به گزارش «خبرگزاری دانشجو» به نقل از پایگاه خبری پلیس، سردار سعید منتظرالمهدی طی یادداشتی به بررسی علل و عوامل افزایش طلاق بویژه در میان زوجهای جوان پرداخته است.
در این یادداشت بخوانید:
این روزها وارد هر محفل و مجلسی، اعم از خانوادگی، فامیلی و اجتماعی که میشویم سخن از آمار طلاق و متارکه و جدایی زن و شوهرهای جوانی به میان میآید که چند سالی بیش از شروع زندگی مشترک آنان سپری نشده است. از همین روی، پا به سن گذاشتهها معترض این اوضاعاند و از زن و شوهرهای جوانی که این چنین سهل پیوند زناشویی را میگسلند و زخمی بر پیکر جامعه وارد میسازند شکوه دارند. آنان میگویند: « ما نیز در بدو زندگی با سختیها و تنشها و ناملایمات بسیاری دست به گریبان شدیم، اما این همه را تاب آوردیم، چون میدانستیم که زندگی مشترک دشواریهایی دارد و جز با مدارا و مقاومت و مبارزه نمیتوان به جنگ آن دشواریها رفت. اما، متحیر جوانان امروزی هستیم که ادعای «سخت ورزی» آنان گوش فلک را کر، کرده است! اما، به هنگام مواجهه با دشواریهای زندگی مشترک، سر تسلیم فرود میآورد و برای پاک کردن صورت مسئله، به جای گشودن گره از آن، رو به سوی دادگاهها و دفترخانهها مینهند و «توافقی» امضای خود را بر ذیل برگه تسلیم خویشتن مینهند...».
چرا جوانان تازه به هم پیوسته جامعه ما این چنین پدر و مادران پا به سن گذاشته را آزرده خاطر ساخته اند و اسباب رنجش و تکدر خاطر و نارضایتی آنان را موجب شدهاند؟ این زوجهای جوان چارهای جز «فروپاشی» زندگی مشترک و پیوستن دگرباره به خیل نه چندان کم شمار مجردها نداشته اند؟
آیا زن و شوهرهای جوان نمیتوانند از عقلانیت خدادادی و مهارتهای کلامی و زبانی خود برای گره گشودن از مشکلات مشترک و از میان راندن تنشهای مستمر و اعاده عشق از دست رفته بهره گیرند و به جای گام نهادن در مسیر دادگاه خانواده، گام در طریق «سعادت مشترک» و «تفاهم مستمر» نهند؟ در خصوص هر یک از این پرسشها حرف و سخن بسیار گفته شده است. به ویژه پیرامون رو آوردن شماری از زوجها، به ویژه زوجهای جوانی که اغلب کمتر از 5 سال از شروع زندگی مشترک آنها سپری گشته است، سخنها گفته شده است.
عدهای علت را در مشکلات شخصی، درآمد کم، بیکاری و اشتغال در مشاغل نامرتبط یا تحصیلات و مهارت و جز آن جستجو کرده اند. عدهای، از سهم و نقش اعتیاد خانمانسوز به مواد افیونی و الکلی سخن گفته اند، گروهی «مداخله» خانوادهها را ذی سهم و ذی نقش دانستهاند.
بی نیاز به هیچ حجتی هر سه این عوامل میتوانند «بسترساز» تنشهای درون خانوادگی و وقوع پدیده آسیبزای طلاق شوند. اما، شواهد دقیق پژوهشی، به ویژه آن دسته از شواهدی که از طریق گفتگوهای ژرف بالینی با زوجهای متارکه ای یا آنانی که در آستانه متارکه بودهاند، به دست آمده است، حکایت از آن دارد که عوامل دیگری هستند که سهم و نقششان در طلاق فزون تر از عوامل سه گانه مذکور است. در سطور زیر آن عوامل «پراهمیت» در قالب چند بند مرور میشوند.
یک. افت اخلاقی؛ وقتی از جوانان جامعه پرسش شود که چرا ازدواج میکنید؟ بسیاری از آنان بلافاصله از عامل نیرومندی به نام «آرامش» سخن به میان میآورند؛ آنان ازدواج میکنند تا در کنار یکدیگر آرامش عمیق را تجربه کنند. نیازی به حجت نیست که تنها با «اخلاقی زیستن» و «اخلاقمند رفتارکردن»“ است که میتوان به چنین آرامشی دست یافت. از میان خصائص آمار اخلاقی «صراحت» و «راستگویی» پیوند نیرومندتری با آرامش درون خانواده دارند و چه راست گفته اند که: «آرامش نمیتواند در خاک دورویی جوانه بزند» و یا به تعبیر فرزانه اندیشمندی « آرامش ژرف را تنها در صراحت و شفافیتی همچون بلور میتوان سراغ گرفت» و نشان کرد.
بنابراین، وقتی راستگویی جای خود را به دورویی میدهد و صراحت، صحنه را برای ابهام و پنهانکاری ترک میکند، میتوان انتظار داشت که زندگی زناشویی در سراشیبی سقوط و فروپاشی قرار گیرد و البته میبایست فرمایش نبی مکرم اسلام را هماره آویزه گوش کرده که «النجاه فی الصدق» باید همواره ملازم راستی و همیشه راستگو بود.
دو. رواج روز افزون فردگرایی؛ زندگی شهری و استفاده روزافزون از فن آوریهای دیجیتال و فضای سایبر و ... از یکسو، و عدم پرورش بسنده مهارتهای تعاملی و نیز رواج «خود- محوری» از دیگر سو، موجب افزایش فردگرایی و کاهش «معاشرت اجتماعی» شده است. به همین سبب، برای گروهی از زوجهای بریده از پیوند و معاشرت با بستگان، سر به سر هم گذاشتن، گیر دادن به یکدیگر و ایجاد دعوا و تنش به «محرکی جایگزین» معاشرت تبدیل شده است. آنان «هشیار» و «ناهشیار» یکدیگر را آزار میدهند و خلاء ارتباطی خود را این چنین پر میکنند.
از آن گذشته، فردگرایی زمینه را برای خودخواهی و از میان رفتن بخشش و ایثار و همراهی مهیا میسازد. هر یک از آنان تا بدانجا پیش میروند که قادر به دیدن مسائل از دریچه چشم دیگری نیستند و جرم شکاف میان آنان روز به روز عمیق تر میگردد.
سه. فقدان سرمایه گذاری؛ قدما گفته اند که «عاشق شدن سهل است اما عاشق ماندن دشوار» چه، برای استمرار عشق باید «هزینه» کرد. به ویژه وقتی صحبت از روابط زن و شوهری است این هزینه کردن و «سرمایه گذاری» اهمیتی دو چندان مییابد. اما، شواهد نشان میدهد که شماری از زن و شوهرهای جوان، به ویژه آنهایی که سرانجام گام در راه طلاق مینهند، چند ماهی پس از قرارگرفتن در زیر یک سقف، چنین میپندارند که شاهد مقصود را در آغوش کشیده اند و اینک دیگر در اختیار داشتن آن نیازی به «وقت» و «هزینه» و «سرمایه گذاری» و جز آن نیست. غافل از آنکه، استمرار موفقیت آمیز زندگی زناشویی از نظر «عاطفی» و «ارتباطی» و «مادی» و ... به «سرمایه»ای بسیار بیش ازدوران آشنایی و نامزدی و عاشق شدن دارد.
اگر پیش از آن دو طرف با «توجه محدود» ، «ابراز عاطفی اندک» و هزینه قلیل به وجد میآمدند و رضایت خاطرشان مضاعف میشد، اینک «توجه نامحدود» یکدیگر را خواهانند، ابراز عاطفی مستمر را خواستارند و بیش و کم همواره مستقیم و غیر مستقیم در دسترس بودن را طالبند و دگر غیر از این شود، اندک اندک عشق رنگ میبازد، بذر سوء تفاهمها جوانه میزند، رنجشها افزون میشود و نسنجیده سخن گفتنها عرف میگردد. چه، به درستی گفته اند که: زجایی که رنجیده باشد کسی، سخنها نسنجیده گوید بسی.
چهار. ادراک ناصحیح پیش از ازدواج؛ گروهی از جوانها پیش از ازدواج چنین میپندارند که با همسرگزینی، تمامیمشکلات رخت بر میبندد و آنها هر روزه زیستن در «جزیره امن» زندگی مشترک را تجربه خواهند نمود. چنین ادراکی از یک سو ریشه در ویژگیهای «عشق افلاطونی» دارد که شماری از زوجها پیش از ازدواج آن را تجربه میکنند و از دیگر سو از فقدان آموزشها و آگاهی بخشیهای پیش از ازدواج ناشی میشود. از همین روی چند صباحی پس از ازدواج بسیاری از مزوجین با خود میگویند که: چو عاشق شدم گفتم بردم گوهر مقصود ، ندانستم که این دریا موج خون فشان دارد.
البته، شماری از زوجهای جوان پس از رو به رو شدن با واقعیتهای زندگی مشترک، در پی چاره بر میآیند و با کسب مهارتهای لازم تنشها را از میان میرانند و مسیر آرامش و سعادت را پی میجویند. لیکن، شماری از آنان، یعنی همانهایی که زندگی زناشویی را به «صحنه نبرد»“ و کارزار تبدیل میکنند و سرانجام راهی دفترخانهها میشوند، در فراگیری چنین مهارتهایی غفلت ورزیده و خود و خانواده و جامعه را متضرر میسازند.
پنج. مسئولیت گریزی؛ شماری از جوانان بینش ناصحیحی پیرامون ازدواج دارند. آنان چنین میپندارند که ازدواج قراردادی است که میتوان آن را فتح نمود و خاتمه بخشید. حال آنکه، هر انسان عاقلی میداند که ازدواج تعهدی است بی بدیل و مسئولیتی است تعالی بخش.
نیازی به حجت نیست که آدمهای ضعیف از مسئولیت گریزانند و بیش از آنکه مورد اتکای دیگران باشند در پی جستن تکیه گاهی اند که چند روزی بر آن تکیه زنند تا فشار حاصل از سختیها آنان را بر زمین نکوبد. لیکن، آدم قوی «مسئولیت پذیر» است ، چاره مشکل را در خود میجوید و میکوشد تا همواره تکیه گاهی محکم برای دیگران باشد. چه، به قول آن اندیشمند: «اگرتکیه گاه نمیتوانی شد، افتادن به از تکیه کردن».
شش. تقلید کورکورانه از فرهنگ بیگانه؛ به سبب پدیدههایی همچون «فر هنگپذیری»(acculturation)، «اشاعه فرهنگی»(cultura division)، «تهاجم فرهنگی» (cultura invasion) و نیز از طریق رسانههای جمعی (mass media) برخی عناصر بیگانه، به ویژه عناصر منفی، به ویژه غربی ، وارد فرهنگ شدهاند. شماری از جوانان تازه ازدواج کرده چشم و گوش بسته و بدون تامل پیرامون غنای عناصر فرهنگی خودمان، به تقلید از آن فرهنگها پرداخته و خوشبختی را در پاک کردن صورت مسئله و نه «چاره جویی مسئولانه» برای از میان راندن تنشهای زناشویی مییابند.
خلاصه آنکه، آنچه در چند سال اخیرنرخ طلاق را در کشورمان فزونی بخشیده است و آن را به یک آسیب اجتماعی تبدیل نموده است، نه یک عامل بلکه چند عامل کلیدی است که هر یک سهمی از وقوعاین پدیده را تبیین میکنند. به همین سبب، برای پیش گیری از استمرار روند افزایش سالانه نرخ وقوع طلاق ، هر یک از جوانان باید چاره را در خود، و نه در بیرون خود، جستجو کند. بیتردید ، با تغییر درون و تلاش برای کسب مهارتهای با هم زیستن میتوان این معضل اجتماعی را چاره نمود و اینگونه است که در کتاب آسمانیمان تمام آیات در جهت محدود کردن افراد برای انجام طلاق و ترغیب ایشان به رجوع و بازگشت میباشد و اصل بر رفع اختلافات زناشویی گذاشته شده است و از طلاق بعنوان منفورترین حلال نام برده شده است و از این واقعه عرش الهی میلرزد و البته هیچ وقت دیر نیست و برای شروع مجدد زمان را از دست ندهید.
جواب : چون بیکاری افزایش یافته است.