گروه آزاداندیشی «خبرگزاری دانشجو»؛ در مطلب گذشته از سری مباحث تأملی در تحول علوم انسانی، گفتیم که در فرآیند تحول علوم انسانی و تولید علم دینی، اصل تعیین موضوع و پس از آن تعریف موضوع و تبیین این مفاهیم با تکیه بر مبانی اندیشه اسلامی و معارف دینی، گامی ضروری به شمار میآید.
در این راستا نقش دین در تحول علوم انسانی را بررسی کرده و پس از آن به بیان نقش تعقل در این تحول پرداختیم. سپس رابطه علوم انسانی با هویت اجتماعی را مطرح کرده و سپس الگوی طبقه بندی مطلوب تحول علوم انسانی را توضیح دادیم. در نهایت نیز راهکارهایی را برای تحقق علم دینی در عرصه علوم انسانی ذکر کرده و توضیح و تفسیر و تبیین این راهکارها را به این بحث موکول نمودیم. در بحث پیش رو به تبیین این راهکارها می پردازیم:
راهکارهایی برای تحقق علم دینی در عرصه علوم انسانی
برای اجرا و عملی شدن نقش دین در تحول علوم انسانی لازم است در تولیدات فرهنگی و اجتماعی جامعه به افزایش تولید علم دینی در عرصه های مختلف، بخصوص در عرصه علوم انسانی بپردازیم. لذا ذیلا به ذکر راهکارهایی می پردازیم که منجر به افزایش کیفی و کمی تولید علم دینی در جامعه خواهند شد؛
1. راهکارهایی در حوزه برنامه آموزشی و درسی
همانطور که میدانیم در نظام آموزشی و درسی کشور ما هم از اندیشه های غربی استفاده می شود و هم از معارف اسلامی؛ لذا در برنامه های آموزشی به ایجاد نوعی تعامل میان این دو بستر نیازمندیم. در این راستا لازم است به نکاتی در این دو زاویه توجه کنیم:
الف) اقداماتی ضروری در زمینه معارف اسلامی: برای تربیت صحیح اسلامی دانش آموزان و دانشجویان لازم است ابتدا نگرش و زاویه دید افراد به طور صحیحی اسلامی شده و یا به عبارتی دیگر جهان بینی صحیح اسلامی به آنان آموزش داده شود. در این زمینه متأسفانه شاهد رواج افراط و تفریط هایی در بستر دین و اسلامیت هستیم که موجب شده است، فرزندان ما رابطه خوبی با دین اسلام برقرار نکرده و در اجرای احکام و وظایف شرعی و دینی خود دچار مشکل شوند.
اعطاء این جهان بینی صحیح اسلامی به عهده علوم انسانی است. بنابراین علوم انسانی با تعریف صحیح از انسان و دایره وظایف و تکالیف مطرح شده برای او در دین اسلام و البته با توجه به مبانی و اصول معارف اسلامی، می بایست شرایط مناسب رشد و نمو افراد را در نظام آموزشی فراهم نماید.
دادن اطلاعات و آگاهی های مناسب در مورد مبانی ارزشی و غایی هر علم نیز از موارد دیگری است که موجب می شود افراد در طی آموزش آن علم با نیازهای واقعی خود آشنا شوند. این نیازها ممکن است در حیطه فردی، خانوادگی و یا اجتماعی تعریف شوند و زمانی که این آشنایی صورت می گیرد، فرد خواهد توانست نیازهای حقیقی خود، که به فطرت آدمیت و اسلامیت او بازمی گردد، را از راه شرعی و ارزشی و غایی برطرف کند. در این باره در متون دینی هم آمده است که «اللهم انی اعوذ بک من علم لاینفع»؛ در نتیجه از علمی که غایت الهی و اسلامی نداشته باشد، باید به خدا پناه برد.
مورد دیگری که علوم انسانی در برنامه های آموزشی خود باید در نظر بگیرد، آن است که علوم انسانی می بایست بیان اجمالی از نظام تشریع را در هر یک از شاخه های علوم مختلف به عهده بگیرد. به این معنا که مسائل فقهی و اخلاقی حاکم بر هر علمی مشخص شود، تا افراد حیطه پژوهش ها و فرضیهها و نظریه پردازیهای هر علمی را بشناسند و بدانند در هر علمی که وارد می شوند تا چه اندازه اجازه بحث و بررسی دارند، تا به مبانی دینی و اخلاقی آن ها لطمه ای وارد نشود. بدین ترتیب متون دینی باید یک چارچوبی را برای پژوهش های تجربی ایجاد کند، به نحوی که تخطی از آن چارچوب ممکن نباشد؛ چراکه مسئله هدایت، امری ناظر به کل زندگی آدمی است و نه فقط عرصه رفتارهای فردی و سلیقه ای و مانند آن.
ب) نحوه آموزش مباحث غربی: در مورد علوم و اندیشه های غربی توجه به چند نکته بسیار ضروری به نظر می رسد. یکی از این نکات، تخصصی شدن افراطی دانش ها و عدم درک جامع از نسبت بین دانش های مختلف با یکدیگر و نیز عدم آگاهی از حد و مرز دقیق روشهای بررسی هر علمی است. توضیح آنکه صاحب نظران در هر علمی می بایست، جایگاه علم خود را در نظام کلی دانش بدانند؛ لذا لازم است که محدودیت های هر علمی مشخص شود تا به تدریج، جایگاه و اعتبار معرفتی مباحثی که واقعا در صلاحیت یک علم نیست ولی به نام آن علم مطرح می شود، معلوم گردد.
نکته مهم دیگر اینکه رویکرد کارشناس پروری باید کنار گذاشته شده و رویکرد نظریه پرداز پرور جایگزین آن شود. توضیح بیشتر در این زمینه این است که به جای اینکه فقط محصولات علم جدید را بی چون و چرا آموزش دهیم، روند شکل گیری نظریه ها با رویکردی انتقادی و تحلیلی تعلیم داده شود.
در این رویکرد دانشجو خواهد توانست به تدریج خلاقیت ذهنی خود را به کار انداخته و موفق شود نظریاتی در باب جهان بینی و غایات اسلامی در رشته خود ارائه نماید. البته ناگفته نماند که در این رویکرد نیز کارشناسانی تولید خواهند شد، با این تفاوت که این کارشناسان، صد در صد تابع علم موجود نخواهند بود. در نتیجه چنین رویکردی است که مطلق انگاری و جزمیت در علوم کمرنگ شده و زمینه برای خلاقیت و اظهارنظرهای دانشجویان و پژوهشگران فراهم می شود.
نکته قابل توجه دیگر این است که در آن دسته از علوم مثل روان شناسی و جامعه شناسی که وجهه نظری و معرفت زایی غلبه دارد، لازم است مبانی نگاه دینی، به نحوی در دل آموزش این دسته از علوم وارد شوند.
و مورد آخر در این زمینه این است که لازم است علوم انسانی به نقد مبانی انسان شناسی بپردازد؛ چراکه امروزه با غلبه اومانیسم (اصالت انسان بدون خدا) دیدگاههای دینی به هویت انسان، به عنوان خرافه طرد می شوند. لذا ضروری است که در کنار بحث از تاریخ تحولات نظریات غربی، تنزل انسانیت در تفکر اومانیستی تبیین شده و زمینه برای ورود نگاه دینی به انسان مهیا گردد.
2. راهکارهای تربیتی و پرورشی:
از آنجا که علم ارتباط وجودی مهمی با شخصیت عالم دارد و شخصیت عالم هر گونه که باشد، تأثیر خود را در علم می گذارد، توجه جدی به ابعاد تربیتی و فرهنگی معلمان و متعلمان و محیط آموزش بسیار ضروری است. بنابراین آموختههای اولیه از اساتید و دانشگاه ها و به طور کلی همه محیطهای آموزشی، غالبا ذهن افراد را شکل داده و اساسا تحولی در وجود مخاطب پدید می آورد.
لذا چگونگی برانگیختن روحیه تفکر و علم آموزی و حقیقت جویی در ابتدای راه، نکته بسیار مهمی است که صلاحیت های اخلاقی و روحیه ای اساتید و جو حاکم بر محیط آموزشی نقش قابل توجهی را در آن ایفا می کند. بدین ترتیب مسئله اصلی، گستراندن فضای اخلاق اسلامی از سویی و فضای پرورش معقول از سویی دیگر است.
3. راهکارهای مربوط به نظام رسمی علم و ساختارهای فرهنگی حاکم بر دانش و پژوهش:
همانطور که میدانیم امروزه علوم جدید در کل جهان، علوم معیار قلمداد شده و تمامی ساختارهای رسمی با این علوم هماهنگ می شود. توضیح بیشتر آنکه با وجود آموزش علوم در حوزه های علمیه در سطح بسیارعالیتر و عمیقتر نسبت به دانشگاه ها، باز لازم است مدارک حوزوی با مدارک دانشگاهی معادل سازی شود تا افراد بتوانند اعتبار استخدامی و پژوهشی مناسب را کسب کنند. لذا رویه فکری مناسب در این زمینه می بایست بطور جدی پیگیری شود.
مورد دیگر اینکه تحولی عمیق و طراحی نظامی جدید برای اعتبار بخشی به فعالیت های پژوهشی، ضروری می نماید. این تحول با نظر به نظام پژوهشی کشور، ضرورت خود را ثابت میکند؛ چراکه در نظام آموزشی ما هر اثر پژوهشی که ارجاعات بیشتری از آثار ترجمه نشده غربی داشته باشد، از ارزش و اعتبار علمی بیشتری برخوردار است.
این در حالی است که چنین ساختار پژوهشی، موجب عدم رواج ابتکار و خلاقیت که مهمترین نیاز مقطع کنونی برای شکلگیری علم دینی است، می شود.
نکته قابل توجه دیگر در این زمینه این است که نخبه پروری از دوران ابتدایی تا دانشگاه، در کشور ما بیشتر در رشته های فنی و مهندسی و... صورت می گیرد. و متأسفانه استعدادهای نخبه و ممتاز دانش آموزان و دانشجویان به سمت علوم انسانی و علوم دینی و حوزوی سوق داده نمی شوند و اتفاقا اگر علاقه شخصی فردی در این زمینه ها باشد، به احتمال زیاد با طرد خانوادگی و اجتماعی رو به رو خواهد شد. بنابراین برنامه ریزی برای تغییر این ساختار و فرهنگ رفتاری، یکی از اولویت های حرکت به سمت وضع مطلوب است.
موضوع دیگر عدم فرهنگ علم آموزی و تولید علم در فضاهای آموزشی و در میان اساتید و دانشجویان است؛ به این صورت که بیشتر اساتید تنها برای امرار معاش و نه برای تولید علم، در کلاس حاضر شده و بیشتر دانشجویان نیز برای گرفتن مدرک درس می خوانند. هرچند که در این میان استثناهایی هم وجود دارند که سعی و تلاش فراوانی در جهت تولید علم دارند، لکن فضای اصلی و رسمی حاکم بر نظام آموزشی و پژوهشی کشور با این افراد همراه نیست. بی تردید تغییر در این فضای نامطلوب حاکم بر نظام آموزشی نه تنها لازمه تولید علم دینی است، بلکه به گسترش و تعمیق علم موجود نیز کمک خواهد کرد.
در بحث آینده به بررسی راه ها و پیشنهاداتی برای تحقق تحول در علوم انسانی خواهیم پرداخت.
منابع
1. تأملی در باب بایسته های تحول در علوم انسانی؛ حرکت به سمت تحقق علوم انسانی اسلامی، حسین سوزنچی، راهبرد فرهنگ، 1388، شماره 5
2. ده گفتار، شهید مطهری، تهران: انتشارات صدرا، 1371
3. معنا، امکان و راهکارهای تحقق علم دینی، حسین سوزنچی، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، 1389
4. منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، ایت الله جوادی آملی، قم: انتشارات اسراء، 1386