گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، یاسین کیانی متولد ۱۳۷۲ در زاهدان، فارغ التحصیل سازمان پرورش استعدادهای درخشان(سمپاد) از مجتمع آموزشی شهید بهشتی زاهدان، دانشجو سال پنجم دکتری داروسازی در دانشگاه علوم پزشکی زابل، دبیر کانون مطالعاتی مصباح دانشگاه علوم پزشکی زابل و رتبه اول کشور در رشته های مقاله نویسی و اثر ادبی در دو دوره متوالی جشنواره فرهنگی دانشجویان علوم پزشکی کشور است.
مطلب ذیل حاصل گفتگوی خبرگزاری دانشجو با این جوان نخبه زاهدانی در باب فرهنگ در استان سیستان و بلوچستان است:
۱. ارزیابی شما از روند فرهنگی مذهبی شهر زاهدان چیست؟
زاهدان به لحاظ تاریخی از جمله شهرهای مولود دوران مدرنیزاسیون رضا خانی به حساب می آید و بعدها به دلیل مرکزیت و اهمیت سیاسی وتمرکز ادارات دولتی و همچنین عطش تازه به وجود آمده ی شهر نشینی و موج مهاجرت مردم از روستا ها به سمت شهرها، زاهدان تبدیل به یک شهر مهاجر نشین و چند فرهنگی شد. اکثر جمعیت امروز زاهدان با فاصله ای یکی دو نسله، فرزندان مهاجرانی هستند که از دورترین نقاط ایران به این شهر تازه متولد شده و پررونق آمده اند. قومیت های مختلفی مثل بلوچ، سیستانی، یزدی، کرمانی و بیرجندی و ... بافت قومیتی زاهدان را تشکیل می دهند.
این مهاجر پذیری و نا همسانی فرهنگی و مذهبی از یک طرف و قدمت نه چندان زیاد زاهدان از نظر تاریخی باعث شده که نتوانیم این شهر را شهری با هویت مستقل به حساب بیاوریم. یعنی از کنار هم بودن این اجتماع نا همگون انسانها از خرده فرهنگ های قومیتی متفاوت، هنوز مدت زمان چندانی نگذشته و در نتیجه نمیتوان گفت تجربه ی تاریخی مشترکی شکل گرفته که پایه ی یک هویت مستقل در این شهر تازه تاسیس را شکل دهد.
حالا این بی هویتی را که بگذاریم کنار فرآیند سریع مدرنیزاسیون و تجدد گرایی نامتقارنی که از دوران رضا خان آغاز شد و حتی پس از انقلاب هم آن چنان که باید کنترل نشد و گاه به آن دامن هم زده شد، میرسیم به وضع فعلی فرهنگی زاهدان.
مثلا یک خانواده یزدی را هنگامی که در یزد زندگی میکند تصور کنید. این خانواده در پیوند عمیقی با یک سنت لا اقل چند صد ساله زندگی میکنند. همه ی اطرافیان و همسایه ها و فامیل و همشهری هایشان با آنها به یک لهجه صحبت میکنند، با آداب و رسومی مشترک زندگی می کنند و به سنت های مشترکی پایبندند و زندگی و رفتار در چارچوب این سنت ها باعث تایید و تشویق اجتماعی و عمل نکردن به آن ها باعث طرد شدن و سرزنش دیگران می شود.
سنت هایی که مثلا عزاداری های مشهور و با شکوه دهه محرم هم بینشان است. یک جریان فرهنگ تازه وارد(مثلا فرآیند تجدد) روی چنین خانواده ای در چنین فضایی تاثیر متفاوتی می گذارد نسبت به زمانی که همان خانواده از شهر و دیارش بن کن شود و بیاید مثلا در زاهدان زندگی کند.
واقعیت این است که زاهدان به دلیل فقدان سنت و هویتی واحد و قابل اعتنا به شدت در مقابل تغییرات فرهنگی (که در طول سده ی اخیر عموما به سمت تسلط فرهنگ وارداتی مدرن پیش رفته) منفعل و آسیب پذیر است. به همین دلیل است که همین امروز مثلا سبک زندگی یک سیستانی مقیم زاهدان با یک سیستانی مقیم سیستان یا یک بلوچ زاهدانی با یک بلوچ در مناطق ریشه دار تر بلوچستان تفاوت بارزی دارد و به سبب همین انفعال و بی هویتی فرهنگی ،این شکاف روز به روز عمیق تر میشود.
پس امروز مهمترین معضلات فرهنگی شهری مثل زاهدان را باید در قالب همین وادادگی مفرط و عدم مقاومت در برابر فرهنگ نوظهور مدرن جست و جو کرد.
2_ در زمینه مسائل فرهنگی، خانواده های زاهدانی در چه وضعیتی قرار دارند؟
زاهدان مثل همه شهرهای نوظهور جهان سومی با شکاف طبقاتی نهادینه شده و رشد یابنده ای دست و پنجه نرم می کند که باعث شده هرگونه تحلیل اجتماعی ملزم به این تفکیک طبقاتی باشد. خانواده های زاهدانی هم از این قاعده مستثنی نیستند.
خانواده های قشر محروم زاهدان به معنای واقعی کلمه در فقر مطلق به سر می برند و از تامین نیاز های اولیه ی خود هم عاجزند. در چنین وضعیتی به مصداق حدیث "کاد الفقر ان یکون کفرا" این نوع از فقر مطلق و دست و پا زدن برای پاسخگویی به ساده ترین و ضروری ترین نیازهای زندگی در سطح فرهنگی فجایع عمیقی میآفریند. جوانانی که در چنین وضعی زندگی می کنند مستعد انواع و اقسام نا هنجاری های فاجعه بار از اعتیاد و فساد اخلاقی گرفته تا انواع بزهکاریها ی خرد و کلان و حتی گاهی تروریسم خواهند بود.
در مقابل چنین سطح غیر قابل توجیهی از فقر و محرومیت، قشر مرفه جامعه ی شهری زاهدان به معنای واقعی کلمه در اوج رفاه و آسایش و ثروت اندوزی زندگی میکنند. دیدن خانه های میلیاردی و اتومبیل های چند صد میلیونی دیگر امروز جزئی از زندگی روزمره مردم زاهدان محسوب می شود و این قشر از جامعه هر روز بیشتر و شدیدتر از دیروز به نمایش ثروت خود و تفاخر و فخر فروشی به اقشار ضعیف جامعه دست می زنند. ثروتی که در یک نظام اقتصادی شبه سرمایه سالارانه و آن هم در شهری نیمه تجاری، روز به روز بیشتر هم خواهد شد.
و در میان این دو قشر مرفه و فقیر ،طبقه متوسط شهری زاهدان زندگی میکنند. خانواده هایی که اگرچه در تامین نیاز های اولیه با مشکلی مواجه نیستند و فقیر محسوب نمی شوند؛ اما با پدیده ی دیگری به نام «فقر نسبی» یا «احساس فقر» دست و پنجه نرم می کنند. این مفهوم بیشتر از آنکه اقتصادی باشد یک پدیده فرهنگی است. انسان ها همیشه خود را با اطرافیانشان در جامعه مقایسه می کنند و در جریان این مقایسه به تعریفی از وضعیت فعلی خود می رسند. مثلا خانوادهای که وسیله نقلیه اش پراید است در شهری که اکثر مردمش پراید سوار می شوند، احساس فقر و ضعف نمی کند؛ اما وقتی در شهری مثل زاهدان در خیابان ها کنار ماشین های وارداتی چند صد میلیونی رانندگی می کند، قطعا با مشاهده این تفاوت و مقایسه خود با قشر مرفه جامعه احساس فقر می کند.
وقتی به قشر پر درآمد و مرفه جامعه که هر روز هم مرفه تر و پر درآمدتر می شود اجازه داده شود که به راحتی ثروت خود را به رخ دیگران بکشد و دیگران را دچار احساس کمبود و ضعف کند، قطعا دیگران هم تمام سعی خود را در جبران این کمبود به کار می گیرند. به این ترتیب جامعه به سمت مادی شدن حرکت کرده و پول به ارزش اصلی در اذهان مردم تبدیل خواهد شد. ولع ثروت اندوزی و تجمل گرایی مفرط در میان قشر متوسط جامعه ی زاهدانی که بخش مهمی از آن را هم تشکیل میدهند، از این مسئله ناشی می شود و طبیعتا به همان اندازه که ارزش های مادی در جامعه پررنگ تر شوند، باور ها و ارزش های معنوی رنگ خواهند باخت.
3- فکر میکنید در حال حاضر در زمینه مسائل فرهنگی و تربیتی، کودکان و نوجوانان زاهدانی در چه وضعیتی قرار دارند؟
علاوه بر معضلات فوق الذکر خانواده ها که قاعدتا کودکان هم از آنها مستثنی نیستند،کودکان زاهدانی مانند دیگر کودکان شهر نشین امروزی، علاوه بر خانواده و مدرسه که مراجع سنتی تربیت به حساب می آیند، از طریق ابزار های ارتباط جمعی و رسانه ها نیز داده ی فرهنگی و تربیتی دریافت می کنند.
و نقش این تربیت رسانه ای همزمان با گسترش دامنه ی اثر رسانه های مدرن، رو به روز بیشتر شده و تربیت خانوادگی را محدود و محدودتر می کند.
مثلا تلویزیون به عنوان همه گیر ترین و سهل الوصول ترین رسانه ی ارتباط جمعی امروزی، اهتمام به آموزش و تربیت کودکان و نوجوانان را از وظایف خود می داند و برای آن برنامه ریزی دقیقی هم انجام می دهد؛ این در حالی است که تلویزیون به عنوان یک رسانه تصویری فی نفسه چیزی بیش از یک ابزار تفریح و سرگرمی نیست و چیزی بیش از تحریکات سرگرم کننده حسی و دیداری ارائه نمی کند. قالب یک برنامه کودک تلویزیونی در شکل ایده آلش مثلا نمی تواند شاهد یک مادربزرگ قصه گو باشد که نشسته روبروی لنز دوربین و داستان تعریف می کند. پخش چنین برنامه کودکی فاقد جاذبه بصری است و در نتیجه یک برنامه تلویزیونی خوب به حساب نمیآید. همان کودکی که ساعت ها با شوق و ذوق پای قصه گویی مادر بزرگ خودش می نشیند، از دیدن یک پیرزن قصه گوی خشک و خالی روی صفحه تلویزیون حوصله اش سر می رود. چیزی همان شبیه تجربه های تلخی که نسل ما با سخنرانی های خواب آور خانم مجری های دوران کودکیمان داشتیم! این دست مسائل نشان دهنده تفاوت ماهوی نوع تربیت است که رسانه ای مانند تلویزیون (به عنوان یک ابزار سرگرمی که تمام جذابیتش به بازیهای نور و صدا و رنگ و موسیقیست) میتواند ارایه کند و تربیتی که یک کودک در محیط خانواده دریافت می کند.
حالا فرض کنید که در بهترین حالت ممکن و با این فرض که خانواده دقیق ترین کنترل را روی نوع استفاده کودک از این ابزار های رسانه ای داشته باشند و بهترین برنامه های آموزنده و مناسب رده سنی فرزندشان را انتخاب کرده و در اختیارش بگذارند، باز هم تربیت رسانه ای حامل آسیب های فراوانی خواهد بود.
مثلا کودک یا نوجوانی را فرض کنید که هسته باورهای مذهبی اش را از یکی از این برنامه های آموزنده تلویزیونی بگیرد. این پیام های مذهبی به سبب ذات رسانه ای مانند تلویزیون از مجرای سرگرمی و لذت سمعی و بصری و احتمالا موسیقی و آواز حتی گاهی حرکات موزون به مخاطب خردسال می رسد. این تلاش تربیتی حتی اگر موثر واقع شود و داده ی مذهبی مدنظر ما هم به کودک منتقل شود، در جریان این انتقال به طور نا خود آگاه اصالت و برتری به سرگرمی و لذت داده خواهد شد نه باور مذهبی. چرا که کودک باورمذهبی اش را از لذت و سرگرمی گرفته و نه بالعکس.
و این در حالیست که بخش مهمی از پایبندی به مذهب در مفهومی به نام تهذیب نفس نمایان می شود به این معنی که انسان ها باید از بسیاری از لذت های مادی و دنیوی به خاطر امر قدسی و ایمان دینی شان بگذرند. حالا نوجوانی را تصور کنید که تمام عمر، همه مفاهیم اخلاقی و مذهبی و باورهای دینی اش را به لطف سرگرم کننده و لذت آفرین بودنشان از طریق صفحه تلویزیون دریافت کرده، حالا آیا می تواند به راحتی از آن لذت و سرگرمی به خاطر باورهای مذهبی اش عبور کند؟
4_ راهکار های فرهنگی شما برای ارتقا فرهنگی مذهبی شهر زاهدان چیست؟
اگر بپذیریم که مهمترین مانع ارتقای فرهنگی مذهبی شهر، هجوم فرهنگ بیگانه یا غربی یا... در یک کلمه مدرن است، حالا دو راه مقابله و مقاومت پیش روی ماست. یک روش تکیه و تاکید بر «سنت» های قومی و مذهبی و ... و تلاش برای حفظ همه ی آنچه پیش از این داشته ایم و تاکید بر عدم تغییر آن است. شبیه مثال آن خانواده یزدی و پشتوانه ی سنتی شان.
همان طور که گفتیم چنین سنت و هویتی را به طور خاص و مستقل نمی توان به کلیت شهری مانند زاهدان که از تاسیسش چیزی حدود یک قرن می گذرد، نسبت داد و از طرف دیگر مقاومت متکی به سنت، روشی پایدار برای محافظت اجتماعی در برابر فرهنگ مهاجم نیست؛ چرا که مبتنی بر روابط قرار دادی و خونی و نسبی و تاریخی انسان هاست نه عقلانیتشان. مقاومت یک جامعه سنتی دیر یا زود در گذر زمان و طی جابجایی نسل ها شکسته خواهد شد.
حالا اگر بخواهیم راهکاری پایدار و منطقی برای نجات اجتماع شهریمان از سقوط فرهنگی ارائه کنیم باید روی یک مفهوم تکیه کنیم و آن هم چیزی نیست جز "عقلانیت".
فرهنگ و تمدن مدرن ذاتا تمدنی غریزی است و بر پایه نگاه و تعریف مادی و در نتیجه غریزی از انسان شکل گرفته است. تنها راه مقابله موثر با تفکری که انسان را ماشین ارضای غرایز می داند، تاکید بر کنش عقلانی و زندگی مبتنی بر تعقل است.چیزی که بی شک همه ادیان توحیدی نیز بر آن اصرار می ورزند.
برای پایه ریزی تمدنی مبتنی بر تعقل نیاز به ساختن فرهنگی متکی بر عقلانیت داریم و برای ساختن جامعه ای با فرهنگ عقلانی نیاز به ارائه داده های فرهنگی که مستقیما با تعقل انسان ها سخن می گویند حس می شود. وضعیت نشر و توزیع کتاب (به عنوان مهمترین ابزار انتقال این داده های عقلانی) در شهری مانند زاهدان به خوبی نشان می دهد کجای این مسیر قرار گرفته ایم و چه قدر راه نرفته باقیست.
کافیست تعداد فست فودها و لباس فروشی های شهر را(که عرضه کننده کالاهای مرتبط با نیاز های غریزی خوردن و پوشیدنند) با تعداد کتابفروشی های شهر مقایسه کنیم تا حساب کار دستمان بیاید.
5_ از نظر محتوایی مساجد زاهدان را چگونه ارزیابی می کنید و مهمترین دلیل حضور کمرنگ جوانان در مساجد را چه میدانید؟
در تحلیل وضعیت مساجد مهمترین مسئله اینست که نباید به نگاه بخشی و جز ءنگر بسنده کرد. مشکل اینجاست که همیشه به دنبال علت عدم اقبال به مسجد توسط جوانان، درون خود مساجد می گردیم و به علل بیرونی توجهی نداریم و نهایتا در اقدامی انقلابی جهت افزایش جاذبه مسجد بودجه تصویب می کنیم و بخشنامه صادر می کنیم که رنگ کاشی های مسجد تغییر یابد!
واقعیت اینست که پدیده هایی مثل کاهش حضور جوانان در مسجد معلول و نتیجه جریان تغییرات فرهنگی کلان اجتماعیست که نتایج آن را در همه بخش ها می شود دید. از نوع پوشش و سبک زندگی گرفته تا ارتباطات و تفریحات جوان زاهدانی مدرن.
روزگاری مساجد مرکز همه ی فعالیت های اجتماعی به حساب می آمدند.از محل برگزاری اجتماعات فرهنگی و سیاسی گرفته تا جشن ها عزاداری ها. حتی معماری شهری حول محور مساجد شکل میگرفت و مثلا مسجد جامع شهر در مرکز و سپس در اطراف آن بازار و پس از آن خانه ها بنا میشدند.این نوع از محوریت یافتن مسجد مهمتر از هر چیز به نوع جهانبینی موحدانه ی حاکم بر شهر سنتی ناشی میشد. وقتی گروهی از مردم هدف از کار و تجارت و خرید و فروش و امرار معاششان را در قرب و رضای الهی ببینند مسلما خانه ی خدا حتی از حیث جغرافیایی هم مرکزیت خواهد یافت.
این در حالیست که امروزه و علی الخصوص در شهر ها و کلانشهرهای مدرنی مانند زاهدان و به اقتضای فرهنگ مدرن، سطحی از سکولاریسم فرهنگی وجود دارد که روز به روز هم گسترده تر و قوی تر از گذشته خود نمایی میکند.جداسازی عبادت از ساحت زندگی روزمره و به طور کلی جداسازی دین از امور دنیوی مفهومیست که مهمترین عامل کاهش اثرگذاری و اقبال به مسجد می شود. در جامعه ای که مثلا یک اجتماع سیاسی یا یک همایش فرهنگی هنری، امری عبادی و مربوط به دین محسوب نمی شود، طبیعتا مسجد که روزگاری محور همه این اتفاقات بود، به حاشیه رانده می شود.
پس کم رونق شدن مساجد بخشی از یک فر آِیند فرهنگی کلان است که برای مقابله با آن به نگاهی فرهنگ محور و ژرف نگر نیاز داریم. راه حلی که بی شک از همان مجرای گسترش عقلانیت اجتماعی خواهد گذشت.
شهر زاهدان دارای دانشگاه های بزرگ و متنوع است و جمعیت دانشجویان شهر به نسبت جمعیت بالاست. ارزیابی فرهنگی شما از این وضعیت چیست؟
زاهدان با داشتن دانشگاه هایی مثل دانشگاه سیستان و بلوچستان که دومین دانشگاه پرجمعیت کشور به حساب می آِید و همچنین دانشگاههای پرجمعیت آزاد و پیام نور و غیر انتفاعی و ... به نسبت جمعیتش ،از شهرهای دانشگاهی کشور به حساب می آید.
فارغ از اینکه این تعداد دانشگاه ، دانشجو و فارغ التحصیل در سال تا کنون چه تاثیر عملی در بهبود شرایط استان و شهر داشته اند و این دانشگاه ها واقعا تا کنون چه تعداد متخصص کار آمد بومی تربیت کرده اند، تبعات فرهنگی این رشد پرسرعت فضاهای دانشگاهی در سطح شهر بسیار قابل تامل است.
طی صد ساله اخیر الگوی توسعه "مرکز – پیرامونی" در ایران، شکاف اقتصادی و فرهنگی عمیقی بین بخش هایی از کشور که بیش از دیگران در جریان مدرنیزاسیون قرار گرفته اند و مناطقی که خارج از این جریان بوده اند ایجاد کرده. شکافی که در سطح اقتصادی باعث توزیع نامتقارن سرمایه و کار و رشد نابرابر اقتصادی در سطح کشور شده و در لایه ی فرهنگی ،عدم توازنی عمیق بین بخش مدرن و در نتیجه غربی شده ی جامعه (عمدتا در کلان شهر های صنعتی) و بخش سنتی و کماکان مذهبی آن (که استان و شهر ما هنوز جزئی از آن است) ایجاد کرده است.
تفاوتی که نمونه هایش را در سطوح مختلف تفکر و زندگی این دو گروه میتوان دید،از سبک زندگی و میزان پایبندی مذهبی گرفته تا نوع پوشش و الگوی کنش های اجتماعی و حتی سلیقه ی سیاسی. رشد مدیریت نشده و بی حساب و کتاب دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی، بدون توجه به نیاز های واقعی و مهمتر از آن اقتضائات فرهنگی جامعه ی بومی ، باعث سرایت و گسترش این عدم توازن و نا هماهنگی فرهنگی در سطح استان و شهر ما نیز شده.
هجوم سیل آسای دانشجویان غیر بومی خصوصا از کلان شهرهای مدرن،روی جامعه ی نسبتا سنتی بومی بی تاثیر نیست . علی الخصوص که این قشر به واسطه ی دانشجو بودن، صاحب احترام و تحسین اجتماعی نیز هستند و سریعا به الگوی جوانان بومی تبدیل می شوند.
این در حالی است که این گروه، به واسطه رسوب تفکرات طبقاتی و معیارهای مدنیت مدرن فرهنگ خودشان را با ارزش تر از معیارها و هنجارهای میزبان می بینند و در نتیجه خود را ملزم به رعایت این هنجارها نخواهند دانست.
6_ ارزیابی شما از مراکز فعال فرهنگی و فعالیت جریان ارزشی زاهدان چگونه است؟
در طول چند سال اخیر جریان های مردمی انقلابی و ارزشی در سطح کشور حرکت جدیدی را شروع کرده اند و فعالین فرهنگی انقلابی استان و زاهدان هم از این قاعده مستثنی نبوده اند.
تفاوت اصلی سیر جدید فعالیت های فرهنگی انقلابی با گذشته در تاکید و اصرار بر تولید علم با رویکرد تمدنی است. حزب الله حالا دیگر فقط به عنوان یک خط تفکر سیاسی که نهایت اثرگذاری اش در فعالیت های میدانی سیاست به عنوان پیاده نظام احزاب و افراد سیاسی مطرح نیست؛ بلکه جریان جوان انقلابی حالا با نگاه به افق تمدن سازی اسلامی دست به تولید علم و فعالیت ایجابی تئوریک زده اند که آثارش را در آینده ملموس تر خواهیم دید.
این تغییر رویکرد در فاز بومی اش در شهر زاهدان بیشتر از هر چیز به انس گرفتن همه فعالین فرهنگی و ارزشی و در نتیجه فعالیت و کنشگریشان با روح کتاب (که همان روح تفکر و علم و تعقل است) نیاز دارد. اتفاقی که در صورت تحقق، بزرگترین نقطه ی ضعف فعالین فرهنگی شهر زاهدان که همان مطالعه ناکافی و در نتیجه رفتارهای گاه نه چندان متعقلانه و احساسی است، پوشش داده خواهد شد.
7_ ارزیابی شما از فعالیت های سیاسی در زاهدان چگونه است؟
فعالیت های سیاسی در سطح استان سیستان و بلوچستان به طور عام و در شهر زاهدان به طور خاص به سنتی ترین شکل ممکن، بر مبنای شکاف های قومیتی و مذهبی شکل گرفته است.
تقریبا عامل محرک همه ی رفتار ها و فعالیت های معطوف به سیاست چه در سطح مردمی و چه در سطح خواص و نخبگان سیاسی در شهر زاهدان، حب و بغض های قومیتی و مذهبی است.
رفتاری که فارغ از نا کار آمدی سیاسی و در نتیجه تشدید عقب افتادگی و محرومیت استان، در منطقه ای با شکاف های قومی و مذهبی مانند شهر زاهدان منشا خطرات و آسیب ها و حتی فجایع جبران ناپذیری خواهد بود؛ چرا که این شکاف ها را روز به روز عمیق تر کرده و توده های مردم را روز به روز از هم دور تر و به هم مظنونتر خواهد ساخت. روندی که اگر با تمام توان متوقفش نکنیم، در آینده ای نه چندان دور آسیب های جبران ناپذیری به بار خواهد آورد.