به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، «فاطمه ترحمی» همسر این شهید میگوید: شهید سالمی پسرخالهام بود که در شهریورماه سال ۵۹ با یکدیگر ازدواج کردیم. که فردای آن روز خبر رسید که دشمن به مرزهای کشور تجاوز کرده است و به همین دلیل، فردای روز ازدواجمان به جبهه رفت و تا چند ماه پس از آن به مرخصی نیامد. بعد از چند ماه به مدت دو روز به مرخصی آمد و به همراه من به دیدار اکثر اقوام رفت. گویا میدانست رفتنش این بار بسیار طولانی خواهد شد و به این دلیل، فرصت نشد برنامه ریزی برای رفتن ماه عسل داشته باشیم. فاطمه خانم، با یادآوری روزهای انتظار و رفتن مختار به جبهه، برای دومین بار گفت: روزها پس از دیگری سپری میشد و تا ماهها خبری از او نداشتیم، به گونهای که با مراجعه به یگان نظامی وی و نیز برقراری ارتباط با دوستانش، کسی از او خبری نداشت و این وضعیت تا یکسال ادامه پیدا کرد و در حال رسیدن به این نتیجه بودیم که گویا مختار به شهادت رسیده و مفقود الجسد شده است تا اینکه، در بازگشت اولین گروه از اسرا، یکی از دوستانش که جزء نیروهای آزاد شده ما بود، خبر آورد که مختار در عراق اسیر و زندانی شده است. با پیگیریهای بسیار سرانجام از طریق صلیب سرخ متوجه شدیم مختار مجروح شده است و ۲۱ روز در عراق و در بیمارستانی در حالت کما قرار داشته و بعد از آن نیز ۹ ماه را در بیمارستانهای دیگری تحت درمان قرار داشته است. چرا که ترکش توپ به صورت او اصابت کرده و به شدت مجروح شده به نحوی که نیمی از صورتش را از دست داده بود.
۶۰ نامه صلیب سرخ که نمیخوانم
ترحمی، نامه نگاریهای صلیب سرخ و ارسال نامههای مختار برای او را تنها راه ارتباط و درد و دل با همسرش دانست و گفت در سه سال و نیم دوره اسارت مختار در عراق، در مجموع نزدیک به ۶۰ نامه به دستمان رسید و از سوی خانواده نیز، در جواب، تعدادی نامه برایش ارسال کردیم و توانستیم از طریق این نامهها تا حدودی از یکدیگر کسب اطلاع کنیم هر چند که پس از آزادیش، این نامهها را دوباره خواندیم و یادآوری روزهای گذشته را کردیم. وی توضیح داد: در شش سالی که از شهادت مختار میگذرد، هر بار که دلم تنگ میشود، سری به نامههایی که او برایم در دوران اسارت نوشته میزنم و آنها را میخوانم. اما، چون بچهها با دیدن این نامهها اذیت میشوند، نامهها را در حضور آنها نمیخوانم.
پس از آزادی از اسارت او نشناختیم
همسر شهید سالمی با بیان اینکه در دوره اسارت و عکسهایی که در اردوگاه از آنها گرفته میشد، وضعیت ظاهری مختار و آسیبی که به چهرهاش وارد شده بود را ندیده بودیم و فکر میکردیم که بعد از معالجه وضعیت وی تثبیت شده و مشکلی در صورت و چهره نخواهد داشت. اواخر سال ۶۳ بود که خبر دادند مختار در میان آزادگان قرار دارد و با خوشحالی در حالی که دمپایی به پا داشتم و به سمت مرکز نگهداری آزادگان در تهران و مکانی که آنها را برای سه روز قرنطینه کرده بودند حرکت کردم و با تصویری که قبلاً از مختار داشتم، انتظار دیدن او را با همان وضعیت داشتم. اما پس از مدتی که منتظر آزادهها بودیم، در حالی که مختار را نشناخته بودم او را به سویم آمد و در این حال بود که متوجه شدم بخشی از صورت مختار شدیداً مجروح است.
ترحمی، به استواری و طاقت بالای شهید در مواجهه با خانواده در اولین لحظات بازگشت از اسارت اشاره کرد و گفت: هنگامی که مختار را در آن وضعیت دیدم به یاد تمام سالهای دوری و اسارت، پریشان شدم و که او گفت آزادگان دیگر را ببینید که روی تخت و ضایعه نخاعی شدهاند! بروید خدا را شکر کنید که من این طور نشدم و هنوز میتوانم روی پای خود راه بروم و کار کنم و جراحت صورتم چیز مهمی نیست.
ماه عسلی که مختار به تنهایی رفت
همسر شهید سالمی که روحیهای شوخ طبع نیز دارد، میگوید پس از بازگشت از اسارت روزی به مختار گفتم که ماه عسلت را به تنهایی رفتی خارج! و مرا با خود نبردی چون یک روز بعد از ازدواجمان به جبهه رفت و دیگر فرصتی پیش نیامد تا بتوانم با مختار به سفر بروم. زیرا دیگر اسیر شده بود دست کم سه سال و نیم را در عراق برای ماه عسلش گذراند. البته که با تاخیری چهار ساله سرانجام به ماه عسل و پابوس امام رضا (ع) مشرف شدیم. وی با بیان اینکه، تا شش ماه بعد از بازگشت مختار از اسارت، کار شبانه روزی وی این بود که به استانها و شهرهای مختلف سفر کند و خبری از فرزندان اسیر شده خانوادهها به آنان بدهد، گفت: تا شش ماه هر روز او به شهرهای مختلف سفر میکرد و به دیدار خانوادههای اسرایی که در زندان با آنها در یک کمپ بود میرفت و خبری از سلامتی آنان را به این خانوادهها میداد که موجب خوشحالی آنان میشد. ترحمی، با یادآوری اینکه به دلیل جراحت فک و سختی خوردن غذا برای مختار، برای این شهید غذایی درست میکرد که بتواند با کمترین مشکل آن را بخورد، افزود: در بسیاری از روزها برایش سوپ درست میکردم تا بتواند آن را بخورد اما او به پلو دمی با گوجه و خورشت قیمه علاقه داشت.
از خوار بار فروشی تا رانندگی تاکسی و بازی در تئاتر
همسر شهید سالمی، رانندگی را از فعالیتهای جدا نشدنی مختار عنوان کرد و افزود: مختار بعد از آزادی از اسارت، که مغازه خواربار فروشی راه انداخت تمایلی به حضور در آن پیدا نکرد و با خرید یک دستگاه تاکسی به عنوان راننده در شرکت تاکسیرانی مشغول به کار شد چرا که به دلیل جراحتهایی که داشت، ارتش وی را جانباز بازنشسته کرده بود در حالی که او تنها ۲۴ سال سن داشت. فاطمه خانم: فعالیتش در تاکسیرانی زبانزد همکاران و دوستانش شده بود و به گونهای که میگفتند از گفتوگو و هم صحبتی با مختار سیر نمیشوند و دوست دارند که همواره در کنارشان باشد و به این دلیل از محبوبترین رانندگان تاکسی در میان همکارانش بود و از سوی دیگر، هرگز با هیچ مسافری برای دریافت کرایه دعوا نکرد و در اغلب اوقات حتی کرایهای از مسافران نمیگرفت و از آنها طلب دعا و فاتحه میکرد که بارها در این مورد خود شاهد چنین صحنهای از مسافران بودهام. فاطمه ادامه داد: این فعالیتها، مختار را از حضور بیشتر در میان مردم باز نداشت و چندی از کارش به عنوان راننده تاکسی نگذشته بود که به تئاتر نیز علاقهمند شد و با حضور در تالار وحدت در بسیاری از تئاترهایی که در آن زمان روی صحنه میرفت را تماشا میکرد و تا نیمههای شب به خانه نمیآمد. وی اضافه کرد: چندی بعد، در شهرستان ورامین گروه تئاتری تشکیل و مختار نیز به عنوان بازیگر در آن بازی کرد و بازی درخشانش در این تئاتر سبب شد، با همراهی و کمک حبیب الله کاسه ساز و چند تن دیگر به بازی ادامه دهد و در بسیاری دیگر از تئاترهایی که در ورامین و برخی در تهران برگزار میشد به عنوان بازیگر حضور پیدا کند هر چند که در آمدی که از این فعالیت داشت بسیار ناچیز بود.
پیغامی که بعد از شهادت برایمان ارسال کرد
همسر شهید سالمی در ادامه با اشاره به اینکه، مختار چندی بعد بر اثر شدت جراحتهای وارده و مشکلات دیگری به آرامی و در خواب به کما رفت و چندی بعد به شهادت رسید، از پیام مهمی که از سوی او به خانوده ارسال شده بود اشاره کرد و افزود: با تاکسی همسرم که در خانه باقی مانده بود به دیدار یکی از اقوام رفتیم و چند روزی را آنجا ماندیم اما، یکی از همسایهها تماس گرفت و گفت که از روزی که رفتهاید، فردی به درب خانه شما میآید و میگوید که پیام بسیار مهمی از سوی شهید دارد. این فرد گفت مختار به خوابش آمده و گفته که باید هر چه سریعتر این تاکسی را بفروشید و آن را تا زمان فروش تکان ندهید. برای پیدا کردن علت این موضع، با یکی از مسئولان تاکسیرانی تماس گرفتم و موضوع را بیان کردم و او گفت که چون کارنامه تاکسی به نام همسرم که شهید شده است ثبت شده، در صورتی که با این خودرو با کسی تصادف کنیم و حادثهای برای فردی رخ دهد از نظر قانونی این سانحه قتل عمد محسوب میشود.
منبع: لاله فام