آبرسان ما یک پسر بچه بود!
وبلاگ رهسپار قدیمی
نوجوان ۱۵ ساله‌ای در تدارکات لشکر خدمت می‌کرد به نام حسنی که مسئولیت آبرسانی را به عهده داشت؛ یک روز یکی از رانندگان تانکرهای بزرگ آب با عصبانیت فریاد می‌زد: این حسنی کجاست؟! باید امروز او را بکشم! با کامیون او را زیر می‌کنم.
ارسال نظرات
captcha
آخرین اخبار