گروه اندیشه «خبرگزاری دانشجو»؛ شب سوم محرم بود و مراسم عزاداری اباعبدالله، نوحه خوان دم یا رقیه داده بود و سینه زنان شور یا رقیه گرفته بودند. در میان اشک و ناله ناگاه از زیر چادر، چشمم به دختر سه ساله ام افتاد که سینه می زند و با زبان شیرینش یا رقیه (س) را به همراه نوحه خوان تکرار می کند.
همانطور که چشم به دختر کوچم دوخته بودم و هق هق گریه امانم را بریده بود، با خود گفتم: یعنی دختر سه ساله که می گویند یک قد و بالایی شبیه همین دختر کوچک من می شود؟
در مورد وجود حضرت رقیه (س)
گاهی در مورد وجود حضرت رقیه (س) شبهات و تردیدهایی مطرح می شود که نام ایشان در اکثر کتب تاریخی نیامده و یا نامهای مشترک و مشابهی در آنها به چشم می خورد که با توجه به آن نمی توان به طور حتم به وجود دختری به این نام اطمینان کرد؟ در پاسخ باید متذکر شد که نبود نام رقیه در برخی منابع نمی تواند دلیل بر خرافه بودن این شخصیت بزرگوار باشد؛ چراکه وجود نامهای اشتهاری (کنیه و لقب) در کنار نام اصلی افراد از رسومات رایج عرب بوده و در این رابطه نیز باید گفت:
«رقیه» از «رقی» به معنای بالا رفتن و ترقی گرفته شده. گویا این اسم لقب حضرت بوده و نام اصلی ایشان فاطمه بوده است؛ چراکه نام رقیه در شمار دختران امام حسین (ع) کمتر به چشم می خورد و به اذعان برخی منابع تاریخی، احتمال اینکه ایشان همان فاطمه بنت الحسین(ع) معروف به فاطمه صغری باشد، وجود دارد. و در واقع، بعضی از فرزندان امام حسین (ع) دو اسم داشته اند و امکان تشابه اسمی نیز در بین فرزندان آن حضرت وجود دارد. گذشته از این، در تاریخ نیز دلایلی بر اثبات این مدعا وجود دارد؛ چنانچه در کتابهای تاریخی آمده است که:«در میان کودکان امام حسین(ع) دختر کوچکی به نام فاطمه بود و چون امام حسین(ع) مادر بزرگوارشان را بسیار دوست می داشتند، هر فرزند دختری که خدا به ایشان می داد، نامش را فاطمه می گذاشت.
در کتاب معالی السبطین مرحوم حائری آمده است: «کانت للحسین (ع) بنت صغیره... تسمی رقیه و کان لها ثلاث سنین» تعبیر به تسمی رقیه نشان دهنده این مطلب است که رقیه نام اصلی ایشان نبوده بلکه به این اسم معروف بوده است.
در خرابة شام چه گذشت؟
از مصائب سختی که در شهر شام به اهل بیت (ع) رسید و در کتاب های مقاتل ذکر شده، خرابه نشینی اهل بیت (ع) و از دنیا رفتن دختر سه سالة حضرت سیدالشهداء است.
امام صادق (ع) می فرمایند: اهل بیت (ع) را در خانة مخروبه ای نزدیک مسجد جامع دمشق با فاصلة کمی از محل حکومت یزید جا دادند و چون آن خانه قابل سکونت نبود، از آن به خرابه تعبیر شده است. وقتی اهل بیت (ع) را با آن عظمت و کرامت و شخصیتی که داشتند، در آن ویرانه جا دادند، به هم گفتند: «قطعا ما را در این خانة خرابه جای داده اند که سقف هایش بریزد و ما را نابود کند».
شیخ صدوق (ره) در کتاب امالی و سید بن طاووس در لهوف نوشته اند: خانة خرابه ای که اهل بیت (ع) را در آن جای داده بودند از گرمای روز و سرمای شب، در امان نبودند، تا جایی که پس از مدتی صورت دختران و زنان و کودکان پوست انداخت. امام سجاد (ع) می فرمایند: اهل بیت (ع) در آن خانة خراب روزها را گرسنه و شب ها را با عبادت و گریه بر ابی عبدالله به صبح می رساندند.
شهادت ابی عبدالله و یاران و اهل بیتش را تا جایی که ممکن بود از اطفال و کودکان پنهان می کردند؛ ولی یکی از کودکان که دختری سه ساله بود و نامش را برخی از مقاتل «رقیه» ذکر کرده اند در موردش چنین نوشته اند:
این دختر به شدت عاشق حضرت امام حسین (ع) بود، امام هم به شدت به او علاقه داشت. شب و روز در آن خانة خرابی که اهل بیت (ع) را جا داده بودند، گریه می کرد و بهانة پدر را می گرفت. هرچه به او می گفتند پدر به سفر رفته و منظورشان سفر آخرت بود، آرام نمی شد تا اینکه یک شب خواب پدر را دید. وقتی بیدار شد خیلی بی تابی کرد. هرچه خواستند او را ساکت کنند، نشد بلکه بی تابی اش بیشتر شد.
زنان و دختران دیگر اختیار از دستشان رفت. از گریه و حال او به گریه افتادند. زنان و دختران با گریة او لطمه به صورت می زدند، خاک خرابه را بر سر می ریختند و مو پریشان می کردند. این همه ضجه و ناله یزید را از خواب بیدار کرد. پرسید: چه خبر است؟ خواب دختر سه ساله را گفتند. گفت: سر پدر را برایش ببرید، بچه متوجه نمی شود و دیدن صورت پدر آرامش می کند. سر را در طبقی که روپوشی رویش انداخته بودند آوردند و پیش او گذاشتند. دختر گفت: من طعام نمی خواستم، من پدرم را می خواستم. گفتند: پدرت آمده است. وقتی رویش را برداشت، سر بریده را دید، با آن دستان کوچک سر را برداشت و به سینه گرفت. مرتب می گفت:
پدر چه کسی محاسنت را به خون سرت خضاب کرده است؟ چه کسی رگ هایت را بریده؟ چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پدر ! چه کسی به فریاد یتیمان برسد؟ چه کسی از این غصه دارها پرستاری کند؟ چه کسی از این زنان شهید داده و اسیر دلجویی کند؟ چه کسی به فریاد این چشم های گریان برسد؟ پدر! کدام دست موهای پریشان این بچه ها را نوازش کند؟ پدر! بعد از تو تکیه گاه ما کیست؟ وای بر حال زار ما، وای بر غربت ما، پدر! ای کاش برایت بمیرم. پدر! ای کاش پیش از این کور شده بودم و این منظره را نمی دیدم و بعد لب بر لب پدر گذاشت و چنان گریه کرد که غش کرد؛ وقتی او را حرکت دادند، از دنیا رفته بود.
منابع:
1. شیخ صدوق، امالی، ص 140-142، مجلس 31، ح 3و4
2. سید بن طاووس، ملهوف علی قتلی الطفوف، ص219
3. مجلسی، بحارالانوار، ج45، ص177، باب 39، ح 25
4. شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج2، ص1002-1004
5. استاد حسین انصاریان، مروری بر مقتل سید الشهداء، مرکز علمی دارالعرفان شیعی، ص115-118