به گزارش خبرنگار اندیشه «خبرگزاری دانشجو»، در تاریخ 13 دی ماه سال 1367 یعنی به فاصله چند ماه پس از پایان جنگ تحمیلی، امام خمینی (ره) نامهای برای گورباچف نوشت و با فرستادن هیاتی به شهر مسکو آن نامه را به وی ابلاغ کرد. نامهای که سرّی بود و از این جهت برخی آن را در راستای کمک گرفتن از شوروی برای بازسازی ویرانههای ناشی از جنگ تفسیر میکردند اما ماجرا چیز دیگری بود. در این گزارش نگاهی داریم به روایتهای اعضای هیات اعزامی به مسکو.
آیتالله جوادیآملی: ..... هنگام ورودمان به کاخ کرملین، صدر هیاترئیسه و دو نفر از مسوولان بلندپایه سیاسی که قبلا حضور یافته بودند، تا چند قدم در همان اتاق به استقبال آمدند و با گرمی آماده شنیدن پیام امام خمینی(ره) شدند. هیات اعزامی مصمم بود، ضمن حفظ احترام متقابل و رعایت کمال اد، که از وظایف بینالمللی اسلام به شمار میآید و اختصاصی به گروه خاص ندارد، لسان پیام امام (قدس سره) را با زبان تعلیم و ارشاد ادا کند نه با لسان دیپلماسی و هرگز قول فضل الهی را با هزل مجاز در عرف دیپلمات نیالاید و صلابت دعوت به توحید را در پای تعارف رایج سیاستبازان، به دهن و وهن ذبح نکند، بلکه به عنوان رسول امین، مضمون پیام والا را با آهنگ تدریس القا نماید، نه به صورت قرائت الفاظ و گزارش صورت و بدین منظور قبل از خروج از اقامتگاه، نمازی خوانده شد و از ذات اقدس خداوند با نیاز تقاضا شد: رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.
کیفیت ابلاغ پیام به این سبک بود که تمام کلمات آن همراه با توضیحات ضروری برخی از موارد، به خوبی قرائت میشد، سپس مترجمان ویژه کرملین آن را برای جناب گورباچف و دو نفر دیگر که حضور داشتند، ترجمه میکرد و اگر مطلبی برای خود ترجمهکننده قابل درک نبود، سوال میکرد و با تبیین و تفسیر لازم بعد از درک کامل، آن را با ترجمه روسی به رهبر شوروی منتقل میکرد. در خلال قرائت پیام و ترجمه آن، که 65 دقیقه طول کشید، نکات مهم پیام را شخص گورباچف یادداشت میکرد، چه اینکه آن دو نفر دیگر نیز یادداشت مینمودند.
احتمال هر پیامی را میدادند جز احتمال دعوت به توحید را
نحوه استماع رهبر شوروی در تمام مدت قرائت پیام در کمال ادب دیپلماسی بود، لیکن اصل متن و انشای آن در اوج هدایت به توحید بود، نه در حضیض دیپلمات و سبک ابلاغ آن نیز درحد تدریس بود، نه گزارش صرف. لذا گاهی نشانه فبهت الذی کفر همراه با انفعال در رخسارش مشهود بود که میرفت فطرت را زنده نماید. چون صدور این نامه تاریخساز بعد از پذیرش قطعنامه 598 بود و کشور اسلامی ایران وارد مرحله بازسازی و ترمیم خرابیهای جنگ تحمیلی 8 ساله شد و از طرف دیگر مضمون نامه کاملا سرّی بود و جز او (امام خمینی) احدی از مسوولان گرانقدر جمهوری اسلامی ایران، کسی به آن آگاه نبود، لذا رهبران روسیه عموما و صدر هیاترئیسه آن خصوصا، هرگونه احتمالی را پیرامون مفاد پیام میدادند، مگر احتمال دعوت به توحید و اسلام ناب محمدی صلیا... علیه و آله را.
از این جهت، بعد از استماع خطوط اصلی پیام، تمام پیشداوریها و پیشفرضهای رهبران کرملین سراب گونه سر از آب و خواب برآورد و جواب مناسب با اندام موزون این پیام آسمانی عاجلا ندادند، بلکه آجلا هم راجل ماندند. چنانکه حضرت امام به فرستاده مخصوص میخائیل گورباچف فرمود: من میخواستم دری از جهان غیب به چهره او باز کنم؛ نه آن که درباره مسائل جهان ماده با او سخن گفته باشم. رهبر شوروی بعد از استماع دقیق و درک منظور امام، با تانی کامل، که کشف از تدبر در پاسخگویی میکرد، شروع به جواب کرد و مدتی که برای سخنان جناب گورباچف و دریافت پاسخ نهایی از طرف هیات اعزامی صرف شد، جمعا در حدود یک ساعت بود.
شوخی گورباچف با هیات اعزامی
عصاره مطالبی که ایشان گفتند و مترجم صحنه ملاقات آن را به فارسی برگرداند، عبارت از این بود: از فرستادن نامه امام خمینی تشکر میکنم. در فرصت مناسب جواب آن را خواهم داد. مضمون آن را به علمای شوروی اعلام میکنیم. ما قانون آزادی ایمان را در دست تصویب داریم. من قبلا گفتم با داشتن ایدئولوژیهای مختلف میتوان با حسن همجواری در کنار هم زندگی کرد. امام خمینی ما را به دین اسلام دعوت نموده است. آیا ما هم ایشان را به مکتب خودمان دعوت کنیم؟ (در اینجا لبخند زد و دوباره گفت: این یک شوخی است)؛ این دعوت یک نحوه دخالت در شئون کشور دیگر محسوب میشود، زیرا هر کشوری در انتخاب مکتب آزاد و مستقل میباشد.
پاسخ آیتالله جوادی آملی به گورباچف
هیات اعزامی از ایران با دریافت این مطالب، بررسی کرد که مهمترین بند جواب همان بند اخیر آن است که نشانه برخورد سیاسی با نامه امام در آن به چشم میخورد، نه برخورد فرهنگی و تعلیمی محض و با پندار سیاسی بودن، داخل در دخالت در کشور اجنبی خواهد بود، که با این ترتیب اصل نامه و فرستادن پیام زیر سوال میرفت. دیگر نوبت به مضمون آن نمیرسید، لذا مسوول هیات اعزامی در پاسخ نهایی چنین گفت: از اینکه در کمال حوصله قرائت نامه را استماع کردید، تشکر میکنیم و اینکه آمادگی خود را جهت فرستادن جواب اعلام داشتید، تقدیر میشود و از اینکه مضمون پیام را به اطلاع علمای کشورتان میرسانید، شایان تشکر است و از این که قانون آزادی دین را در دست تصویب دارید، به امید تسریع آن، تقدیر میشود، چنانکه زندگی مسالمتآمیز با داشتن مکتبهای گوناگون در صورت رعایت اصول انسانی، میسور میباشد، اما دخالت در شئون داخلی کشور دیگر را باید توضیح داد.
شما از عمق خاک وسیع روسیه تا اوج فضای آسمان آن آزادانه فعالیت دارید و هیچکس حق دخالت در امور داخلی کشور اجنبی را ندارد. لیکن محتوای این پیام، همانند پیامهای رهبران الهی دیگر، نه کاری به زیر زمین و نه برخوردی با روی زمین و نه ارتباطی با آسمان روسیه دارد، بلکه فقط با جان شما مرتبط میباشد. جناب آقای گورباچف! آیا شما همانند درخت هستید که مرگ شما عبارت از پژمرده شدن و فرسوده گشتن تن باشد و بعد از مرگ هیچ خبری از زندگی و آثار نخواهد بود، یا جان شما همانند مرغی است که در قفس طبیعت تن محبوس است و مرگ شما به منزله گشوده شدن در این قفس و پرواز طائر روح به جهان جاوید میباشد؟ البته دمی است، نه اولی و مضمون نامه امام دعوت به توحید و پرهیز از الحاد است که راجع به جان شماست، نه درباره کشور شما. البته وقتی روح آدمی موحد شد، راه صحیح کشورداری را میشناسد و آن را به خوبی اداره مینماید.
شاید هواپیما را بدزدند و به امریکا یا اسراییل ببرند
مرضیه دباغ: آن زمان علاوه بر مسئولیت نمایندگی ملت خوبمان در مجلس شورای اسلامی، مسئولیت زندانهاى زنان استان تهران را بر عهده داشتم. یک روز که برای بازدید وارد زندان کچوئی شدم، از بلندگو من را صدا کردند؛ قدری نگران شدم و مراجعه کردم که مشخص شد مرحوم حاج احمد آقا تماس گرفتند. قبل از ظهر کارهایم را تمام کردم و به جماران مراجعه کردم. حاج احمدآقا فرمودند که حضرت امام نامهاى براى آقاى گورباچف دارند و از بین خانمها شما انتخاب شدهاید و همچنین آیتالله جوادى آملى و آقاى جواد لاریجانى انتخاب شدهاند؛ آماده باشید تا هر زمان که حضرت امام فرمودند، این پیام را براى آقاى گورباچف ببرید.
فردا یا روز بعدش به اتفاق آیتالله جوادى آملى و دکتر لاریجانى به فرودگاه رفتیم. مرحوم حاج احمد آقا هم در فرودگاه حضور داشتند و با همان مزاح همیشگیشان فرمودند وصیتنامههایتان را هم بنویسید و بروید. حضرت امام هم فرموده بودند شاید هواپیما را دزدیدند و به آمریکا یا اسرائیل بردند، یا هواپیماى شما را زدند یا ممکن است پس از ابلاغ نیروهای شوروی شما را دستگیر کنند. چون همه دنیا مىخواستند بدانند که متن پیام چیست. در داخل کشور هم جز چندنفر، کسی نمیدانست مضمون نامه چیست؟
پس از پرواز هواپیما نماز ظهر را خواندیم و غذا خوردیم و سپس آیتالله جوادی آملی نامه را دادند که ما بخوانیم. وقتی نامه را خواندیم، دیدیم اصلاً نامه حال و هوای دیگری دارد و نامهای نیست که مثلاً درخواستی شده باشد اما این نامه در رابطه با خدا و پیغمبر و انسانیت و این مسائل است و ربطی به مسائل مملکتی و دفاع مقدس ندارد. پس از قرائت نامه احساس کردم افتخار بزرگى نصیب بنده شده است؛ همه دلنگرانى که در وجود من بود، رفع شد.
دسته گل را به جای رییس هیات به من دادند
وقتى به شوروى رسیدیم، تعدادى به استقبال آمدند. مسئول تشریفات خود آقای گورباچف به استقبال ما آمده بود. احساس کردم این بنده خدا وقتی چشمش به چادر من و عبای آیتالله جوادی آملی افتاد، قدری هول شده بود و نمیدانست که چه خبر است؟ در دنیا مرسوم است وقتى هیأتى وارد کشورى مىشود، گلى که براى استقبال آورده مىشود، به رئیس هیأت مىدهند؛ این مسئول تشریفات دسته گل را به من داد و من احساس میکردم که تنش میلرزید و نمیفهمید چه کار میکند بنابراین دسته گل را محضر آیتالله جوادی آملی دادم.
وضو گرفتن زیر چادر از ترس چشمهای الکترونیکی
به هر حال سوار ماشین شدیم و ما را به نزدیک کاخ کرملین به جایى که میهمانان مهم در آنجا اسکان داده مىشدند، بردند. برای اینکه ما نمیتوانستیم آنجا غذا بخوریم، دوستان سفارت ما را به سفارت بردند و غذا را در سفارت خوردیم؛ در سفارت جلسه کوچکی داشتیم و بعد به محل اقامتمان برگشتیم. آن فضا چنان برای من وحشتزا بود که حتی وقتی میخواستم برای نماز وضو بگیرم، زیر چادرم وضو میگرفتم و احساس میکردم در و دیوار پر از چشمهای الکترونیکی است.
صبح که عازم جلسه با گورباچف شدیم، پس از ورود به کاخ آقای گورباچف، هیچ بازدید بدنی از ما صورت نگرفت و خیلی محترمانه برخورد کردند تا به اتاق گورباچف رفتیم. اتاق ایشان بسیار اتاق سادهای بود. در ابتدا سفیر ما را به جلسه راه ندادند که آقایان اصرار کردند که باید آقای سفیر هم حضور داشته باشند؛ ایشان هم وارد جلسه شدند. امام فرموده بودند که نامه ابلاغ شود نه اینکه داده شود و ما برگردیم. بنابراین آیتالله جوادى آملى شروع به خواندن نامه کردند. ایشان میخواندند و آقای لاریجانی به انگلیسی ترجمه میکرد و انگلیسی ایشان را هم مترجم آقای گورباچف به روسی ترجمه میکرد. آقای گورباچف به صندلی تکیه کرده بود و بعضی جاهای نامه با تعجب گوش میکرد.
قسمتهایی از نامه که گورباچف را برافروخته میکرد
برخی جاها او (گورباچف) به شدت برافروخته میشد. یکی دو تا سوال نوشته بود که پس از اتمام نامه از آقای جوادی آملی پرسید: امام ما را دعوت به اسلام کرده، آیا ما هم مىتوانیم امام را به کمونیسم دعوت کنیم؟ که آیتالله جوادی آملی خیلی سنگین و بدون مکث جوابشان را دادند و ایشان قدری در فکر فرورفتند. آیتالله جوادی آملی فرمودند شما فرض را اینجور نگذارید که امام شخص شما را مورد خطاب قرار داده، حضرت امام مسئلهاش مسئله امتها و ملتهاست که سالهاست تحت سیطره کمونیسم هستند و جرأت ندارند صدایشان را بلند کنند و حالا که شما گامی را برداشتهاید، دارند نصیحت میکنند که شما گامتان را تا انتها برسانید.
آقاى گورباچف گفتند که امام در جایی در مورد افرادی که تحت ظلم هستند، صحبت کردهاند؛ آیا این دخالت در مسایل حکومتها نیست؟ که آقاى جوادى آملى هم پاسخ دادند از اینجا که نشستهایم تا هفت طبقه زیر زمین متعلق به شوروى است، هفت طبقه آسمان هم متعلق به شوروى است. مسئله دخالت در آب و خاک نیست. انسانها مال کسى نیستند که کسى دخالت کند، انسانها ورای این حرفها هستند و امام در رابطه با انسان و انسانیت سخن میگویند. حضرت امام دانشمندان و فلاسفه شما را دعوت فرمودند که به قم بیایند و بنشینند و مباحثه کنند و انسان و قدر و مقدار انسانها را بشناسند و هم اینکه حق و حقوقشان را از آنها گرفتهاند، به آنها بازپس بدهند. گورباچف به این موضوع علاوه بر آنکه نتوانست جواب بدهد، چهرهاش هم سرخ شد و دیگر سوال بعدیاش را نپرسید.
خواندن نماز جماعت در فرودگاه
سرانجام قرائت نامه تمام شد و ما بلند شدیم که خداحافظى کنیم. از کاخ کرملین که بیرون آمدیم، سوار ماشین شدیم و به فرودگاه آمدیم، چون حضرت امام فرموده بودند که این هیئت جایی نرود و فقط نامه را ابلاغ کند و بازگردد و هیچ بازدیدی نداشته باشد. ما هم نماز ظهر را در فرودگاه به صورت دسته جمعی خواندیم و به ایران برگشتیم. منظره آن نماز جماعت هم عجیب بود و عده زیادی در فرودگاه برای تماشا ایستاده بودند.
گزارش هیات اعزامی به امام
چند روز بعد از بازگشت، حضرت امام ما را برای ارائه گزارش احضار کردند. سوالاتی داشتند و آقایان پاسخ دادند. ایشان فرمودند که عکسالعملهای نامه را کدام یک از شما توجه داشتید؟ که عرض کردم بنده چون بیننده بودم، دقت میکردم. آنجا که بحث از مظلومی بود که در کشور شوروی تحت ستم باشد، برای گورباچف بسیار سنگین بود و دیگری جایی که فرموده بودید، اهل علمتان را بفرستید بیاییند در قم با علمای ما مباحثه کنند، برایشان خیلی سنگین بود و تکان خوردند. حضرت امام چهرهشان قدری باز شد و اظهار رضایت کردند.
محمدجواد لاریجانی: بعد از ظهر یک روز مرحوم حاج احمد آقا تماس گرفت و گفت دستنوشتهای را دارد و خبر داد امام تصمیم گرفتند پیامی برای گورباچف بفرستند. 48 ساعت وقت دادند، متن را بخوانیم و نظر بدهیم تا نهایی شود. مسئولیت من در هیأت را هم حفظ حدود دیپلماتیک تعیین فرمودند و به من تأکید کردند قبل از ملاقات با گورباچف، با ادوارد شواردنادزه (وزیر خارجه وقت شوروی که بعدها رئیس جمهور گرجستان شد)، ملاقاتی برای توجیه و توضیح نقش پیام و جایگاه آن داشته باشم تا زمانی که پیام خوانده میشود، ذهن آنها آماده باشد.
مهمترین پیشنهاد لاریجانی که امام قبول نکردند
شب قبل از ابلاغ پیام به گورباچف، در مسکو جلسه طولانی را با شواردنادزه داشتم و او را توجیه کردم. پیشنویس نامه را از مرحوم حاج احمد آقا گرفتم و خدمت آیت الله خامنهای که آن زمان رئیس جمهور بودند، بردم تا در جریان باشند، البته ایشان اطلاع داشتند. من درباره نامه 6 پیشنهاد ارائه دادم که امام با 5 مورد آن موافقت کردند اما مهمترین پیشنهادم را قبول نکردند و آن این بود که امام معتقد بود مارکسیسم در شوروی تمام شده است. خدمت حضرت امام نوشتم بهتر است درباره تاکیدشان مبنی بر نابودی قریب الوقوع مارکسیسم، محتاطانهتر به موضوع نزدیک شوید، اما امام قبول نکردند.
سوال امام از لاریجانی پس از بازگشت از مسکو
پس از برگشت از مسکو، صبح اول وقت خدمت امام رسیدیم و دست مبارک ایشان را بوسیدیم و ایشان فرمودند مارکسیسم تمام شده بود یا نه؟ گفتم صددرصد تمام شده بود. نامه دقیقاً این پیام را داشت که ما (جمهوری اسلامی)، شما (نظام کمونیستی) را تمام شده میدانیم و حاضریم فصل جدیدی از روابط را پس از فروپاشی باز کنیم، به یک معنا روابط ایران با روسیه پسامارکسیستی. در گفتوگو با شواردنادزه این موضوع را تبیین کردم که ما نظام مارکسیستی را پایان یافته میدانیم. از مجموع واکنشهای او و گورباچف فهمیدم تشخیص امام درست است. جالب اینکه آنها از شنیدن اظهارات ما اصلاً عصبانی هم نشدند و وقتی گفتیم نظام مارکسیستی را پایان یافته تلقی میکنیم هیچ عکس العملی نشان ندادند.
در جلسه با گورباچف سعی کردم دقت توجه به نامه را بالا ببرم و گاهی که نیاز بود توضیح بیشتری میدادم. مترجم خوبی داشتیم، اما متن نامه امام سنگین بود. مثلاً ایشان به عدم تنازل وجود به مادیات اشاره کردند که برهان مهمی بود و باید برای طرف روسی تبیین میشد. من کل ترجمه متن به انگلیسی را به دقت بررسی کرده بودم. در دیدار با گورباچف مترجم متن را از فارسی به روسی ترجمه میکرد و در 2 یا 3 مورد حساس من وارد میشدم و توضیح میدادم تا مسئله بیشتر باز و گیرا شود. گورباچف از اشاره نامه به مسلمانان و پخش صدای اذان احساس نگرانی کرد. این نگرانی در حال حاضر هم در خصوص بخشهایی از داغستان و چچن وجود دارد. ما مخالف از هم پاره شدن کشورها هستیم، امام داهیانه به این مسئله اشاره کرده بودند وای کاش گورباچف متوجه میشد که میتواند در مناطق مسلماننشین با دادن آزادیهای دینی از بروز بسیاری از مشکلات بعدی پیشگیری کند.
شواردنادزه گفت در مقابل نگاههای امام بی پناه بودم
درخصوص ماجرای حضور شواردنادزه در جماران برای ابلاغ پاسخ نامه گورباچف، احمد آقا گفت امام حاضر نیستند به استقبال شواردنادزه بیایند. ایشان بنا داشتند آقای جوادی آملی همراه شواردنادزه وارد اتاق شوند و امام هم به احترام جوادی آملی از جایشان بلند شوند. ما اینطور پیشبینی کردیم که برویم اتاق دیگری تا امام وارد اتاق شوند. همینطور هم شد؛ ما فکر میکردیم امام با لباس رسمی وارد میشوند، اما چند دقیقه قبل از تشریففرمایی ایشان، حاج احمد آقا گفت امام حاضر نیستند لباس رسمی بپوشند. ما غافلگیر شدیم. تا اینکه دیدیم امام با شبکلاه و دمپایی وارد اتاق شدند و پس از نشستن، چادرشب روی پاهایشان انداختند. نگاه امام بسیار نافذ بود، شواردنادزه به پت پت افتاده بود، پس از رفتن امام شواردنادزه به من گفت: من در مقابل نگاههای امام بیپناه بودم.