی دهد. ابن زیاد گفت: تو را نفست در آرزویی افکند که خدا آن را از برای تو نخواست و در میانة تو و امیدت، حایل گردید و آن مقام را به اهلش رسانید.
جناب مسلم فرمود: ای پسر مرجانه! مگر سزاوار خلافت و اهل آن کیست؟ ابن زیاد گفت: یزید!؟ جناب مسلم از راه طعنه فرمود: الحمدلله، ما راضی و خشنودیم که خدا بین ما و شما حکم فرماید. عبیدالله گفت: چنین گمان داری که تو را در این امر چیزی است؟ آن جناب فرمود: شک نیست، بلکه یقین است که ما بر حق هستیم. ابن زیاد گفت: ای مسلم! مرا خبر ده که تو به چه کار به این شهر آمده ای؟ امور مردم منظم بود و تو آمدی تفرقه در میان ایشان افکندی و اختلاف کلمه بین آنان ایجاد نمودی.
جناب مسلم فرمود: من برای ایجاد تفرقه و فساد نیامده ام، بلکه از برای آن آمدم که شما منکر را ظاهر ساختید و معروف را به مانند شخص مرده دفن نمودید و بر مردم امیر شدید بدون آنکه ایشان راضی باشند. ابن زیاد نانجیب به ناسزا امیرمومنان و امام حسن و امام حسین علیهم السلام و جناب مسلم را نام می برد و اهانت می نمود.
مسلم فرمود: تو و پدرت سزاوارترید به دشنام؛ اینک هرچه میخواهی انجام دهی دشمن خدا! پس آن شقی، بکیر بن حمران را امر نمود که آن سید مظلوم را بر بالای قصر دارالإماره برده او را شهید سازد. بکیر حرام زاده چون آن جناب را بر بام قصر می برد آن سید بزرگوار در آن حال مشغول به تسبیح پروردگار و توبه و استغفار و صلوات بر رسول الله بود. پس ضربتی بر گردن آن گردن فراز نشأتین، آشنا نمود و او را به درجه شهادت رسانید و خود آن ولدازنا وحشت زده از بام قصر فرود آمد.
ابن زیاد بدبنیاد از او پرسید: تو را چه می شود؟! آن شقی گفت: ای امیر! آن هنگامی که آن جناب را شهید نمودم مرد سیاه چهره ای را در مقابل خود دیدم که انگشتان خویش را به دندان می گزید یا آنکه لبهای خود را می گزید. و من چنان ترسیدم که تا کنون این گونه فزع در خود ندیدم. پس از این جریان، ابن زیاد لعین حکم نمود که هانی بن عروه را نیز به قتل برسانند.
*برگرفته از کتاب «سوگنامة کربلا، متن کامل لهوف سید ابن طاووس ره، ترجمة استاد محمد طاهر دزفولی، انتشارات مومنین، چاپ ششم، 1384، صفحات 69 – 109 »
به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو» قرآن کریم میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَیْها مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ.ای کسانی که ایمان آوردهاید، خود و خانواده خویش را از آتشی که هیزم آن مردم و سنگها هستند نگه دارید، فرشتگانی درشت گفتار و سختگیر بر آن آتش موکلند، هر چه خدا بگوید نافرمانی نمی کنند و همان میکنند که به آن مامور شدهاند.» [تحریم/ آیه۶]، این آیه به باز نگهداشتن و حفظ خود و خانواده از اموری که موجبات انحراف میشود، امر میکند. لذا نیازمند ایمانی واقعی است. ایمان؛ همچون گوهر گرانبهایی است که باید در حفظ و نگهداریاش از آتش جهنم کوشید.
باز نگهداشتن خود و خانواده خویش از سقوط در آتش بدین معنی است که انسان خودسازى کند و خود را به ادب و اخلاق اسلامى آراسته سازد و آنگاه خانواده خود را به آراستگى به ارزشها تشویق و از گناه و زشتى بازدارد و بداند که این کارى است واجب و مسئولیت، سنگینی است.
در تمام مسائل تربیتی، یاد ثواب آخرت و به ویژه یاد جزای آخرت، نگهدارندهی انسان است و انسان با زنده کردن این یادها در دل خویش میتواند نفس خود را از طغیان نگه دارد. قرآن کریم میفرماید: «فَأَمَّا مَنْ طَغى وَ آثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا فَإِنَّ الْجَحیمَ هِیَ الْمَأْوى. هرکس طغیان کند و دنیا را بر آخرت ترجیح دهد، دوزخ جایگاه اوست.» [نازعات/آیه37 تا39] «وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوى» [نازعات/40و41] این نکته خیلی مهم است که باید از مقام و جایگاه پروردگار عالم خائف بود؛ به تعبیر زیبای امام راحل «عالَم، محضرِ خدا است؛ در محضر خدا معصیت نکنید.» قرآن کریم میفرماید: «أَوَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ شَهید. آیا این کافی نیست که خدای تو بر هر چیزی گواه و حاضر است.» [فصّلت/53]
انسان بر اساس خوف از مقام رب، خود را از معاصی کنار نگه میدارد و بهشت جایگاه چنین انسانهایی است که از مقام رب خائف هستند و خود را از هوسها و گرایش به هواها باز میدارند. مبنای نگهداشت خود و خانواده از لغزشهای اجتماعی و حوادث سخت منحرف کننده، همین است که دل به یاد خدا روشن شود، از عذاب خدا بیم برد و خود را از هوی و هوس نگه دارد.
تضمین سلامت اعتقادی افراد خانواده
با توجه به اینکه نگهداشت و حفظ خود و خانواده از انحرافات لازم است. امّا روز به روز شبهاتی از اقصی نقاط جهان، به وسیله رسانههای مختلف منتشر میشوند که احیانا در دل خود و یا خانواده تاثیرگذارند به طوری که زمینه انحراف از مسیر الهی میشود ولی چگونه خود و افراد خانواده را در برابر شبهات روز بیمه کنیم؟
امام صادق (علیهالسّلام) میفرماید: «بادَرُوا أَولَادَکُم بِالحَدیثِ قَبلَ أَن یَسبِقَکُم إِلیهِمُ المُرجِئَة. احادیث ما را به فرزندانتان بیاموزید قبل از آنکه منحرفینی که همیشه انحراف ایجاد میکنند، از شما پیشی بگیرند.» [1]
اگر ظرف دل فرزند را از معارف صحیح پر کرده باشیم، دیگر این فرزند شبههپذیر نخواهد شد. علت پذیرش شبهات، تاریکیهای معرفتی او است؛ شک و شبهه در جهل ریشه دارد؛ جهل، تاریکی است و معرفت روشنایی است؛ در روشنایی شک و شبهه ایجاد نمیشود؛ گل که به زیبایی مشهود است، برای این است که شما به واسطه نور، رنگ و جمال آن را تشخیص میدهید. اگر تاریک باشد، ممکن است برای شما تردید پیدا شود که این چیست؟ آیا سنگ است یا چیز دیگری است؟
تردید برای شما آزار دهنده میشود. وقتی چراغ روشن شد، همه تردیدها از بین میروند. امّا شبههها در دلها و ذهنهای ضعیف جا میگیرد. اگر دل، با معرفت همراه شد اصلا شبهه در آن، جا نمیگیرد و وقتی که شبهه جا نگرفت، لغزش ایجاد نمیشود؛ از این رو ما باید خود و فرزندانمان را در دینداری چنان تربیت کنیم که هیچگونه شبههای در آنها اثر نکند، یا کمتر اثر کند؛ همانطور که باید قبل از اینکه بیماری به فرزندانمان برسد، آنها را با ورزشهای سالم چنان قوی کنیم که میکروبِ بیماری کمتر در آنها اثر کند.
اگر والدین، وقت فرزندانشان را با مسائل مثبت پُر کنند، که دل او از معرفت و محبت سرشار شود، دیگر دنبال انحراف نخواهد رفت؛ امّا اگر فرصتِ مناسبی برای فرزندشان صرف نکردند، آنها با فرزندشان بیگانه میشوند و این بیگانگی سبب میشود که فرزند در دام دشمن که اولین آن هوی و هوس است، بیفتد. البته دینداری هم سخت است؛ پیامبراکرم (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرماید: پایداری در دین همانند نگه داشتن آتش گداختهای در دست است. [2] در همه زمانها به ویژه در آخرالزمان نگه داشتن دین مشکل است.
راه موفقیت خود و خانواده
بنابراین، اگر ما به دنبال موفقیت هستیم، اوّل باید شناخت صحیحی از دین پیدا کنیم. وقتی دین را خوب شناختیم، امید به دست میآوریم؛ چرا که اطمینان داریم راهی که میرویم، راه صحیحی است و در این میان به محضر خداوند، رحمت و بخشش خداوند، دستگیری و امدادهای غیبی او امید پیدا میکنیم.
دوم باید با عمل کردن به دین، در پی رضایتمندی خداوند باشیم که این رضایتمندی خدا موجب آرامش برای خود و خانواده میشود. البته خانوادهای که به آرامش دست مییابد، از نظر عاطفی درگیر نیست و چون درگیر نیست، در آن همدلی و همراهی برقرار است و چون همدلی و همراهی هست، فرزندان خانواده سراغ آسیبهای اجتماعی نمیروند، همسر با کسی درد دل نمیکند و تحت تاثیر شایعات قرار نمیگیرد و در سایهٔ این همدلی به سوی توفیقات دیگر راه پیدا میکند و همچنین توفیق الهی شامل حال او میشود و در نهایت، آن خانواده گرفتار عذاب آخرت نخواهند شد.
[snews] => [bimg] => NULL [tmpl] => [sdate] => 13920913084000 [pdate] => 13920913084000 [udate] => 0 [sendby] => system [publishby] => system [updateby] => system [service_id] => 12 [cat_id] => 75 [sec_id] => 219 [status] => P [lang] => FA [hint] => [author] => [author_id] => 0 [source] => 0 [most_view] => 1 [comments_view_status] => 1 [comments_form_status] => 1 [conf] => [news_type] => 1 ) [extra_content] => [related_content] => Array ( [0] => Array ( [id] => 291891 [title] => پاداش کسانی که در محشر از هم گذشت کنند [pdate] => 13921119204900 [service_id] => 12 ) [1] => Array ( [id] => 279240 [title] => بوسهای که درجات بهشتیان را بالا میبرد [pdate] => 13920915111500 [service_id] => 12 ) [2] => Array ( [id] => 272536 [title] => صوت /برای آخرت خودمون فکر کنیم [pdate] => 13920814101900 [service_id] => 3 ) [3] => Array ( [id] => 272441 [title] => میزگردی که عاقبتش عذاب أَلیم است! [pdate] => 13920813220000 [service_id] => 12 ) [4] => Array ( [id] => 264553 [title] => وصف مومن در بیان امام علی (ع)/ مشغولیت ذهنی مومن امور دنیوی نیست [pdate] => 13920705124800 [service_id] => 12 ) [5] => Array ( [id] => 260153 [title] => آثار و لوازم محبت به اهلبیت در زندگی دنیا و آخرت [pdate] => 13920611101100 [service_id] => 11 ) ) [related_content_v2] => Array ( [1] => Array ( [0] => Array ( [id] => 260153 [title] => آثار و لوازم محبت به اهلبیت در زندگی دنیا و آخرت [pdate] => 13920611101100 [service_id] => 11 [rutitr] => آیتالله حسینی بوشهری در جمع عزاداران جعفری تشریح کرد: [author] => [author_id] => 0 [news_type] => 1 [relation_type] => 1 [order] => 0 ) [1] => Array ( [id] => 272441 [title] => میزگردی که عاقبتش عذاب أَلیم است! [pdate] => 13920813220000 [service_id] => 12 [rutitr] => [author] => [author_id] => 0 [news_type] => 1 [relation_type] => 1 [order] => 0 ) [2] => Array ( [id] => 264553 [title] => وصف مومن در بیان امام علی (ع)/ مشغولیت ذهنی مومن امور دنیوی نیست [pdate] => 13920705124800 [service_id] => 12 [rutitr] => یک جرعه اخلاق-3؛ [author] => [author_id] => 0 [news_type] => 1 [relation_type] => 1 [order] => 0 ) [3] => Array ( [id] => 272536 [title] => صوت /برای آخرت خودمون فکر کنیم [pdate] => 13920814101900 [service_id] => 3 [rutitr] => گزیده ای از سخنان حجت الاسلام والمسلمین ماندگاری؛ [author] => [author_id] => 0 [news_type] => 1 [relation_type] => 1 [order] => 0 ) [4] => Array ( [id] => 291891 [title] => پاداش کسانی که در محشر از هم گذشت کنند [pdate] => 13921119204900 [service_id] => 12 [rutitr] => [author] => [author_id] => 0 [news_type] => 1 [relation_type] => 1 [order] => 0 ) [5] => Array ( [id] => 279240 [title] => بوسهای که درجات بهشتیان را بالا میبرد [pdate] => 13920915111500 [service_id] => 12 [rutitr] => [author] => [author_id] => 0 [news_type] => 1 [relation_type] => 1 [order] => 0 ) ) ) [media] => Array ( ) [news_field] => Array ( [0] => Array ( [filed_id] => 1 [filed_name] => نوع خبر [filed_type] => C [filed_value] => ) ) [smarty_keys] => Array ( ) [live_blog] => Array ( ) [tags] => Array ( [0] => Array ( [tag] => اعتقادات خانوادگی [id] => 249646 [tag_id] => 365708 ) [1] => Array ( [tag] => عذاب آخرت [id] => 249647 [tag_id] => 365709 ) [2] => Array ( [tag] => دوری از گناه [id] => 249648 [tag_id] => 158485 ) [3] => Array ( [tag] => عذاب الهی [id] => 249649 [tag_id] => 259111 ) ) [image_tag] => Array ( ) [documents] => [comments] => Array ( ) [comments_stats] => Array ( ) [sepehr_keys] => Array ( ) ) 1گروه دین و اندیشه « خبرگزاری دانشجو»؛ ریان ابن شبیب روایت کرده که من روز اول محرم خدمت حضرت علی بن موسی الرضا(ع) رسیدم. حضرت فرمودند: «ای پسر شبیب! خبر داد مرا پدرم از پدرش، از جدش که چون جدم حسین(ع) را شهید کردند از آسمان خون وخاک سرخ بارید. اگر گریه می کنی بر حسین(ع) گریه کن که تا آب دیده بر روی صورت تو جاری شود خدای متعال تمام گناهان صغیره و کبیره تو را میآمرزد. خواه اندک باشد یا بسیار».
بر آنیم طبق روال مرسوم بین هیات های مذهبی، هر روز دهه اول ماه محرم روضه های حاج آقا مجتبی تهرانی را به علاقه مندان ارائه دهیم.
روضه مسلم بن عقیل
ما خودمان اینطوری هستیم. از آن موقعی که چشم باز کردیم، وقتی دهه عاشورا و بحث امام حسین و کوفه و اینها شده است، این کوفیها را لعنت می کنیم، ببینم تو خودت بودی این کار را می کردی؟ امشب همه بروید با خودتان فکر کنید که اگر شماها بودید حاضر بودید که پایش بایستید تا آنجا که عمرو انصاری ایستاد.
می گویند: تا وقتی که او زنده بود در روز عاشورا یک تیر به امام حسین اصابت نکرد، یک شمشیر به سمت او نیامد. تا این که این قدر به او تیر خورد مجبور شد به زمین افتاد و دیگر نمی توانست بلند شود، رویش را به امام حسین کرد و گفت آیا من به آن پیمانی که بسته بودم عمل کردم؟ آقا من به آن عهدی که بسته بودم عمل کردم؟ وفاداری کردم؟ امام حسین(علیه السلام) به او می گوید: نعم، بله «أنت أمامی فی الجنه»[1] تو جلوتر از من در بهشت می روی، وقتی رفتی آنجا سلام من را به جدّم برسان!
من از شما سؤال می کنم؛ بین ما چند نفر این طور هستند که پای آن چیزی که در درون می داند حق است، بایستد، اصلاً متزلزل نشود و این امور دنیایی او را فریب ندهد؟
وقتی کوفیان پیمان شکستند
شما قضیه حضرت مسلم را شوخی نگیرید. چه طور شد این همه جمعیت دور مسلم بودند، ولی وقتی شب می شود و برای نماز مغرب به مسجد می رود سی نفر با او بودند؟ آن هجده هزار نفر یا حداقل دوازده هزار نفر کجا هستند ؟ نماز مغرب که تمام می شود و وارد صحن مسجد می شود ده تا می شوند از در مسجد که بیرون می آید، می بیند یک نفر هم با او نیست.
در تاریخ می نویسند اصلاً نه خانه ای و نه پناهگاهی داشت. عامّه می نویسند که مسلم در کوچه های کوفه سرگردان بود. آنها که این طور به او هجوم آوردند و بیعت کردند چه شد که کار به اینجا رسید؟ بالاخره حضرت مسلم بعد از سرگردانی به همان پیر زن طوعه میرسد، او راهش می دهد، می گوید تشنه ام برای من آب بیاور. بعد هم می آید بیرون و محاصره اش می کنند.
حسین جان دست زن و بچّه ات را گرفتی کجا می آیی؟
محمد بن اشعث به او امان می دهد و آن خبیث رو می کند به مسلم می بیند مسلم دارد های های گریه می کند. می گوید برای چه داری گریه می کنی؟ برای کاری که تو قیام کردی نباید ضعف نشان بدهی که حالا تو گریه می کنی؟ گفت: «والله لا ابکی لنفسی» به خدا قسم من برای خودم گریه نمی کنم، «ولکن أبکی للحسین»[2]
من دارم برای حسین گریه می کنم، من دارم برای زن و بچّه حسین گریه می کنم که دست اینها را گرفته است و دارد سمت شماها می آید من برای این گریه می کنم. لذا وقتی می آید دارالعماره، آنجا می گوید یکی بیاید من وصیت کنم. سه تا وصیت می کند، یک؛ زره من را بفروشید و قرض هایم را بدهید. دو؛ نامه ای به حسین بنویس بگو نیاید چون من او را به کوفه راهی کردم، حسین جان دست زن و بچّه ات را گرفتی کجا می آیی؟
وفاداری حسین(ع) به مسلم
مقرم می نویسد وقتی داشتند حضرت مسلم را از پله های دارالعماره بالا می بردند، همینطور تسبیح و تکبیر و استغفار به زبان می گفت. بالای بام رسید اوّل ایستاد و دو رکعت نماز خواند، بعد بلند شد رویش را سمت مدینه کرد السلام علیک یا اباعبدالله بر مولایش حسین سلام داد. به نظر من(مسلم) در تاریخ اولین کسی است که از راه دور به حسین(علیه السلام) سلام داد. ابی عبدالله هم وفاداری کرد، در آخرین لحظات یاد مسلم کرد: «فنظر یمیناً و شمالا» یک نگاه به راست کرد و یک نگاه به چپ کرد «فلم یر من اصحابه احدا» حسین هیچ یک از اصحابش را ندید «فنادی یا مسلم بن عقیل و یا هانی بن عروه».
1. بحارالأنوار، ج45، ص22
2. بحارالأنوار، ج44، ص35