گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو؛ داوود گودرزی ـ درخصوص مذاکرات هستهای و توافقنامه ژنو سخن بسیار گفته شده ولی در آستانه سوم آذر که روز پایانی مذاکرات طبق توافقات ایران و 1+5 است به نظر میرسد با نگاه اجمالی به فرآیند مذاکرات به نکات کلیدی و حساسی میرسیم که برای افکار عمومی داخلی و بینالمللی بسیار حائز اهمیت است:
الف) موضوع مذاکرات چیست؟
در ابتدا باید گفت مذاکره در عرف دیپلماتیک به معنای بده بستان و معامله است یعنی امتیازاتی بین طرفین مذاکره مبادله میشود. در این مذاکرات طرف غربی بدنبال کاهش یا توقف فعالیت هستهای ایران است و ایران نیز بدنبال رفع همه تحریمهای ظالمانهای است که به بهانه فعالیتهای هستهای بر ما تحمیل شده است.
خالی از لطف نیست که در همین جا اشاره کنیم که سابقه تحریمها علیه ایران اسلامی به 21 آبان 58 برمیگردد که کارتر، رئیس جمهور وقت امریکا این قانون تحریم را از اول فروردین 59 اجرا کرد و از آن روز تاکنون نظام جمهوری اسلامی یک ثانیه هم بدون تحریم نبوده بلکه روز به روز به میزان و حجم و ابعاد آن اضافه شده است لذا اینکه گفته میشود به دلیل وجود این احتمال که ایران در فعالیت هستهای به سمت بمب هستهای حرکت کند لذا باید تحریم شود اساساً حرف باطلی است چرا که سالها قبل از آغاز فعالیتهای هستهای ما تحریم شدهایم و فعالیت هستهای بهانهای برای ضربه زدن به نظامی اسلامی است، میتوان فرض کرد که ایران به سمت هستهای شدن حرکت نمیکرد در آن صورت آیا آمریکا دست از دشمنی و تحریم برمیداشت و ما الان تحریم نبودیم؟
ب) 11 + 1 سال مذاکره
از آنجایی که فعالیت هستهای ما کاملاً صلحآمیز است و حق هر کشور مستقلی است که به علوم و فناوریهای مختلف دست پیدا کند، از ابتدای حساس شدن غرب به اقدامات هستهای ایران، همواره به دنبال این بودیم که حقانیت و صداقت نظام جمهوری اسلامی را به دنیا معرفی کنیم، لذا هیچگاه از مذاکره و تعامل با کشورهای مختلف طفره نرفتیم و از فرصت مذاکره نهایت بهرهبرداری را در این خصوص بردهایم. قریب به 11 سال در دولتهای گذشته و با روشهای متفاوت با کشورهای غربی در تعامل و مذاکره بودهایم و در دولت یازدهم هم یک سال با روش اعتمادسازی و خوشبینی به طرف غربی مذاکره کردیم و برای اثبات حسن نیت خود بیش از حد تصور غربیها امتیاز دادیم و کوتاه آمدیم.
کاهش فعالیت تأسیسات فردو و اراک در همین راستا بود لذا دشمن دیگر نمیتواند افکار عمومی ایران را فریب دهد که مسئولین لجبازی میکنند و اهل دشمنتراشی هستند و برای رفع مشکلات حاضر به تعامل با دنیا نیستند و این شبهه که سعادت ما در گرو ارتباط و مذاکره با آمریکاست و اگر با آمریکا مذاکره کنیم همه مشکلات ما حل خواهد شد و... برای همیشه پاسخ داده شد و حجت بر دوست و دشمن تمام شد که برای رفع مشکلات حاضر به مذاکره دو جانبه و سه جانبه با آمریکا هم شدیم، با جان کری دست دادیم و نشستیم و برخواستیم و گفتیم و خندیدیم، اما نتیجه(و ماحصل) این تابوشکنی جزء وقاحت و پروریی و زورگویی آمریکا چیز دیگری نبود که پس از یک سال رفت و آمد میگویند تحریمها دست اوباما نیست که بخواهد آنها را رفع کند، بخشی از تحریمها متعلق به شورای امنیت، بخشی مربوط به اتحادیه اروپا و بخشی مصوبات کنگره امریکا و بخش اندکی در اختیار اوباماست که در صورت توافق شاید به مدت دو سال تعلیق شوند و مابقی در اختیار او نیست.
این 12 سال مذاکره با قدرتهای به ظاهر بزرگ دنیا و فراز و نشیبهای آن به خوبی گواه یک اصل تاریخی است و آن اینکه هرگاه در برابر یک فرد یا دولت بیمنطق و بیصداقت و زورگو عقبنشینی کنی و کوتاه بیایی او زورگویی و ظلم خود را بیشتر میکند و جلوتر میآید. صفحات تاریخ به دفعات شاهد تکرار این اصل بودهاند و قرآن مجید نیز به خوبی به این اصل اشاره کرده است در آیه 120 سوره مبارکه بقره میفرماید "کفار دست از شما برنمیدارند مگر آنکه شما دست از دین خود بردارید."
ج) سناریوی آمریکا برای تقابل با نظام جمهوری اسلامی در 2012 و 2014
اوباما در راستای راهبرد براندازی انقلاب اسلامی و با تاکتیک غیرنظامی از اواخر 2011 به بعد، تنها گزینههای باقیمانده بر روی میز خودش را با هم ترکیب و در سناریویی به ظاهر کارآمد وارد عرصه نبرد جدید با ایران اسلامی شد. تحریمهای فلجکننده، تهدید مکرر نظامی و مذاکره گزینههای سهگانه این سناریو بودند. در واقع اوباما هرآنچه را که در چنته داشت رو کرد تا بلکه در قبال لابیهای صهیونیستی و تندروهای امریکا که از او مطالبه جنگ با ایران میکردند حرفی برای گفتن داشته باشد و ادعا کرد با این سناریو ایران را متوقف و به زانو درمیآورد. طبق این طرح قرار بود ظرف مدت 6 ماه ایران در اثر تحریمهای شدید فلج شود و حمله نظامی در نظر مسئولین قریبالوقوع جلوه پیدا کند تا نظام محاسباتی سیاستمداران و دولتمردان ایران عوض شده و پای میز مذاکره حاضر شوند. اما در عمل تحریمها فلجکننده نشد(جایگزین نفت ایران را نتوانستند پیدا کنند، محاصره صد درصدی ایران با این موقعیت جغرافیایی استراتژیک و ظرفیتهای درونی ناممکن است با اقتصاد ورشکسته اروپا و امریکا نمیتوان قدرتی مانند ایران را تحریم همهجانبه کرد)، تهدید نظامی جدی قلمداد نشد چرا که همه میدانند که حمله نظامی به ایران در این شرایط امریکا و تجربیات تلخ منطقهای شدنی نیست لذا محاسبات رهبری و بسیاری از مسئولین عوض نشد و مذاکره از موضع ضعف را نپذیرفتند.
در 2014 نیز همین فضا را ادامه دادند و یک نکته راهبردی را به سناریوی قبلی افزودند و آن اینکه با رأیآوری آقای روحانی و تمایل ایشان به تنشزدایی و تعامل بیشتر با دنیا، از همین ابتدا با طرح مجدد و پافشاری بر مذاکرات هستهای میتوان بین رهبری و دولت ایران شکاف ایجاد کرد و حاکمیت دوگانه را رقم زد که تحقق این شکاف برای نظام سلطه بسیار حیاتی و راهبردی است. اساساً ایجاد شکاف بین دولت و رهبری، دولت و نیروهای انقلابی برای امریکا بسیار حائز اهمیت است و بسیاری از اقدامات رسانهای و دیپلماتیک خود را صرف ایجاد این شکافها نموده است. در منطقه نیز نظام سلطه با تحولات و ادامه بحران در سوریه و عراق، لبنان و فلسطین به دنبال به هم زدن تمرکز ایران و اثرگذاری بر مذاکرات هستهای است. لذا تداوم فشار و تحریم از سویی و از سوی دیگر ترغیب دولت به مذاکرات تا اینکه در نهایت ایران دچار اختلاف درونی شود و در مذاکرات امتیاز بیشتری بدهد سناریوی جدید امریکاییها بود.
د) سناریوی مقام معظم رهبری در تقابل با آمریکا و در حمایت از دولت یازدهم
اوباما در طراحی سناریوی خود به دنبال خطای ادراک و اشتباه محاسباتی مسئولین ایران بود غافل از اینکه در خطایی استراتژیک دچار اشتباه محاسباتی شده و هوشمندی، بصیرت و اقتدار امام خامنهای را در معادلات خود محاسبه نکرده بود و از همین زاویه در دولت احمدینژاد و در دولت روحانی سناریوی او با شکست مواجه شد.
مقام معظم رهبری با شناخت دقیق دشمن و خواندن دست او یک بار با عدم پذیرش مذاکره در دولت قبل و یک بار با پذیرش مذاکره اما به شرط نرمش قهرمانانه در این دولت سناریوی آمریکا را نقش بر آب کردند.
میدان دادن به دولت برای اجرای سیاستها و رویکردهایش تا جایی که از خطوط قرمز نظام عبور نکند از جمله اصول ثابت مقام معظم رهبری درخصوص دولتهاست. حمایت همهجانبه از دولتها نیز در همین راستا تعریف میشود علاوه بر اینکه جهت دیگری را نیز دنبال میکند و آن خدمت به مردم و پیشرفت کشور است. مردم از نظام اسلامی بواسطه دولت باید خدمت ببینند و ایشان تا جایی که دولتها از مسیر انقلاب منحرف نشوند از آنها حمایت میکنند و این خود فرصت بسیار مغتنمی است برای دولتمردان که از این نعمت بسیار ارزشمند در راستای تحقق وعدههایشان استفاده کنند.
انسجام و هماهنگی مسئولان کشور و عدم بروز شکاف و اختلاف میان آنها از دیگر اصول ثابت معظمله در مدیریت جامعه اسلامی است لذا زمانی که ایشان احساس نمودند دشمن با برجسته کردن مذاکرات هستهای به عنوان مسئله اصلی کشور به دنبال ایجاد شکاف و دوگانگی در نظام اسلامی هستند، تاکتیک نرمش قهرمانانه را مطرح نمودند و با بیان اعتماد به تیم مذاکرهکننده و فرزند انقلاب خطاب کردن آنها حمایت خود را از استفاده از ابزار مذاکره برای احقاق حق مسلم ایران در فناوری هستهای اعلام کردند و در 11 آبان 92 در جمع دانشجویان اظهار فرمودند: «همچنان به طرف غربی بیاعتماد هستند ولی این تجربه در نهایت به ضرر ما نخواهد شد.»
اکنون پس از یک سال از تلاش دولت برای توافق با 1+5 چیزی که برای همگان به وضوح قابل مشاهده است همان سخن مقام معظم رهبری است که آمریکا بیمنطق و بیصداقت است لذا مذاکره با او نتیجهای در بر نخواهد داشت.
ارائه راهکار و مشخص کردن مسیر پیشرفت کشور متناسب با شرایط مختلف نیز از دیگر اصول ثابت ایشان است. از ابتدای روی کارآمدن دولت یازدهم مقام معظم رهبری راهکار برونرفت از وضع فعلی را پرداختن به ظرفیتهای داخلی، اقتصاد مقاومتی و اقتدار درونی نظام دانسته و به دفعات به مسئولان تذکر دادند که چه مذاکره مطرح باشد یا نباشد، در هر صورت اگر از درون قدرتمند نباشیم مذاکرهکننده قوی نیز نیستیم، مذاکرهکننده با تکیه بر مؤلفههای قدرت درونی و با صلابت باید پشت میز مذاکره قرار بگیرد وگرنه از موضع ضعف چیزی جز امتیاز دادن پشت سر هم نصیب او نخواهد شد.
ه) اشتباهات دولت:
دولت آقای روحانی پس از روی کار آمدن در خصوص چگونگی حل مشکلات اقتصادی کشور و پرداختن به مسئله مذاکرات در طول 14 ماه گذشته علیرغم تلاش برای حل مشکلات، اشتباهاتی نیز داشته است:
1- تبدیل کردن مذاکرات و سیاست خارجی به مسئله اول کشور و دولت و غفلت از سایر ظرفیتها و مسائل مهم دیگر جامعه.
2- خوشبینی مفرط به طرف غربی و دل خوش کردن به وعدههای آشکار و پنهان آنها.
3- کمرنگ بودن کینه و عداوت با آمریکا و انگلیس در برخی مشاوران دولت و فراموشی 200 سال جنایات انگلیس و 60 سال جنایات آمریکا در ایران و کاهش سطح منازعه انقلاب اسلامی با نظام سلطه به مسئله بی اعتمادی و تنشزدایی و ...
4- ذوقزدگی و شتاب و عجله در مذاکرات و عملیاتی نکردن تاکتیک نرمش قهرمانانه.
5- نقد افراطی دولت گذشته و بیان برخی جملات از قبیل خالی بودن صندوق ذخیره و ... از زبان رئیسجمهور و برخی مسئولان دولت.
6- عدم استفاده صحیح از ظرفیت همه اعضای 1+5 و محدود کردن مذاکرات با آمریکا و نماینده اتحادیه اروپا که این کار علاوه بر تابوشکنی از عدم ارتباط ایران و امریکا نه تنها تاکنون اثر مثبتی در مذاکرات نداشته بلکه به چهره ضداستکباری و ضدآمریکایی ایران خدشه وارد کرده است و طرف آمریکایی را بر خواستههای ناحق و غیرمنطقی خودش مصرتر کرده است.
7- عدم توجه دولت به نیاز شخص اوباما و دولت آمریکا به مذاکره با ایران فارغ از هرگونه توافق و نتیجه. دولتمردان ما باید این سوال را از خود بپرسند که چرا اوباما بیش از 3 سال است مکتوب و غیرمکتوب برای مذاکره با ایران التماس میکند؟ اگر مذاکره قرار است از ما مشکلی را حل کند چرا اوباما اینقدر برای مذاکره اصرار دارد؟ چرا در آذر 92 که توفق اولیه بین ایران و 1+5 انجام شد هنوز مذاکرهکنندگان از اتاق بیرون نیامده بودند که اوباما در کاخ سفید با خبرنگاران مصاحبه کرد و با ذوقزدگی و خوشحالی مفرط بیان کرد: دنیا بداند «ایران نسل جدید سانتریفیوژ را نصب نخواهد کرد» (متن این مصاحبه از زاویه دیگری برای جوانان ایران اسلامی مایه غرور و افتخار است. وقتی ابرقدرت دنیا برخود میبالد که دانشمندان ایرانی را برای استفاده از نسل جدید سانتریفیوژ متوقف کرده است افتخارآمیز نیست که ما در تحریم کامل و بدون کمک دنیا به این فناوری رسیدهایم و اکنون پرزیدنت اوباما رئیس جمهور ایالات متحده امریکا بزرگترین افتخارش پس از 5 سال ریاست جمهوری همین است...)
8- عدم توجه دولت به واقعیات کشور، منطقه و جهان و مؤلفههای قدرت انقلاب اسلامی و امریکا در سال 2014. آیا امریکا همچنان ابرقدرت دنیاست؟ آیا هیمنه کنونی و هژمونی قدرت امریکای 2014 با امریکای 2000 یکسان است؟
تیم سیاست خارجی ما باید این سوال را از خود بپرسد که در 15 سال گذشته کدام راهبرد آمریکاییها در منطقه ما محقق شده است؟ واقعاً و به دور از هرگونه شعارزدگی برای ابرقدرتی آمریکا به غیر از ژست رسانهای چیز دیگری باقی مانده است؟ واقعیات صحنه عراق، سوریه، لبنان، یمن، فلسطین و ... چیست؟ نفوذ ایران بیشتر است یا آمریکا؟ دموکراسی در ایران با 75% مشارکت قویتر است یا در آمریکا با 13% مشارکت مردم؟
دغدغه کنونی رژیم صهیونیستی و حامیان آمریکایی او غیر از حفظ امنیت مردم فریب خورده یهودی چیست؟ چه شد آن کشور بزرگ یهودی از نیل تا فرات؟ چه شد خاورمیانه جدید؟ خاورمیانه بزرگ؟ چرا بشار اسد بیش از 45 ماه از زمانی که وزیر خارجه آمریکا اعلام کرد که اسد رفتنی است محکم و استوار مانده است و بر بحران داخلی فائق آمده است الا تروریستهای وارداتی نظام سلطه؟
وقتی دانشمندان جوان ایرانی در زمینه فضانوردی، هستهای، نانو، پزشکی و... اینگونه خوش درخشیدهاند و تحریمها را دور زدهاند آیا در سایر عرصههای اقتصادی نمیتوانند گرهگشا باشند و با حمایت ویژه دولت اثر تحریمها را به حداقل برسانند؟ واقعیات توان علمی و صنعتی ایران چقدر در محاسبات دولتمردان نقش دارد؟ سوالات متعدد دیگری که حاکی از واقعیات ملموس داخلی و بینالمللی است وجود دارد که باید هم دولت و هم مردم به خوبی به آنها واقف باشند.
و) سرانجام مذاکرات چه خواهد شد؟
اگر نگاهی دقیق و واقعبینانه به میز اوباما داشته باشیم به خوبی متوجه خواهیم شد که برای توقف ایران در کوتاهمدت گزینهای غیر از تحریمها برای او باقی نمانده است لذا به راحتی این گزینه را با دست خود بیاثر نخواهد کرد. اوباما به خوبی میداند و بارها در سخنرانی عمومی اعلام کرده است که شرایط آغاز یک جنگ جدید آن هم با ایران را ندارد و ما هم به خوبی میدانیم که وقتی حمله نظامی واقعیت ندارد تهدید به حمله نظامی نیز اثر خود را از دست میدهد، تهاجم فرهنگی و جنگ نرم هم که در کوتاه مدت توان براندازی ایران را ندارد، ایجاد بحران در منطقه هم علیرغم اینکه ایران را مشغول میکند و بخشی از انرژی ما صرف حل بحرانهای سوریه و عراق و لبنان میشود ولی برای ما فرصتهایی را نیز رقم میزند، شکلگیری بسیج مردمی در سوریه و عراق و محبوبیت روزافزون حزبالله در لبنان، آغاز انتفاضه در بیتالمقدس و کرانه باختری همه از فرصتهای جدید ایجاد شده در منطقه برای ایران است. لذا به نظر میرسد آمریکا در یک دوگانه و دوراهی محیرانه گیر افتاده است چرا که نه تنها گزینه مذاکرات به عامل شکاف در ایران تبدیل نشد بلکه با مدیریت هوشمندانه رهبری این گزینه نیز مانند سایر گزینهها از روز میز اوباما حداقل برای چند سال آینده بیاثر شد.
حال اوباما مانده است که به دولت روحانی امتیاز بدهد یا نه؟ اگر بخواهد تحریمها را بردارد که منجر به رشد روند قدرتیابی ایران اسلامی میشود و دیگر نمیتواند براندازی و یا حداقل توقف ایران را در کوتاهمدت برای خودش متصور باشد و اگر امتیاز ندهد که هم منطق رهبر ایران به همگان اثبات میشود و هم تنفر ملت ایران از آمریکا بیشتر و فرهنگ مقاومت در برابر دشمن طرفداران بیشتری پیدا میکند و سبب تضعیف پایگاه اجتماعی طرفداران سازش با آمریکا میشود و این در حالی است که اوباما یک مشکل جدیدتر نیز در این صورت دارد و آن اینکه در صورت عدم توافق باید تحریمها بیشتر و به سمت حمله نظامی با ایران حرکت کند که نه توان تحریم بیشتر را دارد و نه توان جنگ را لذا به نظر میرسد در پایان این دور از مذاکرات یا بخش کوچکی از تحریمها را لغو میکند و یا در یک چارچوب کلی دوباره توافقی کلی صورت میگیرد که در آینده به جزئیات آن پرداخته شود.
ز) مشخصات یک توافق خوب و خطوط قرمز ما چیست؟
1- متن توافق فقط در خصوص مسئله هستهای باشد.
2- حق غنیسازی و تحقیق و توسعه صنعتی آن برای ایران به رسمیت شناخته شود
3- شرایط تولید 190 هزار سو اورانیم غنی شده برای ایران فراهم باشد.
4- تمام تحریمها به صورت کامل برداشته شوند.
ح) در پایان این جمله سناتور آمریکایی که "مشکل آمریکا با ایران، فعالیت هستهای این کشور نیست، ایران نشان داده است که نه فقط بدون رابطه با آمریکا، بلکه در حال درگیری با آن میتوان قدرت برتر منطقه بود. نگرانی ما (امریکا) آن است که ایران با این خصوصیات به الگوی جامع ملت ها تبدیل شده است" حاوی نکات جالبی برای حسن ختام این نوشتار خواهد بود.