خاطره ای از نخستین زن اسیر ایرانی
با خودم گفتم اگر از اين‌جا به اهواز برويم حتماً از آن‌جا هم به شهرهاي ديگر مي‌رويم و ديگر كاملاً از اين‌جا دور مي‌شوم و هيچ‌گونه دسترسي به همسرم ندارم. تصميم گرفتم در مقابل رفتن مقاومت كنم. لذا به آن‌ها گفتم من همين‌جا مي‌مانم تا آقاي شريفي بيايد و بعد به شما ملحق مي‌شوم. آن‌ها همراه با خانواده خاله‌ام كه ساكن سوسنگرد بودند، به روستا رفتند.
ارسال نظرات
آخرین اخبار