گروه آزاداندیشی «خبرگزاری دانشجو»- فاطمه حسین؛ فرانسیس بیکن با وجود همه احترامی که برای علم و علما قائل است، اما به نقد روش کسب علم و علوم آن زمان می پردازد و سعی می کند که روش صحیح کسب علم را به دست دهد.
یکى از ویژگیهاى عصر بیکن شکّاکیّت است، به ویژه شکّ در حکمت مدرسى. مونتنى ( ٣٣5١ - ٢٩5١ م.) آن شکاک نامدار عصر آشکارا مىگفت: شک بارزترین نشانۀ حکمت است. بیکن بلاشک از آثار وى مطلع و شاید هم متأثّر بوده است، که در کتاب مقالات خود از مونتنى به نیکى نام برده و به روایتى کتاب مزبور را به تقلید از کتاب مقالات وى، مقالات نامیده است.
بیکن نیز در این راه از همعصران خود عقب نماند و به اکثر معلومات اسلافش با شک و تردید نگریست و احیانا از شکاکان مشهور که یقینى بودن علم و ادراک را انکار مىکردند ستایش کرد و البتّه با آنها به توافق کلى نرسید. خلاصه بیکن در علوم اسلاف شک و تردید روا داشت و گوئى مانند خلف دانایش دکارت شک را وسیله و مقدّمه وصول به یقین شناخت که تأکید کرد روش جدید باید با شک آغاز شود.
حاصل اینکه عدهاى بیکن را شکاک انگاشته و چنانکه اشاره شد او خود نیز احیانا از شکاکان به نیکى نام برده و شک را سرآغاز روش جدید شناخته است. بنابراین باید اعتراف کرد که او در تحقیقات علمى و تأمّلات فلسفى نوعى شک را لازم مىدانسته است. امّا مسلّما شک او نه شک عام و مطلق بوده که مانند پورن حس و عقل هردو را بىاعتبار بداند و حصول علم و یقین را یکسره انکار نماید، و نه مذهب ظنّ و احتمال که مانند آکادمیها (جانشینان افلاطون) تنها حصول احتمال را ممکن بداند و حصول یقین را ناممکن پندارد.
زیرا او هم از پیروان پورن انتقاد کرده و هم از آکادمیها خرده گرفته که در شک راه افراط مىپیمایند و حصول یقین را در هیچ موردى ممکن نمىشناسند و بدین ترتیب مردم را از کشف حقیقت و وصول به یقین مأیوس مىکنند. البتّه باوجود این، آکادمیها را بر پیروان پورن ترجیح مىدهد؛ چرا که افراط آنها در شک به پایۀ اینها نمىرسد، شک او مانند خلف دانایش دکارت نیز نبوده که شک دقیقا روش او باشد و براى وصول به یقین در همهچیز شک نماید، حتّى در هستى خودش.
به عبارت دقیقتر مىتوان گفت شک او شک عالم است نه فیلسوف یعنى شک براى او به عنوان یک مسألۀ فلسفى مطرح نشده و نه تنها صلاحیّت حواس و استعداد عقل را هرگز مورد سؤال قرار نداده بلکه در مقابل تأکید کرده، نمىتوان حجیّت را از حواس و فاهمه با همۀ ضعفى که دارند سلب کرد، بلکه باید براى آنها وسائل کمکى لازم فراهم آورد تا کشف حقیقت امکان یابد.
مىگوید: «عقیدۀ کسانى که منکر علم یقینى هستند در وهلۀ اول با روش من سازگار مىنماید، امّا در نهایت از من جدا شده، در برابر من قرار مىگیرند زیرا آنها قاطعانه مىگویند که حصول علم به هیچ امرى ممکن نیست من هم قاطعانه مىگویم با روشى که اکنون متداول است حصول علم به طبیعت امرى ممکن نیست آنها حجیّت را از حواس و فاهمه سلب مىکنند در حالىکه من براى فهم صحیح وسائلى تهیّه مىبینم.»
خلاصه او شکاک به معناى متبادر کلمه نبود، بلکه چنانکه اشاره شد در گفتههاى پیشینیان بالاخص ارسطو و ارسطوئیان شک و تردید و یا احیانا توقّف روا مىداشت آن هم به این دلیل که آنها راه و روش درستى نداشتند و بدون مشاهده و تجربه دقیق جزئیات احکام کلى ساختهاند. لذا در برابر ارغنون ارسطو به تنظیم منطق و ارغنون جدیدى اهتمام ورزید و کتابى به نام ارغنون جدید به رشتۀ تحریر درآورد که حاوى روش اوست و بنابر اظهار نظر اهل نظر در طرز تفکّر متفکّران دورۀ «تجدید حیات علمى و ادبى اروپا» (رنسانس) بسیار مؤثّر افتاد و در نتیجه افکار اروپائیان و بلکه مردم جهان را به مسیرى جدید راهنمائى کرد. (بیست مقاله صص26 و 27)
بیکن معتقد است که چند چیز مانع از پیشرفت دانش می شود:
1- انسان نسبت به توانمندی های خود بدبین است چرا که عقل و حواس برای کسب اطلاعات قابل اعتماد کفایت ندارند اما بیکن معتقد است با روش صحیح می توان بر این کاستی بشر غلبه کرد.
2- همان طور که قبل از این گفته شد تفکر غالب عصر بیکن این بود که گذشتگان عصر طلایی را تجربه کرده اند و بشر جدید آن شکوه و جلال را ندارد، در صورتی که بیکن در مبارزه با این نگرش معتقد بود معرفت مانند انبار بزرگی است و ما عملا از گذشتگان بیشتر دارای معرفتیم؛ چرا که در طی قرون متمادی اطلاعاتی که دردسترس آنها نبوده است را ذخیره کرده ایم و از آن بهره برده ایم.
3- مانع بزرگ پیشرفت علم تعبد در برابر نصوصی است که از پیشینیان بجای مانده است، برخی فکر می کنند همه رازها مکنون در برخی از کتابهای وزین و بزرگ است و اگر فقط بتوانیم کتاب مناسبی را پیدا کنیم یا مندرجات این گونه کتابها را بطرز صحیحی تفسیر نماییم، همه معرفت را در اختیار خواهیم داشت و لذا او از اینکه با مشقت بسیار خطاهایی را در برخی از این متون یافته و بر ملا کرده بود مباهات میکرد.
4- مانع دیگر منطق قیاسی ارسطو و فیلسوفان مدرسی قرون وسطی است، چرا که صدق قیاس منوط به مقدمات آن است و صدق کبری، بر اساس نظر متفکران قرون وسطایی، از مطالعه آثار ارسطو و انجیل حاصل می شود که مانع سوم را به دنبال خواهد داشت. حتی اگر مقدمات صادق باشند و به نحو درستی هم صورت بندی شوند اطلاعات جدیدی به ما نمی دهند. (منطق علمی آلی و ابزاری در کسب حکمت است و خود هیچگاه نباید به شکل اصالی مورد توجه قرار گیرد اما همین علم برای آزمودن صدق احکام و انسجام آنها نقش اساسی دارد، همچنین روشی است برای تعمق در داشته های علمی و کسب گزاره ها و احکام جدید بر اساس آنچه بر بدیهیات و اصول اولیه مبتنی است. در حقیقت ما هیچگاه و در هیچیک از علوم از منطق بی نیاز نیستیم حتی در محاورات روزانه نیز از بسیاری از قوانین منطقی تبعیت می کنیم بدون اینکه در بسیاری موارد توجهی به این مطلب داشته باشیم، لذا فهم این قواعد و استفاده از آن در همه موارد اندیشه را از خطا باز خواهد داشت هرچند خود منطق بذاته علمی صرفاً ابزاری است.)
5- فرضیات نظام های ابتکاری اند برای بیان حقایق اما مبتنی بر هیچ امر واقعی نیستند و یا اینکه بر شواهد ناکافی استوارند و لذا نباید آنها را مصادر علمی قلمداد کرد.
6- بیکن معتقد است که متفکران پیشین توجه کافی به فایده رسانی معرفت نداشتند مخصوصاً از زمانی که یونانیان معرفت را از زاویه دید زیبا شناختی به جای سودمندی نگریستند. (یکی از ویزگی های بسیار مهم تفکر بیکن هدف او از فلسفه و کسب معرفت است که به آن خواهیم پرداخت)
7- از همه موانع مهمتر، موانعی است که به وسیله«بتها»(1) پدید میآید. او معتقد است که در تحصیل علم مشکلات و موانعی در پیش است که باید از آنها پرهیز شود؛ چراکه ذهن در اثر ابتلای به آنها گمراه شده و در برابر پذیرش حقیقت مقاومت خواهد کرد و از آنجا که این موانع موجب گمراهی انسان می شود بیکن آنها را بت می خواند و آنها را 4 دسته می داند:
الف. بت های طایفه ای: این بت ها از طبیعت انسان سرچشمه می گیرند و چون طبیعت انسان در بین همه انسانها مشترک است این خطاها خطری است که همه انسان ها را تهدید می کند.
اولا، ما از کاستیهای حواس خود رنج میبریم. حواس یا هیچ اطلاعی درباره وقایع یا فرایندهای طبیعی که دیوار به دیوار ما هستند، نمیدهند، یا اطلاعات نادرستی میدهند. از این رو، ما به یک روش مصحح نیازمندیم.
ثانیا، بسیاری از بحثها و استدلالهای ما آمیخته به عواطف است، مثل وقتی که درباره خدا بحث میکنیم.
ثالثا: ما غالبا از موارد خلاف غفلت میکنیم.
رابعا، ما به خیالات خود میدان میدهیم که یاغیانه بتازند.
خامسا، برخی اوقات ما در برابر اطمینان خاطر ناشی از این باور که تصورات خیالی اختراعی ذهن ما بایستی در عالم واقع صادق باشند، سر تسلیم فرو میآوریم.
ب. بت های شخصی (غار): این دسته از موانع فهم از شخصیت افراد سرچشمه می گیرد چرا که منش و شخصیت افراد حکم زندان را دارد که تفکر و فهم را اسیر خود می کند. بتهای غار خطاهای ناشی از خصایص فردی ما هستند. مثلا هر یک از ما نظرگاه خاص خود را به زندگی دارد و تمایل دارد که هر کس دیگر نیز در این نظرگاه سهیم باشد. اموری که برای ما ظاهرا بداهتاً حقیقت داشته و حائز اهمیتاند، برای دیگران آنقدر بدیهی و حائز اهمیت نیستند.
ج. بتهای بازار خطاهای ناشی از سوء استعمال زبان است، فرانسیس بیکن بتهای بازار را که بر فهم ما تحمیل شده اند دو گونه می داند. یکی نام اشیایی که وجود نداشته و ناشی از مفروضات خیالی بوده و در عالم واقع مصداقی ندارند، مثلا ارسطوییان از جوهر و قوه حرف میزنند، بدون آنکه مشخص کنند چگونه پی به هویت این مقولات بردهاند. و دیگری نام های اشیایی است که وجود دارند ولی با این حال خلط شده و بعد تعریف شده اند و عجولانه و نامنظم از واقعیت برداشت شده اند.
د. بت های نمایش خانه ای که خطاهایی است که از تعلیمات و استدلال های غلط حکما ناشی می شود و بیکن هر یک از مذاهب حکما را پرده نمایش می خواند، وی از اینان سه مکتب را برمیشمارد:خرافی، تجربی و عقلی، مکتب خرافی درباره موجودات موهوم و نهانی بحث میکند یا در تفسیری بیپایه از انجیل غور میکند. در حقیقت بیکن معتقد است این عده حکمت را صرفاً بر پایه احساسات و منقولات و عقاید مذهبی بنا نهاده اند، مانند تعلیمات فیثاغورس و افلاطون و ... او آنها را گروهی می داند که خواسته اند از روی تورات فلسفه بسازند و از جن و پری اخذ معلومات کرده اند.
(باید دقت شود که فرق است بین حکمت و علوم دیگر که منقولات را بدون توجه عقلی مورد استفاده قرار می دهند هر چند آن هم علمی مختص به خود است و االبته در همه موارد مسلما به خرافه نخواهد انجامید و لذا از لحاظی حرف بیکن درست است و آن اینکه او فلسفه و حکمت را چیزی غیر از اثبات منقولات و فرض گرفتن آنها خواند و اینکه نباید هدف فلسفه اثبات درستی آنها باشد. اما باید توجه داشت که خرافه خواندن همه علوم که به منقولات توجه دارند هم کار نابجایی است چرا که هر علمی غایت ، روش و اصول موضوعه خاص خود رادارد و نمی توان کلاً همه علوم مبتنی بر منقولات را رد کرد چرا که گاهی ممکن است این اصول موضوعه قبلا در علمی فراتر مورد بررسی و اثبات واقع شده باشند، البته مسلماً اوضاعی که بیکن در آن زیست می کرد و همچنین سلطه نابخردانه کلیسا و حاکمیت مسیحیت تحریف شده مسلما در این رای بی تاثیر نبوده است.)
تجربهگرایان، به زعم بیکن، بیش از اندازه به تجربه و نتایج عملی آنی تجربههای محدود، بها میدهند. این گروه بر تعقل و استدلال کمتر تکیه می کنند . بیکن آنها را مانند مورچه می داند که دائماً دانه جمع می کند ولی در آن تصرفی نمی کند.
عقلگرایان که اموری را مبنا قرار می دهند و براساس آن خیالبافی می کنند بدون اینکه در درستی آن تحقیق کنند و اگر هم در طبیعیات مشاهداتی دارند برای آن است که نتایج آنها را بر اصول خود مبتنی کنند. بیکن این قسم از حکما را مانند عنکبوتی می داند که از مایه درونی به دور خود تار سست می بافند و معتقد است که حکیم واقعی کسی است که مانند زنبور باشد که مایه را از گلهای اطراف می گیرد و از آن عسل می سازد حکیم هم باید علم را از تجربه و مشاهده بگیرد و به قوه عقلی از آن حکمت بسازد.
در شماره بعد به نگاه خاص بیکن به فلسفه و روش او خواهیم پرداخت.
منابع:
سیر حکمت در اروپا ترجمه و نگارش محمد علی فروغی ، انتشارات هرمس، تهران، 1383
مجموعه مقالات (بیست مقاله ) نوشته محسن جهانگیری ، انتشارات حکمت تهران ، 1383
مقاله فرانسیس بیکن و اندیشه های او اثر نیکلاس کاپالدی ترجمه علی حقیقی کیهان اندیشه ، ش 48