گروه اجتماعی «خبرگزاری دانشجو»- مرضیه آزادی؛ کودکان معلول، بهشتیان روی زمین اند، البته دارای مشکلات خاصی هستند که باید به آنها رسیدگی شود. قانونا این بچه ها دیگر نباید از بچه های عادی جدا شوند و یک معلم می تواند به آنها کمک کند تا در سیستم آموزشی همانند دانش آموزان دیگر باشند.
آموزشگاهها، معلمان و کودکان استثنایی در بسیاری از موارد مظلومانه فراموش شدهاند و انگار امسال وضعیت این گروه از جامعه به سمت وخیم تر شدن پیش خواهد رفت. از این پس این گروه دیگر یاوری به نام معلم تلفیقی نخواهند داشت.
سال ها بود که بر طبق قانون اساسی کشور، این کودکان حق داشتند مانند دیگر بچه ها، در مدارس عادی درس بخوانند، همانند آنها آموزش ببینند و ارتباط برقرار کردن را از همان ابتدا آموزش ببینند البته معلمی هم بود که اگر مشکل درسی ایجاد می شد، به کودک معلول مخصوص و ویژه درس می داد.
اما هم اکنون دولت بهانه ای به نام بودجه دارد، وزارت آموزش و پرورش بهانه ای به عنوان کمبود نیروی آموزش دیده دارد و وزارت بهداشت دلیلی به عنوان کارهای زیاد و چاله های پر نشده بسیار دارد. حالا زمانی است که باید همگی افسوس بخوریم.
وقتی با بچه های سالم مدرسه می رفتم، بچه ها اوایل سال من را بهم نشان می دادند و زیر لب، حرف هایی می زندند و می رفتند و آخر سال دیگر زمانی بود که بچه های سالم به معلولیت من پی برده بودند و دیگر به من نمی خندیدند و دیگر معلمان با آموزش های معلم تلفیقیم می دانستند چگونه به من دیکته بگویند و چه انتظاری از من داشته باشند، اما حالا می خواهند من را از مدسه ام، از همکلاسی هایم و از تمام محیطی که یک بچه عادی در آن قرار می گرفت، جدا کنند. می خواهم یاد بگیرم، می خواهم بخوانم و بنویسم، می خواهم شعر ها و مطالب را درک کنم می دانم سخت است اما شدنی است، لطفا این امکان را از من نگیرید.
نجمه معلمی است که 28 سال به بچههای معلول درس داده است و وقت و عمر خود را برای این بچهها گذاشته است و الان با اینکه دیگر توان درس دادن ندارد اما بازهم می خواهد به این بچه ها خدمت کند.
او به بچههای کمشنوا، کمبینا، جسمی و حرکتی سال ها درس میداده و الان ناراحت است زمانی از این بچه های پرتلاش جدا شود. نجمه درباره مشکلات این بچهها میگوید: مشکلات بچههای معلول خیلی زیاد است که یکی از مهمترین آنها فقر فرهنگی خانوادههای آنها است. در منطقههای 15، 20، 14 و 12 که کار کردم و درس دادم، اکثر خانوادههایی که دارای کودک معلول بودند، کمسواد یا بیسواد بودند.
او ادامه میدهد: پدر و مادری که تا پنجم ابتدایی درس خواندهاند و یا اصلا سواد ندارند، کمکی به بچه معلول خود نمیکنند و کودکشان را به گفتار درمانی و تربیت شنوایی نمیبرند و بچههای این مناطق از این امکانات استفاده نمیکنند.
این معلم استثنایی به خانوادههای معلولان اشاره میکند و میگوید: بسیاری از خانوادهها مشکلات بچههای معلول را درک نمی کنند و نمیدانند که چه خدماتی باید به این بچهها داده شود. بچههایی که مشکلات شنوایی و یا جسمی حرکتی دارند باید حتما هفتهای یک بار به گفتار درمانی برده شوند باید از همان کودکی روی تواناییهای کودک کار شود و نباید بچه را به امان خدا رها کرد.
نجمه ادامه داد: خانوادهها تمام کارهایی که باید برای بچهها انجام بشود را تنها در سطح مدارس میبینند برخی خانوادهها بچهها را تا سن هفت سالگی رها میکنند. سپس از مدارس انتظار دارند که تمام کارهای کمکی و آموزشی را به کودک ارائه دهد.
او از خانواده ها در خواست میکند که اگر درسی در مدرسه داده می شود و یا از بچهها خواسته میشود که کاری انجام دهند، حتما آن کارها انجام شود و درسی که کودک در مدرسه یاد میگیرد را حتما چندین بار در منزل برای کودک تکرار کنند. کودکان کمشنوا در جملهبندی و نوشتن انشاء مشکلات زیادی دارند و گفتههای خود را نمیتوانند بیان کنند و متأسفانه نمیتوانند حقشان را در جامعه مطالبه کنند.
نجمه با اشاره به شاگردان ناشنوایی که دارد، میگوید: بچههای ناشنوایی که در مدارس خاص درس میخوانند (مدارسی دور از بچههای سالم و عادی) نمیتوانند از همان استعداد اندکی که در جملهبندی و برقراری ارتباط دارند استفاده کنند، تواناییهای بچههای معلول هنگامی که پرورش پیدا نکند به مرور زمان از بین میرود و وقتی که 18 یا 20 ساله شدند قادر به صحبت کردن با افراد سالم حرف نیستند.
بچههای معلول، تواناییهای کمتری نسبت به کودکان دیگر دارند به همین علت در قانون ذکر شده است که این کودکان از معلم تلفیقی استفاده کنند. این معلم بچههای معلول میگوید: معلم تلفیقی معلمی است که تمام وقت خود را برای درس و آموزش یک بچه معلول صرف میکند، معلم دو ساعت و یا یک روز به مدرسه میرود و در زمینهای که کودک یا خانواده به آن نیاز داشته باشند به آنها کمک میکند و گاهی برخی از درس ها را چند بار برای کودک تکرار میکند.
او با ابراز ناراحتی از وضعیت موجود میگوید: آموزش و پرورش خدمات خاصی به بچه های معلول ارائه نمیدهد و همین معلمان تلفیقی را نیز قصد دارد از این کودکان دریغ کند که این واقعا انصاف نیست.
نجمه معتقد است که وجود یک معلم تلفیقی که درد و مشکلات کودک معلول را بداند بهترین کمک به این افراد است. وقتی یک بچه معلول که دارای مشکل جسمی وحرکتی است در مدرسه عادی حضور داشته باشد، تمام بچههای مدرسه با نوک انگشتان، بچه معلول را به هم نشان میدهند به همین خاطر وقتی معلم تلفیقی وجود داشته باشد میتواند از این کودکان حمایت کند و به حرفهایشان گوش دهد.
این معلم استثنایی در مورد تنهایی بچههای معلول میگوید: وقتی بچه معلول دوستی را در مدرسه ندارد و تمام وقت تنهاست بالطبع با کسی حرف نمیزند و تنهایی و صحبت نکردن، باعث میشود که کودک تکلم خود را از دست بدهد و بعد از مدتی حتی نمیتوانند یک مطلب پنج خطی بنویسند.
نجمه افزود: گرفتن معلم تلفیقی از بچههای معلول در مناطق شهر تهران در حال اجرا است و هم اکنون بچههای سه منطقه، معلم تلفیقی ندارند. او ادامه میدهد: آموزش و پرورش دیگر قصد آموزش به بچههای معلول را ندارد بچههای معلول در سیستم آموزشی با ترحم معلم و مدیر بالا میروند بدون اینکه مطلبی بیاموزند.
گفته «معلولان نیز انساناند.» صحبت سادهای است که همه آنها را میدانیم و بیان میکنیم اما چرا هیچ وقت به همین جمله ساده عمل نمیکنیم.
صبا معلم دیگری است که پنج سال تا بازنشستگیاش باقی مانده است. صبا از ترحم معلمهای عادی به بچههای معلول میگوید: بچههای ناشنوا، کمشنوا، نابینا و یا جسمی و حرکتی و فلج مغزی به ترحم دیگران بهخصوص معلمان احتیاج ندارند بچهها به این احتیاج دارند که یاد بگیرند آموزش ببینند و بتوانند حق خود را بگیرند و بتوانند در جامعه زندگی کنند.
او میگوید: بچهها و مادران زمانی که با ما صحبت میکنند از ترحم مردم میگویند ولی به جای ترحم کردن میتوان به آنها کمک کرد. این ترحم تنها در مردم عادی نیست، مسئولان نیز همین حس را نسبت به معلولان دارند.
صبا در ادامه میدهد: داشتن معلم تلفیقی حق یک کودک معلول است و در سال 2015 آموزش و پرورش قرارداد بست که این بچهها را فراگیرسازی کند، الان آموزش و پرورش حق یک بچه معلول را دارد به راحتی از او دریغ میکند. فراگیرسازی گردن مدارس یعنی بچهها در مدارس عادی با معلم تلفیقی آموزش ببینند. صبا با اشاره به کمکی که در مدارس عادی به این بچهها میشود، گفت: بچه معلول در مدارس استثنایی، اصلا آموزش نمیبیند و قدرت یادگیری کودک کاهش مییابد.
او معتقد است که هیچ کس نیست که از حق بچههای معلول دفاع کند، روز معلول که میشود چند تا بچه معلول در تلویزیون نمایش داده میشود و شعری برای این بچهها خوانده میشود، همین. واقعا مدارس و سیستم آموزشی چه خدمتی به بچه های معلول کرده است؟
این معلم تلفیقی میگوید: هزینه باطری سمعک بچه های ناشنوا، هزینه سیمی که دستگاه کاشت حلزون دارد و.... تأمین نمیشود، خانوادههایی که دارای بچههای معلول هستند حمایت مالی نمیشوند و خانوادهها به دلیل نداشتن توان مالی بچه را رها میکنند.
صبا میگوید: در مدارس، معلم هیچ کمکی به بچههای معلول نمیکند و وقتی که سوال میشود و درخواست میشود که به این بچهها توجه بیشتری شود، پاسخ میدهند که این بچه در نهایت این پایه را قبول میشود. معلمان باید طرز برخورد با این کودکان معلول را آموزش ببینند اما متأسفانه فقط شعار میدهند و معلمان برای درس دادن به این کودکان آموزش نمیبینند، شعار دادن خیلی راحت است.
صبا در مورد بچههایی که در آموزش و پرورش بدون معلم تلفیقی درس میخوانند، گفت: این بچهها بدون اینکه پیشرفتی در یادگیری داشته باشند با سیستم سنجش کیفی مقاطع آموزشی را میگذرانند و کاری نمیشود و وزارت بهداشت، بهزیستی و آموزش و پرورش هیچ کاری برای معلولان نمیکنند. معلمان تلفیقی و یاران خانوادههای معلولان را قصد داریم از این بچهها بگیریم (به بهانه کمبود بودجه) ولی مسئولی به این فکر کرده است که این کودکان که معلولیت دارند چگونه باید آموزش ببینند؟ چگونه باید یاد بگیرند که با دیگران ارتباط برقرار کنند؟ اصلا مسئولان به این بچهها هم فکر میکنند؟