این گزارش، داستان زنی است که دو فرزند ناخواسته داشت و 12 سال سعی کرد که این خواهر و برادر را به قتل برساند ولی نتوانست.
به گزارش خبرنگار اجتماعی «خبرگزاری دانشجو»، روز گذشته با تماس اهالی منطقه در شهر سالتلیکسیتی پایتخت ایالت یوتا، مبنی بر اینکه مادری در حال کشتن فرزندانش است، سریعا پلیس مرکزی سالتلیکسیتی به محل اعزام شد.
ماموران پلیس در گزارش خود آوردند که پس از ورود به منزل با دو کودک کاملا عریان مواجه شدند که به دلیل ضربات چاقو دچار جراحت شده بودند و بدنشان غرق در خون بود که سریعا توسط نیرو های امدادی جهت درمان به بیمارستان منتقل شدند.
سپس ماموران در جستجوی خانه مادر این دو کودک را پیدا کردند که در حال پنهان کردن چاقوی خونی بود و با دیدن پلیس قصد فرار داشت که ماموران اجازه این کار را به او نداند و این مادر وحشی را با دستهای بسته به پایگاه پلیس منتقل کردند.
اسوشیتدپرس در گزارشی نوشت که نظریه پزشکی درباره جراحت این دو کودک حکایت از آن داشت که چنانچه "جسی" 8 ساله و "رابرت" 12 ساله کمی دیرتر به بیمارستان رسیده بودند به دلیلی خونریزی شدید جان خود را از دست میدادند.
همچنین پزشکان معالج این خواهر و بردار از آثار شکنجههای وحشیانه بر روی بدن این دو کودک به پلیس گزارش دادند که هریک از این آثار به تنهایی میتوانست، مرگ دردناکی را برای این کودکان رقم بزند.
از سوی دیگر، تحقیقات پلیس مشخص کرد که این دو کودک پدر ندارند و نتیجه روابط نامشروع مادرشان هستند.
با تکمیل شدن تحقیقات پلیس نوبت به بازجویی از مادر این کودکان رسید که او نیز وقتی متوجه شد که پلیس از تمامی اتفاقات زندگیاش باخبر است، راز 10 سالهای را از وحشیانهای ترین جنایتها بازگو کرد.
این مادر که الان حدود 38 سال سن دارد، به ماموران پلیس سالتلیکسیتی گفت: سالها پیش زمانی که در "کالج کشاوزی ایالت یوتا" مشغول به تحصیل بودم،در یک مهمانی شبانه پس از ایجاد رابطه با همکلاسیهایم متوجه شدم که باردار هستم و مدتها بعد نیز پسرم "رابرت" به دنیا آمد.
رابرت از زمان کودکی برایم شانس نداشت، چراکه به خاطر او مجبور شدم ترک تحصیل کنم و با زمان تولد رابرت نیز بهترین دوستم فوت کرد و خیلی مسائل دیگر و همین باعث شد تا چندین مرتبه تصمیم بگیرم او را بکشم واین کار را هم کردم، ولی هر بار رابرت از شکنجههای من نجات پیدا میکرد.
مثلا یک روز به او گرسنگی دادم و سپس غدایش را مسموم کردم و رابرت هم که بسیار گرسنه بود تمام غذا را خورد، به خاطر اینکه مرگش طبیعی جلوه کند او را به بیمارستان رساندم، حالش خیلی بد بود ولی در بیمارستان دوباره به زندگی بازگشت ، دکترها میگفتند که معجزه رخ داده که رابرت زنده مانده است.
کم کم خسته شدم و خودم را راضی کردم که با او زندگی خوبی را رقم بزنم و درکنارش باشم تا بزرگتر شود و به استقلال برسد و سپس راه زندگیاش را خودش انتخاب کند، چند سالی به همین شکل گذشت تقریبا زندگی بدی نداشتیم، حتی با مردی ازدواج کردم ولی بعد از 2 سال از یکدیگر طلاق گرفتیم و بازهم من و رابرت تنها شدیم، تقریبا رابرت 5 ساله بود که دومین جنایت زندگیام رقم خورد.
سارقان یک شب از آنجایی که میدانستند در خانه تنها هستم وارد منزلم شدند و با حبس رابرت درون اتاق قبل از ربودن اموال و طلاجاتم مرا مورد تجاوز جنسی قرار دادند و "جسی" نیز نتیجه همین جنایت است.
البته زمانی که متوجه شدم باردار هستم تصمیم گرفتم کودکم را سقط کنم ولی دکترها گفتند که این کار جانم را به خطر میاندازد و به احتمال بسیار زیاد در حین انجام این عمل میمیرم.
خلاصه ناخواسته "جسی" هم به دنیا و بر مشکلاتم اضافه شد و من اینقدر از این موضوع عصبانی بودم که با "جسی" رفتاری را داشتم که حتی با رابرت نداشته بودم، طوری او را هر روز کتک میزدم که گاهی اوقات بیهوش میشد ولی او مثل بردارش سخت جان بود و نمیمرد.
این روند ادامه داشت تا چند روز پیش که ناگهان متوجه صحبت کردن رابرت با جسی شدم که داشتند نقشه میکشیدند شب هنگام مرا در خواب به قتل برسانند، من هم که از این صحبتها بسیار عصبانش شدم، چاقو را برداشتم و به سمت آنان حمله ور شدم که قبل از کشته شدن به دست این کودک ، خودم آنان را به قتل برسانم ولی بازهم این دو کودک از مرگ نجات پیدا کردند و الان من پشت میلههای زندان هستم.
گفتنی است، پرونده این مادر تشکیل و جهت بررسی قضایی به دادگاه ایالت یوتا فرستاده شد و قرار است در اواخر امسال اولین جلسه دادگاهی برگزار شود.
عجیب نیست!!!
وقتی دختری حاضر بشه رابطه داشته باشه، بعد همه بدشانسیاشو پای یه بچه بی گناه بذاره و اونو عذاب بده تعجبی نداره که اونا هم دوس دارن مادرشون بمیره
ولی این بچه ها با این فشار روانی که داشتن در آینده چی میخوان بشن الله اعلم
اول اینکه عجب تمدن کاملیه این تمدن!واقعا باید آفرین گفت به اینها با این فرهنگشون! قابل توجه دوستانی کی توی دانشکده ما همش "پارتی و آزادی و محیط دانشگاهی"غرب رو سق میزنن...اینم نتیجه ش..تازه به نظر من این هنوز یه ذره از ماجراست..
وقتی دختری حاضر بشه رابطه داشته باشه، بعد همه بدشانسیاشو پای یه بچه بی گناه بذاره و اونو عذاب بده تعجبی نداره که اونا هم دوس دارن مادرشون بمیره
ولی این بچه ها با این فشار روانی که داشتن در آینده چی میخوان بشن الله اعلم