گروه اندیشه «خبرگزاری دانشجو»؛ از مصائب بسیار سخت و سنگین و جگرسوزی که در کربلا به اهل بیت (ع) وارد شد، شهادت حضرت علی اکبر (ع) بود. ابو مخنف، شیخ مفید، ابوالفرج اصفهانی، سید بن طاووس، علامه مجلسی، مازندرانی و شیخ عباس قمی مصیبت شهادت را چنین نقل کرده اند:
ابوحمزه ثمالی از حضرت امام صادق (ع) زیارت مفصلی را برای حضرت علی اکبر (ع) نقل می کند که امام در آن زیارت فرموده اند: «صلی الله علیک و علی عترتک و اهل بیتک»، که نشان می دهد که حضرت دارای همسر و اولاد بوده است؛ همچنین از متن زیارات و فرمایش های امام حسین (ع) و امام صادق (ع) استفاده می شود که حضرت علی اکبر (ع) دارای مقام عصمت بوده است؛ عصمتی که به دست آوردنش برای او واجب نبود؛ اما به دست آورد و از نظر شخصیت خود را همسنگ و هم سطح انبیای الهی قرار داد.
مرحوم مجلسی در بحارالأنوار می نویسد: عظمت مصیبت از نفرین سیدالشهداء معلوم می شود، با اینکه پیامبران و ائمه اطهار فوری نفرین نمی کردند؛ اما وقتی علی اکبر (ع) به طرف میدان حرکت کرد؛ امام (ع) به روی عمر سعد فریاد کشید: چه می کنی؟ خدا رحم تو را قطع کند و زندگی برایت مبارک نباشد، خدا کسی را بر تو مسلط کند که در رختخواب سرت را از بدنت قطع کند، چنانچه رحم مرا قطع کردی و نزدیکتری و خویشاوندی مرا به رسول خدا حفظ نکردی.
آری، اکنون نوبت به خاندان پیامبر رسیده بود و دیگر کسی از اصحاب برای دفاع از حریم ولایت باقی نمانده بود. فرزندان علی (ع) و امام حسن (ع)، جعفر طیار و عقیل مشتاق شهادت بودند؛ اما اولین مبارز خاندان وحی پسر بزرگ امام (ع)، حضرت علی اکبر بود. و امام بدون تأمل و درنگ به او اذن میدان داد.
وقتی متوجه میدان شد، زنان مانند یک حلقه دورش را گرفتند و به علی اکبر گفتند: به غربت ما رحم کن، برای رفتن به طرف میدان عجله نکن، ما طاقت دوری تو را نداریم. زنان عمامة او را گرفتند. خواهران عنان اسب و رکابش را گرفتند، و نمی گذاشتند حرکت کند. در همین حال، حال ابی عبدالله (ع) تغییر کرد به طوری که مشرف به مرگ شد. فریاد زد: زنان و اهل بیت من! رهایش کنید. علی اکبر من غرق در ذات خداست و شهید راه خداست.
شیخ جعفر شوشتری مجتهد و مرجع بزرگ نوشته است: امام حسین (ع) در مصیبت حضرت علی اکبر (ع) سه بار به حال احتضار رفت و مشرف به مرگ شد:
اول: وقتی دید علی اکبر آماده رفتن به میدان است.
دوم: وقتی علی اکبر برگشت و طلب آب کرد.
سوم: وقتی علی اکبر از اسب افتاد و پدر را صدا زد.
در هر صورت حضرت علی اکبر (ع) رفت و پس از مدتی جنگ به خیمه برگشت، در حالی که زخم های فراوانی به بدن داشت، خون از بدن مبارکش می رفت. به این خاطر و به خاطر جنگ سختی که کرده بود و گرمای هوا، تشنگی شدیدی بر او غلبه کرده بود. به پدر بزرگوار عرض کرد: پدر! تشنگی مرا می کشد، سنگینی اسلحه مرا به زحمت انداخته، آیا راهی به سوی قطرة آبی هست تا بر دفع دشمن قوت یابم؟ شاید می خواست بگوید: ای پدر! این نامردان که نمی توانند مرا از پای درآورند، ولی تشنگی و سنگینی اسلحه مرا از پای در آورد، و اگر آبی باشد می تواند این ضعف را جبران کند.
امام (ع) به او پاسخ داد: پسرم اندکی به مبارزه ات ادامه بده، دیری نخواهد گذشت که به دیدار جدم نایل گردی و او تو را چنان سیراب کند که دیگر هیچ گاه تشنگی را احساس نکنی. علی که در این بازگشت کام خشکیدة پدر، و امام خود را مشاهده کرد به میدان نبرد بازگشت و در حالی که رجز می خواند به مبارزة مقدسش ادامه داد.
در کتاب العوالم و تاریخ طبری و الإرشاد آمده است: مره بن منقذ گفت: گناه عرب بر گردن من است اگر داغ او را به جگر پدرش نگذارم، سپس حمله کرد و چنان شمشیری به فرق او زد که فرقش شکافت و خون بر صورتش جاری شد. و چنین نقل کرده اند در حالی که حضرت علی اکبر (ع) بر پشت اسب سوار بود و خون فرق مبارک حضرت بر صورت اسب جاری و چشمانش را خون فرا گرفته بود آن بزرگوار را به میان لشکر دشمن برد و آن ها نیز که از ضربت های او داغدار شده بودند تلافی کرده و به نقل ارباب مقاتل: «فقطعوه بالسیوف اربا اربا»؛ از هر طرف به او شمشیر زدند و او را قطعه قطعه کردند. وقتی از روی زین به زمین افتاد و جان به گلویش رسید، فریاد زد:
پدر الان پیغمبر بالای سر من است و ظرف پر از آبی برایم آورده تا به من بنوشاند، بعد از این دیگر تشنه نخواهم شد و می فرماید: حسین من! تو هم شتاب کن.
سید بن طاووس می نویسد: امام حسین (ع) بر بالین علی اکبرش نشست. آن حضرت صورت خود را بر صورت علی گذاشت و فرمود: خدا بکشد آن گروهی که تو را کشتند چه جرأتی نسبت به خداوند و بر شکستن حرمت پیامبر (ص) دارند، بعد از تو خاک بر سر دنیا باد.
در این زمان صدای گریة امام به قدری بلند شد که تا آن زمان کسی صدای گریه اش را چنین نشنیده بود. سر علی را بر دامان گرفت و در حالی که خون از لبهایش پاک می کرد صورتش را غرق بوسه ساخت و گفت: فرزندم از محنت دنیا آسوده شدی و به روح و ریحان رسیدی و پدرت که هنوز در دنیاست به زودی به تو ملحق خواهد شد.
زینب کبری (س) پریشان و شتاب زده از خیمه ها بیرون دوید و خود را به روی علی اکبر انداخت. امام (ع) خواهر را دلداری داده و در حالی که به جوانان بنی هاشم فرمود برادرشان را به خیمه ها بازگردانند خود خواهر را به خیمه آورد.
منابع:
1. مجلسی، بحارالأنوار، ج 45، ص43، باب 37
2. ابو مخنف، وقعه الطف، ص 241-243
3. شیخ مفید، ارشاد، ج2، ص106
4. ابولفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص115
5. سید بن طاووس، ملهوف علی قتلی الطفوف، ص 166-167
6. مازندرانی، معالی السبطین، ج1، ص 409-417، مجلس 14 و 15
7. عبدالله بحرانی، عوالم العلوم، ص286
8. تاریخ طبری، ج4، ص106
9. مروری بر مقتل سید الشهداء ، استاد حسین انصاریان، مرکز علمی تحقیقاتی دارالعرفان شیعی، ص 47-58
10. بعثت بدون وحی، حشمت الله قنبری همدانی، ص 186-189