کد خبر:۲۷۶۹۵۸
تاریخ اسلام؛ حجت‌الاسلام غنوی-9؛

کتاب کافی به اندازه کل کتب شش گانه اهل سنت حدیث دارد/ ناگفته‌هایی از شکل گیری سازمان وکالت در زمان امام صادق(ع)

مسئول موسسه لیلة‌القدر گفت: شیعه با این‌که در طول تاریخ در غربت است و خیلی از احادیثش از بین رفته، اما فقط یک کتاب باقیمانده‌اش یعنی کافی ...

به گزارش خبرنگار اندیشه «خبرگزاری دانشجو»، حجت ‌الاسلام امیر غنوی، از شاگردان برجسته علی صفایی و مسئول موسسه لیلة‌القدر هفته گذشته در جلسات تاریخ اسلام که چهارشنبه‌ها در این موسسه برگزار می‌شود، به ترسیم دوران امامت امام جواد(ع) پرداخت که ادامه مباحث آن را پیش رو دارید.


حجت الاسلام غنوی با اشاره به مباحث جلسات گذشته گفت: در زندگانی امام جواد، در کنار تشکیلاتی که اهل علم و دانش تشکیل داده بودند و حلقه‌های علمی که در شهرهای مختلف شکل گرفته بود و حرکت گسترده علمی که آغاز شده بود، حرکت دیگری هم در حال اوج‌گیری بود. آن‌چه که امام سجاد، امام باقر و امام صادق کاشته بودند و مراقبت کرده بودند به نوعی در زمان حضرت جواد، اوجی را تجربه می‌کرد و آن اوج این بود که نوشته‌های پراکنده نزد افراد مختلف، آرام آرام به جوامعی منظم و دسته بندی شده تبدیل می‌شد.


شما در احوالات لااقل 7-8 نفر از اصحاب الرضا این جمله را دارید که: «له کتب مثل کتب الحسین ابن سعید»، فلانی کتاب‌هایی داشته مثل کتاب‌های حسین ابن سعید. به عنوان مثال، حسین ابن السعید الاهوازی و برادرش حسن ابن سعید الاهوازی دو محدث بزرگ شیعه‌اند که در زمینه‌های مختلف معارف دینی کتاب نوشته‌اند، چیزی در حدود سی جلد کتاب. وقتی می‌گویم سی جلد، شما بلافاصله کتاب‌های خیلی بزرگ به ذهنتان نیاید.


دو تا از کتاب‌هایشان باقی مانده، یکی کتاب زهد حسین ابن سعید و دیگری کتاب نوادر که هنوز چاپ می‌شود، البته با عنوان نوادر احمد ابن محمد ابن عیسی ولی ظاهراً کتاب، کتاب حسین ابن سعید است. وقتی این‌ها را به صورت سی جلد جزوه حساب کنید و کنار هم بگذارید در عصر خودش کتاب خیلی بزرگی می‌شود. این مسئله را در مورد تعداد زیادی از اصحاب داریم، خصوصاً‌ اصحاب الرضا و اصحاب الجواد.


این نشان می‌دهد شیعه در چه دوره با طراوت علمی به سر می‌برد که نه فقط احادیث جمع آوری شده‌اند، بلکه تنظیم و تبویب پیدا کرده‌اند، آن هم به دست بزرگان زیادی که هر کدام از این‌ها به طور طبیعی حلقات درسی و فضای آموزشی و علمی برای خود دارند و شیعه در عین غربت و دوری از قدرت سیاسی یک فضای خیلی وسیع و گسترده آموزشی در اختیار دارد. شما دقت می‌کنید عمده کتب بزرگ حدیثی اهل سنت مال دوره‌های بعد از این است. بعضی از کتاب‌هایشان مال دوره‌های قبل هست ازجمله کتاب «موطای» مالک که آن در اواخر زندگانی امام صادق یا بعد از فوت ایشان است و تا آن موقع شیعه 400 کتاب داشته است.


در دوره امام کاظم، امام رضا و اوجش در زمان امام جواد این‌ها تبدیل به مجموعه‌های روایی فقهی شده است و کاملاً پاسخگوی فقیهان و کسانی است که می‌خواهند از این گنجینه روایات استفاده بکنند. در حالی که هنوز در جهان اهل تسنن مجموعه‌های روایی بسیار خام است. اگر شما موطای مالک را در مقایسه با کتاب‌های مثلاً‌ حسین ابن سعید ببینید و یا حتی اگر صحیح بخاری را با کتاب زهد حسین ابن سعید مقایسه کنید، متوجه می‌شوید چقدر نظم و ترتیب و سلیقه در این کتاب‌ها هست و چه حجمی از مطالب جمع شده است.


کتاب کافی به اندازه کل کتب شش گانه اهل سنت و بیشتر از آن حدیث دارد


شیعه با این‌که در غربت است و خیلی از احادیثش از بین رفته فقط یک کتاب باقیمانده‌اش یعنی کافی، ظاهراً به اندازه کل کتب شش گانه اهل سنت و بیشتر از آن حدیث دارد و کافی یکی از کتب حدیثی ماست، ما کتب متعدد حدیثی داشتیم. این‌که می‌گوییم کتب اربعه به خاطر این است که عمده روایات فقه الاحکام ما در این چهار کتاب است و الا در عرصه‌های دیگر از جمله توحید، اخلاقیات و آداب اجتماعی کتاب‌های متعدی داریم که از آن دوره بر جای مانده است. بسیاری از کتب ما هم از بین رفته است.


کتاب‌هایی در دوره‌های گذشته بوده که اگر باقی می‌ماند کتب اربعه ما کتب خمسه می‌شد


شما اسم برخی از بزرگان را می‌شنوید و لیست کتاب‌هایشان را می‌بینید و تعجب می‌کنید که امروزه ما چقدر از این‌ها بی اطلاعیم. مثلاً‌ در زندگینامه محمد ابن مسعود عیاشی، 200 کتاب برای او ذکر کرده‌اند که از همه این کتاب‌ها فقط تفسیر عیاشی باقی مانده است. یا فرض بفرمایید کتاب‌هایی در دوره‌های گذشته بوده که گفته می‌َشود اگر بود کتب اربعه ما کتب خمسه می‌شد، مثل کتاب مدینه العلم صدوق اما این کتاب از بین رفته است. ما مؤلفین بسیاری در تاریخ شیعه داریم که حتی یکی از کتاب‌هایشان هم باقی نمانده است.


این جریان عظیم علمی به قدری گسترده بوده که با همه سدهایی که جلویش زدند و با همه خرابکاری‌ها و کتاب‌سوز‌هایی بزرگی که انجام شده، حجم آن‌چه به دست ما رسیده نشان می‌دهد که چه نشاط علمی و چه گستردگی کاری در آن عصر بوده است.


از سوی دیگر یک سازمان دیگری هم به نام سازمان وکالت آرام آرام شکل گرفته که امروز می‌خواهیم از آن حرف بزنیم. سازمان وکالت مجموعه ارتباطاتی بوده که افرادی تحت عنوان وکلای امام با امام معصوم داشتند و در این ارتباطات، مجموعه امور شیعیان در اقصی نقاط جهان تدبیر می‌شده است. دامنه نشر تشیع در دنیا از بالاترین نقاط ایران و همین‌طور جاهایی که امروزه جزو ایران نیست تا مصر و سودان و بسیاری از مناطقی که امروزه ما جزو مناطق شیعه نشین هم شاید حسابشان نکنیم بوده است. به تدریج تشیع در تمام این مناطق رسوخ کرده بود.


این داستان را حتماً شنیده‌اید که یکی از شیعیان خراسان خدمت امام می‌آید و می‌پرسد: شما چرا قیام نمی‌کنید؟ شما در منطقه ما، یعنی خراسان، صد هزار شیعه دارید. امام می‌گوید: صد هزار؟! می‌گوید: بله، بلکه دویست هزار. بعد امام آزمونی از او می‌گیرند. تنوری روشن بوده، امام به یکی از اصحابی که وارد می‌شود می‌گویند: وراد تنور شو و او در حالی‌که نعلین‌هایش در دستانش است داخل تنور روشن می‌شود.


سپس از آن خراسانی می‌پرسند: گفتی چند شیعه مثل این دارم؟ و طرف که هم‌چنان مبهوت این حالت این تسلیم محض امام بوده، می‌گوید: هیچ. من با قسمت اولش کار دارم که می‌گوید در خراسان صد هزار بلکه دویست هزار شیعه داریم. این نشان می‌دهد که تشیع در مناطق خیلی گسترده و دوری از مرکز پخش شده است. شما فاصله امروزی خراسان تا مدینه را در نظر بگیرید. از خراسانی که بخشی از آن در افغانستان و بخشی در آسیای میانه است و همین منطقه فعلی خیلی تا مدینه فاصله دارد، اما می‌بینید تا این حد تشیع گسترده شده است.


چگونه قرارست پیام دین در این مناطق پخش شود؟ اگر قرار باشد هر کس بر اساس غیرت خود کار تبلیغ را انجام دهد، این مجموعه بی سر و سامانی خواهد بود. خصوصاً این که ما در عصری حرف می‌زنیم که هیچ نوع ارتباط سریعی وجود نداشته است. فاصله بین مدینه تا خراسان ماه‌ها طول می‌کشیده تا کسی برود و بیاید، در چنین شرایطی چگونه می‌شود این فضای به این گستردگی که یک سر آن خراسان و یک سر آن مصر است را جمع و جور و کنترل کرد و به آن نظم داد؟


این مجموعه چگونه باید سر و سامان بگیرد؟ طرح سازمان وکالت بر این اساس شکل می‌گیرد که در دوره‌ای که آرام آرام تشیع گسترده می‌شود و وسعت می‌یابد و در نقاط مختلف دنیا این پیام دریافت می‌شود، این مجموعه سر و سامان و انتظام خوبی پیدا کند.


اولین علائم وجودی سازمان وکالت به زمان امام صادق(ع) برمی‌گردد


اولین علائم وجودی سازمان وکالت به زمان امام صادق برمی‌گردد. برخی گفته‌اند دوره امام باقر هم بوده، اما چندان علامتی نمی‌توان پیدا کرد، شاید هم چندان ضرورتی نداشته است. دردوره امام سجاد نیز تعداد شیعیان بسیار کم بوده است و در روایت داریم: «ارتد الناس بعد الحسین الا اربعه او خمسه»، چهار، پنج نفر دور امام سجاد بوده‌اند. به تدریج زیاد می‌شوند اما در دوره‌ای نیستیم که در اقصی نقاط عالم پخش شده‌ باشند، به تدریج در دوره امام باقر شاگردان بزرگ و قوی امام هستند و ممکن است آن موقع هم ارتباطات طبیعی بوده باشد.


از دوره امام صادق داستان وکالت خیلی جدی می‌شود. شما دردوره امام صادق می‌بینید عده‌ای را به عنوان وکلا معرفی می‌کنند: عمران ابن اعین، مفضل ابن عمر، نضر ابن قابوس لحمی که این صراحتاً در کتاب‌های رجال به عنوان وکیل نام برده شده است و عبدالرحمان ابن حجاج. اصحاب بزرگی در کنار امام صادق هستند که اسمشان در این لیست نیست. گویی چیزهایی به این‌ها سپرده شده و این‌ها عهده دار کارهایی از سوی امام هستند. از لابه لای کتاب‌های تاریخی وظایف افراد این سازمان را می‌توان پیدا کرد.


منابع شیعی بعد از دوره غیبت صغری بخش بزرگی از وکلا را معرفی کرده‌اند


هر چه جلوتر می‌آییم می‌بینیم تعداد این وکلا دائماً‌ زیادتر می‌شود و تعداد آن‌هایی که امروزه برای ما مشخص است خیلی زیاد است.  این را هم دقت دارید اصل در این سازمان بر اختفای فوق العاده بوده است؛ یعنی اگر می‌فهمیدند کسی وکیل امام است مطمئاً سر به سلامت نمی‌برده است ولی با وجود این، منابع شیعی خصوصاً بعد از دوره غیبت صغری بخش بزرگی از این وکلا را به ما معرفی کرده‌اند، ولی مطمئناً‌ تعداد وکلا یعنی کسانی‌که مستقیماً از سوی ائمه اطهار به عنوان وکیل انتخاب شده بودند، خیلی زیاد بود.


دوره امام کاظم، زمان هارون الرشید است و دوره فشار و سختی بر شیعیان


این وکلا در دوره‌ای تعداد مشخصی برای امام هستند و در مناطق منصوب‌اند. وقتی از دوره امام صادق عبور می‌کنیم قصه قدری دشوارتر می‌شود. دوره امام کاظم در زمان هارون الرشید است و دوره فشار و سختی بر شیعیان. تا هنگام وفات امام کاظم حتی راویانی که می‌خواهند مطلب از امام اخذ کنند، سخت دچار مشکل اند.


حتی در روایاتشان نمی‌توانند اسم بیاورند که ما از موسی ابن جعفر این حدیث را شنیده‌ایم و معمولاً با کنایه صحبت می کنند. می گویند: عن العبد الصالح یا عن الرجل، تعابیری که خیلی غیر عادی است؛ در حالی‌که فقط حدیث و مطالب علمی نقل می‌کنند. این سخت‌گیری‌ها از اواخر دوره امام صادق شروع شده بود و در زندگی‌های روات از ائمه می‌خوانید.


وکیلی که در لباس خیارفروش سوال خود را از امام صادق پرسید


مثلاً‌ یکی از آن‌ها می‌خواست راجع به طلاق از امام صادق بپرسد. می‌ّبیند هیچ راهی ندارد جز این‌که به عنوان دستفروش از کنار خانه امام صادق رد شود و به عنوان خیار فروش به آن‌جا می‌آید و امام را پیدا می‌کند و یک روایت از امام در باب بحث طلاق می‌پرسد و می‌رود. داستان در بحث روایی اش بسیار سخت است؛ حال بحث وکلایی که قرار است اموال بگیرند و اموال توزیع کنند و ارتباطات مخفی ایجاد کنند، داستان خیلی پیچیده‌تری است.‌


سازمان وکالت در تقیه شدید، آرام آرام رشد می‌کند


در احوالات امام کاظم گفتم برخی برای امام کاظم نامه و اموال می‌آورند. می‌گوید: در راه می‌آمدیم، نزدیک مدینه شدیم، شب جایی منتظر بودیم. دیدم امام کاظم با یکی از غلامانش وارد شدند. امام آمدند و محموله‌ها و نامه‌ها را از ما تحویل گرفتند و نامه‌های دربسته و مهر و موم شده که جواب‌های سؤالات ما بود، را به ما تحویل دادند. (یعنی نامه‌های ندیده!) و به ما فرمودند: بروید و به مدینه نیایید. گفتیم: آخر ما می‌خواستیم زیارتی کرده باشیم و ... و امام -به تعبیر من- فرمودند: همین قدر قبول است و ما را از نزدیکی مدینه برگرداندند و نگذاشتند ما وارد مدینه شویم. با این شدت تقیه سازمان وکالت آرام ارام رشد می‌کند.


آرام آرام تعداد وکلا که زیاد می‌شود، سازماندهی می‌شوند. مثلاً 5 منطقه کلی داریم و 5 وکیل اصلی و یک وکیل هم در مدینه است که اصطلاحاً سَر‌وکیل است. خیلی از اوقات با خود امام معصوم ارتباط ندارند، بلکه با آن وکیل اصلی ارتباط دارند. مثلاً می‌بینید وقتی اموال را به مدینه می‌آورند به امام موسی کاظم نمی‌دهند، اگر هم ببرند کسی تحویل نمی‌گیرد، بلکه نزد مفضل ابن عمر که وکیل اصلی است، می برند.


یک سازمان اداری با سلسله مراتب شکل گرفته است. یک وکیل اصلی هست و وکلای مناطق هستند و خود وکلای مناطق هم زیر نظرشان وکلایی در حال فعالیت هستند. یک تشکل عظیم که از سودان تا شمال ایران و خراسان همه را پوشش می‌دهد.


برای تفصیل این بحث‌ها، می توانید به کتاب تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، نوشته دکتر جاسم حسین (انتشارات امیرکبیر) و کتاب محمدرضا جباری که راجع به سازمان وکالت نوشته است و مؤسسه امام خمینی آن را در دو جلد چاپ کرده است، مراجعه کنید.


اگر راجع به کسی در کتب رجال و ... تعبیر به وکیل شد یعنی این فوق حد وثاق است


سازمان بزرگ و عظیمی در کنار معصومین شکل گرفته است. این سازمان چند خاصیت بسیار مهم دارد.
اولین خاصیت این است که به خاطر فاصله‌ای که بین مناطق شیعه نشین و محل استقرار ائمه اطهار وجود دارد، هیچ چاره‌ای جز این نیست که امام برای مناطق مختلف وکیل تعیین نماید. معنای وکیل، معنای امروزی نیست؛ نه به معنای وکیل دادگستری که به دعاوی ربط دارد و نه وکیلی که در حوزه می‌شناسیم که می‌گوییم فلانی از مرجع وکالت دارد، یعنی حق تصرف در اموال دارد. وکلا در آن عصر به تعبیر دقیق‌تر نایب الامام بودند، یعنی اگر دستور می‌دادند، باید اطاعت می‌شد. وکیل به معنی که ما از آن حرف می‌زنیم اصلاً‌ چنین شأنی ندارد. به همین دلیل مسئولیت بسیار خطیری داشتند و به همین دلیل اگر راجع به کسی در کتب رجال و ... تعبیر به وکیل شد یعنی این فوق حد وثاق است.


نکته دوم فقط دوری مسافت مسئله نیست. خفقان فوق العاده ای وجود دارد. حتی اگر در مدینه هم زندگی کنی، نمی‌توانی خیلی با خود امام ارتباط برقرار کنی. کسی اگر پیش امام برود، جانش در خطر است، مگر کسانی‌که از قدیم مرتبطین عادی امامند که این‌ها می‌توانند وکیل باشند و برای دیگران ارتباط برقرار کنند. اما از دوره‌ای به بعد خود مردم مدینه هم نمی‌توانند به راحتی با امام ارتباط برقرار کنند. البته در دوره‌هایی این فضا افت می‌کند.


مثلاً در دوره‌ای که هارون الرشید امام کاظم را به شهادت می‌رساند، بعد از آن یک افت فشاری وجود دارد. شاید این حرف را بتوان زد که هر کدام از خلفا پس از آن‌که امامی را کشتند دیگر با اولاد ایشان چندان سخت‌گیری نمی کردند و عمدتاً این‌طور است. انگار خیالشان راحت می‌شده و تا به نفر بعدی حساس شوند زمان زیادی می‌گذشته و معمولاً هم به دوره آن‌ها قد نمی‌داد. البته این هم استثنا دارد. مثلاً‌ منصور دوانیقی امام صادق را به شهادت می‌رساند و به امام کاظم هم سخت می‌گیرد، اما زندان رفتن ایشان در زمان او نیست. او طرف خودش را امام صادق می‌دانسته.


امام صادق بزرگ طایفه بنی هاشم بوده اما امام کاظم جوانی حدوداً بیست ساله بوده است. بخصوص با حیله‌هایی که ائمه به کار می بردند این حساسیت‌ها را هم کم می‌کردند. مثلاً امام صادق برای خود 5 وصی تعیین کردند: خلیفه عباسی، حاکم شرع، همسر خود، پسر بزرگ و پسر کوچک. البته نه این‌که تا دراز مدت معلوم نشود بلکه از آن دوره حساس عبور می‌کند.


و بعد در دوره امام کاظم شما می‌بینید که امام حتی اجازه نمی‌دهند نام ایشان را به عنوان راوی هم ذکر کنند. یعنی برای حکومت، امام موسی ابن جعفر حتی به عنوان راوی احادیث پدرشان هم مطرح نیست در کمتر حدیثی می‌بینید که امام کاظم حتی از قول پدرشان نقل کرده باشند معمولاً احادیث از طریق اصحاب امام از امام صادق نقل شده است. مثلاً‌ می‌بینید اصحاب الرضا یا اصحاب الکاظم از امام صادق حدیث نقل کرده‌اند در حالی‌که اصلا‌ً امام صادق را ندیده اند.


از امام کاظم حدیثی نیست اگر هم هست اسمشان نیست. می‌گویند: عن الرجل که این از نظر اهل سنت بی اعتبار است، اما شیعه می‌داند اگر محمد ابن ابی عمیر می گوید عن الرجل و بعد حدیث نقل می‌کند، قطعاً‌ آن شخص امام است. گویی ائمه در دوره های فشار شدید از این تدابیر استفاده می کردند تا از میزان حساسیت بکاهند و بتوانند کارشان را ادامه بدهند.


اما وقتی امام کاظم کشته می شوند انگار هارون ظرفیت برخورد با امام بعدی را ندارد. امام رضا به گونه‌ای رفتار می کنند که اصحاب تعجب می کنند. تعبیر بعضی اصحاب این است که از شمشیر هارون خون می چکد، شما چطور رسما می گویید امام هستید؟! امام رضا می فرمایند: پیامبر خدا ادعا کرده بود که اگر ابوجهل مرا بکشد، من پیغمبر نیستم. من هم ادعا می کنم اگر هارون مرا کشت، من امام نیستم. سال ها در دوره هارون امام کار عادی امامت را انجام می دهند و هارون کاری با ایشان ندارد.


بعد از شهادت امام رضا دوباره افتی رخ می دهد که شدیدتر هم هست. مأمون همان امام رضا را که به شهادت رسانده از حیث وجدان برایش بسیار سنگین بوده است آن ها را تمام بی دینی شان انجام این کار برایشان سنگین است و مأمون حتی به نظر می رسد که امام رضا را خیلی هم دوست دارد، اما حکومت را بیشتر دوست دارد و حاضر است ایشان را به شهادت برساند تا دولت عباسیان استقرار یابد. اما با شهادت امام رضا جانشین ایشان خیلی کم خطر به نظر می رسد. چون ایشان 9 سال دارند. طبیعی است مأمون خیلی به این امام تازه حساس نشود می اند او امام است، اما این که خیلی زود بتواند در این فضا گارد بگیرد سخت است.


البته مأمون دخترش را هم به عقد امام جواد در می‌آورد تا بتواند اوضاع را تحت نظر بگیرد، اما احساس می کند او دامادش است و اگر اوج بگیرد هم این داماد اوست که اوج گرفته است و اگر هم فرزندی از او به وجود بیاید که نور علی نور است، زیرا پیوند عباسیان و علویان خواهد بود.


به تدریج امام جواد در فضای سیاسی ان زمان مطرح می شود و در فاصله کمی بعد از مرگ مأمون به دست معتصم به شهادت می رسند (دو سال بعد از مأمون)


در دوره امام جواد شیعه به عنوان یک حرکت غیرقانونی و مذهب منفور نیست


در دوره امام جواد روایات نشان می دهد که فضای سیاسی شیعه آرامش خاصی دارد. شیعه به عنوان یک حرکت غیرقانونی و مذهب منفور نیست، بهر حال امام شیعیان داماد خلیفه عباسی است. آن چیزی که در این دوره هم شدیداً مورد محافظت بوده ارتباط امام جواد با سازمان وکالت بوده است. این ارتباط از آن چیزهایی نبوده که در هیچ دوره ای علنی شود.


از دید عباسیان، امام جواد داماد خوب و نجیب خلیفه عباسی است


شما اگر از نگاه عباسیان زندگی امام جواد را بخوانید می‌بینید امام جواد داماد خلیفه است، سالیانه یک میلیون درهم حقوق دارد، هر سال به مکه می رود و ارتباطات چندان زیادی هم با مخالفین و شیعیان ندارد، راویانش هم زیاد نیستند، حوزه علمی و درسی خاصی هم ندارد. یعنی از دید عباسیان، امام جواد داماد خوب و نجیب خلیفه عباسی است.


اما در منابع شیعی می بینیم اوج سازمان وکالت در این دوره است. سازمان وکالت در این دوه لایه لایه شده است و این سازمان به قدری قوی عمل می کند که در طول دو قرن نمی بینید کسی از آن وکلای اصلی لو برود. این وکلا در حدی ناشناخته بودند که برخی از آن ها به عنوان کاسب شهر شناخته می شدند یا برخی آن ها را از اهل سنت می دانستند. مثلا حسین ابن روح نوبختی (نایب سوم حضرت حجت) از دید اهل سنت، کسی بوده که به ابوبکر و عمر و عثمان اعتقاد داشته و علی را نیز خلیفه چهارم می دانسته و وابسته دربار هم بوده است، از اسمش هم پیداست زیرا نوبختیان از مردان مقتدر حکومت بودند.


چنان قصه را پیچیده طراحی کردند که می توانند دو قرن جامعه شیعه را هدایت کنند و هیچ صدمه ای هم به پیکره سازمان نخورد. عمدتاً کسی این ها را به عنوان وکیل نمی شناخت، بلکه اینان بزرگ شهر و مورد احترام همه بودند، حتی علما از آن ها حرف شنوی داشتند.


نکته آخر، آماده سازی شیعه برای شرایطی کاملاً متفاوت است و آن غیبت کبری است و از ان پس به هیچ وجه امکان ارتباط نیست. عملاً جامعه شیعه به سمتی می رود که به نحوی خودبسنده و به عبارتی خودکفا شود. یعنی جامعه شیعی بتواند در شرایطی به حیات و رشد خود ادامه دهد که امام معصوم صرفاً مدیریت پشت پرده انجام دهد. به هیچ کس نمی تواند دستور دهد، بلکه تدبیر عمومی انجام می دهد، اما این مجموعه خود باید به حدی رسیده باشد و سازمان وکالت زمینه ساز چنین چیزی نیز هست.

 

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار