به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، سعدالله زارعی نوشت؛ چند روز پیش، خبرگزاریها متنی را منتشر کردند که مربوط به دیدار اخیر جانکری وزیر خارجه آمریکا با ملکعبدالله پادشاه عربستان بود. در این متن مفصل، وزیر خارجه آمریکا تحولات سوریه و مصر را موشکافی کرده و از پادشاه عربستان خواسته است که دیدگاهها و مواضع خود را در مورد روند تحولات این دو کشور اصلاح نمایند. از آنجا که همواره درباره اینکه موضع واقعی و عملیاتی آمریکاییها درباره ایران، سوریه، مصر و عربستان چیست، اختلاف دیدگاههایی وجود دارد، بررسی این متن میتواند تا حدی به فهم دقیقتر مواضع آمریکاییها کمک کند:
1- براساس آنچه در خبرگزاریها آمده است، متن مورد اشاره، اولین بار توسط «بهجت سلیمان» سفیر سوریه در اردن منتشر شده است. این موضوع سؤالات و ابهاماتی را در مورد واقعی بودن یا نبودن متن پدید آورده است. در این بین بعضی از تحلیلگران با اشاره به «منبع نقل» گفتهاند که متن به احتمال زیاد، داستانسرایی کسانی است که متن به نفع آنان است. اما واقعیت این است که میتوان بین منبع نقل و منبع نشر تفاوت قایل شد یعنی میتوان احتمال داد که یکی از دو طرف میخواسته از طریق انتشار چنین متنی روی جمعبندی حریف اثر بگذارد به این معنا که انتشار این متن میتواند کشورها و دولتها و مردمی که از سیاست واقعی و عملیاتی طرف افشا کننده متن ناراحتند را به اشتباه بیاندازد. با این وصف اینکه چنین سندی وجود خارجی دارد، میتواند واقعیت داشته باشد ولی اینکه چنین سندی واقعی باشد میتواند مورد بحث قرار گیرد.
2- در این سند جانکری میگوید ما تا آخر از بقاء رژیم حسنی مبارک در مصر حمایت کردیم و برای بقاء آن روی ریاست جمهوری «عمر سلیمان» رئیس دستگاه امنیتی مبارک تأکید داشتیم ولی خود مبارک با طرح آمریکا همراهی نکرد و در نهایت ارتش مصر نتوانست در مقابل مخالفین مبارک که یکپارچه و فراگیر به میدان آمده بودند، کاری انجام دهد و آمریکا هم قادر نبود از طریق اقدام نظامی مانع سقوط حسنی مبارک شود. این سند به نقل از کری میگوید، آمریکا نقشی در روی کارآمدن اخوانالمسلمین نداشت و اصولاً با پیروزی آنان هم موافق نبود ولی نمیتوانست در مقابل آنان کاری انجام دهد در عین اینکه آمریکا تماس سری با سران ارتش را در طول دوران حکومت کوتاه اخوانالمسلمین حفظ کرد. اما واقعیت با آنچه در این سند آمده تفاوت اساسی دارد. این درست است که طرح آمریکا برای حفظ رژیم مبارک و نیز به قدرت رساندن عمر سلیمان به شکست انجامید ولی اینکه ارتش با یک جمعبندی درونی و با نگاه به مخالفت فراگیر مردم با مبارک، در مرحله پنجم تا بیست و دوم بهمن ماه 1389 وارد میدان نشد واقعیت ندارد چرا که همین ارتش در دوره ریاست جمهوری کوتاه و قانونی محمدالمرسی که به هر حال از حمایت نیمی از مردم برخوردار بود، مداخله کرد و مرسی را برکنار کرد و خود زمام امور را به دست گرفت و با مشت آهنین مخالفین را خاموش کرد. بنابراین، این عبارت منسوب به جان کری با واقعیت تطبیق نمیکند. اگر بپذیریم که متن مذاکرات یا گزینشی از متن مذاکرات یا متنی خیالی از مذاکرات توسط آمریکاییها و از طریق واسطه به سفیر سوریه در اردن داده شده است، این بخش از متن برای متقاعد کردن مخالفان انقلاب مصر و بخصوص مخالفان اخوانالمسلمین تنظیم شده و البته هدف اصلی هم متقاعد کردن سران دولتهای عربی بوده است.
3- در این سند به تحولات سوریه و مواضع دولت آمریکا در این خصوص پرداخته شده است و این مهمترین بخش سند به حساب میآید. در این سند، جان کری خطاب به ملکعبدالله میگوید «ما از مخالفان نظام سوریه بخاطر همسویی با سیاست عربستان و دیگر متحدان عرب خود حمایت کردیم و حتی از رساندن سلاح به آنان هم خودداری نکردیم ولی از اول که پای سلاح به میان آمد، آن را نتیجهبخش نمیدانستیم و حالا هم اعتراف میکنیم که در تحقق میدانی و نظامی ناتوان بودهایم.» اینکه سیاست نظامی و تروریسم در سوریه به بنبست رسیده، درست و دقیق بوده، محرمانه و کتمانپذیر هم نیست اما اینکه آمریکاییها مخالف استفاده از سلاح و تروریزم بوده و صرفا با سیاستهای عربی همراهی کردهاند، درست نیست. چرا که پرونده سوریه از همان آغاز و چند سال پیش از آغاز در دست آمریکاییها بود و الان هم در دست آمریکاییهاست. اگر سعودی، قطر و ترکیه هم در سوریه نقشی ایفا میکنند خارج از چارچوب کلی نیست. اسناد زیادی وجود دارند که نشان میدهد تصمیم حمله به سوریه در سال 2007 و پس از پایان یافتن کمیته تحقیقات وینوگراد گرفته شد و آمریکاییها با کمک رژیم صهیونیستی و دولتهای انگلیس و فرانسه طرحی را که شامل اقدامات نظامی هوایی و اعزام مزدوران مسلح بود، تهیه و براساس آن تمرینهای خود را شروع کردند. طرح مشترک غربیها با رژیم صهیونیستی علیه سوریه از آغاز بر مبنای اقدامات امنیتی و نظامی استوار بود. از این رو اعتراف آمریکاییها به شکست در سوریه در واقع نشانه استحکام سوریه و جبهه مقاومت و پیروزی آن بر طراحی پیچیده و هماهنگ غرب است. مگر نه این است که آمریکا در شهریور ماه گذشته عزم خود را به حمله مستقیم نظامی جزم کرده بود؟ اعتراف به شکست در سوریه در کنار تاکید بر راه حل سیاسی به جای راههای نظامی امنیتی و دعوت از آلسعود برای پیوستن به این راه حل نشانه آن است که آمریکا به راهحل سیاسی نیز اعتماد ندارد و از طریق وارد کردن سران عرب به این روند، تلاش میکند تا انسجام جبهه آمریکا پس از شکست در سوریه حفظ شود. در این سند، آمریکاییها، رژیم عربستان را در وضعیت اعتراض به عدم همراهی آمریکا با عربستان و بیخبر گذاشتن آن معرفی میکنند و حال آنکه مسئله اصلی با خبر یا بیخبر بودن مقامات عربستان نیست بلکه مسئله اصلی ناتوانی عربستان است. واقعیت این است که عربستان نه تنها بیخبر و خارج از «معادله» نبوده بلکه بار اصلی مالی بحران سوریه و صورتحساب جنایات را سران عربستان پرداخت کردهاند. مشکل آمریکا این است که عربستان فقط پول دارد و قادر نیست در مقابل اعتبار و تحرک جبهه مقاومت کاری انجام دهد. عربستان شاید بتواند یک پروسه را متوقف کند ولی نمیتواند به یک پروسه شکل بدهد. بلی عربستان در مسیر پیروزی مردم بحرین مانع ایجاد کرده ولی نتوانسته به یک روند مردمی و منطقی شکل بدهد. در یمن نیز عربستان با طرح موسوم به «مبادره (تلاش) خلیجی»، تلاش کرد انقلاب را به انحراف بکشاند ولی آیا توانست یک قدرت را جایگزین انقلاب نماید کمااینکه عربستان در عراق از همه ظرفیت اطلاعاتی و عملیاتی خود برای توسعه تروریزم استفاده کرد ولی پس از حدود 10 سال به کجا رسید آیا توانست در عراق روندی را به وجود آورد؟ براساس آنچه در این سند آمده، جان کری عربستان را به نقشآفرینی در روندی (سیاسی بر اساس طرح ژنو 2 سوریه) دعوت کرده که هیچ ظرفیتی برای نقشآفرینی ندارد و در همه پروسههای سیاسی منطقهای در مقابل جبهه مقاومت باخته است.
4- بر اساس آنچه در این سند آمده است، جان کری به ملک عبدالله گفته است که شما 2 الی 3 ماه برای «هر کاری که میخواهید در سوریه انجام دهید» فرصت دارید و «اگر دستاوردهایی را محقق کردید، خیلی خوب است.» اگر سند را واقعی تلقی کنیم و این بخش از آن را مبنای سیاست آمریکا در هفتههای آینده تا برگزاری اجلاس ژنو 2 در بهمنماه آینده بدانیم، باید در انتظار تشدید اقدامات تروریستی در سوریه باشیم. اما جدای از اینکه آمریکا و رژیمهای عرب و غیرعرب وابسته به آن، ظرفیت زمین ماندهای ندارند و نمیتوانند کار مهمی که صحنه سوریه را به نفع آنان تغییر دهد، انجام دهند در عین حال نوعی فرافکنی از سوی آمریکاییها نیز به حساب میآید. در واقع دستگاه سیاست خارجی آمریکا میخواهد وانمود کند که اگر در سوریه اتفاق مهمی به نفع معارضان مسلح نمیافتد به دلیل کمکاری کشورهای عربی است در حالیکه آمریکا و اعراب سه شیفته کار کردند ولی حریف جبهه مقاومت نشدند. الان پس از نزدیک به سه سال از آغاز بحران سوریه، کسی تردید ندارد که دولت اسد بحران را پشت سر گذاشته و توان و مقاومت آن در برابر فشار فزونی گرفته است. همین دو روز پیش یک موسسه رژیم صهیونیستی نوشت دولت سوریه با قطع ارتباط معارضه با لبنان و تسلط بر شریانهای ارتباطی در مرکز و شمال و فاصله انداختن میان مخالفان، توانسته است معارضان مسلح را به حاشیه براند.
5- در بخش دیگری از آنچه به عنوان سند مذاکرات منتشر شده، به موضوع ایران هم پرداخته شده است. در این ملاقات گویا ملک عبدالله از اینکه در جریان تحولات روابط ایران و آمریکا نیست گلایه کرده و جان کری هم در این مذاکره گفته است که: «ما آمریکاییها در میان خود اتفاق نظر داریم که در حال حاضر سیاست آمریکا باید از مبارزه و جنگ در هر مکانی دوری کند و تا حد امکان، مسائل را از طریق دیپلماسی و گفتوگو حل و فصل کند» و سپس ادامه داده است: «از شما پنهان نمیکنم که توافق با ایران تقریبا حاصل شده و منافع عربستان و کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس در چارچوب توافق و گفتگوست» و اضافه کرده: «قطار تحولات به حرکت خود ادامه میدهد و هیچ قدرتی قادر به توقف آن نخواهد بود.» اگر بپذیریم که چنین گفتگویی صورت گرفته و یا اگر بپذیریم که این عبارات- چه در مذاکره میان عبدالله و کری مطرح شده و چه مطرح نشده- توسط وزارت خارجه آمریکا با واسطه به بیرون درز کرده بیانگر آن است که آمریکا با نفی جنگ و درگیری جدید میخواهد به آن دسته از کشورهای منطقهای و بینالمللی که نگران وقوع جنگ جدیدی از سوی آمریکا هستند، خبر دهد که جنگی در کار نیست و البته این نه به دلیل بد بودن طبع جنگ بلکه به دلیل ناتوانی آمریکاییها از اداره جنگ جدید و به سرانجام رساندن آن است. وجه دیگر این بحث آن است که آمریکا میخواهد وانمود کند آنچه درباره به پایان رسیدن معارضه ایرانی- آمریکایی شنیدهاید، واقعیت دارد و ماجرای نیویورک و ژنو داستان نیست. این در حالی است که اولا مذاکرات مورد اشاره به سرانجامی نرسیده و چشمانداز آن هم تاریک است ثانیا طرف ایرانی تصمیمی برای حل و فصل اختلافات خود با آمریکا نگرفته است و مگر میتواند درباره فلسطین، عراق، لبنان، سوریه، افغانستان، بحرین، یمن و... موضع حمایتگرانه خود را تغییر دهد. مگر اینها موضوعاتی سیاسی و قابل معاملهاند؟ بله البته قطار تحولات در حال حرکت است و هیچ قدرتی قادر به توقف آن نخواهد بود ولی این قطار را آمریکاییها هدایت و حتی سوزنبانی نمیکنند بلکه مشکل آمریکا این است که هرچه به سمت این قطار سنگ پرتاب میکند، قطار متوقف نمیشود.
در یک جمعبندی میتوان گفت آنچه در این سند آمده است، جمعبندی واقعی آمریکاییها از شرایط منطقه نیست بلکه تصویری است که آنان دوست دارند ملتها با آن تصویر درباره سیاستهای آمریکا قضاوت کنند متاسفانه بعضی از رسانههای داخلی ایران این سند را نشانه عقلانی شدن سیاست منطقهای آمریکا ارزیابی کردند در حالی که حداکثر این است که این سند اعتراف به شکست سیاستهای گذشته و هراس آمریکا از شرایط آینده است.
منبع: کیهان