گروه ورزشی خبرگزاری دانشجو -فردین آریش؛ پله می گفت: «فوتبال بازی زیبایی است که جنگ ها را آغاز می کند و به پایان می رساند.» این دقیق ترین توضیح چگونگی پیروزی جنوبی های خوزستان در لیگ پانزدهم است. قهرمانی آبی های خوزستان تجلی آرمان های جوانانه است، در برابر واقعیت خشک و خشن. نشانه پیروزی اراده و کنش انسانی، بر پول و سرمایه. استقلال خوزستان نه پول زیادی داشت، نه امکانات چندانی. همه بودجه باشگاه به اندازه قرارداد چند تا از سلبریتی های قرمز و آبی پایتخت نبود. جنوبی ها اما تا دل تان بخواهد رؤیا داشتند و آرزو. فوتبال برای آنها پیش از آنکه «کار» یا «شغل» باشد، خود «زندگی» است. برای جنوبی ها شعار «خوزستان برزیلته» فقط یک کُری فوتبالی نیست. بلکه معنی تلاش آنها برای مبارزه با فقر و رنج و محرومیت است؛ شبیه کوچه پس کوچه های برزیل؛ شبیه سائوپائولو، ریو دوژانیرو، کوریتیبا و غیره.
استقلال خوزستان با بودجه مصوب 14 میلیاردی، در 30 مسابقه اش فقط 3 بار باخت و تنها 14 گل خورد. یعنی به طور متوسط کمتر از نیم گل در هر مسابقه! یعنی تلاش برای حفظ داشته ها و استفاده از همه توان برای خلق پیروزی. آن هم تیمی که 2 سال پیاپی در آستانه سقوط بود و برای بقا می جنگید؛ برای حفظ موجودیت. تیمی با تلاشی مضاعف برای بهتر شدن؛ برای بهترین شدن. حالا آسمان خاکی خوزستان دوباره آبی شده. موقعیتی برای شادی و فراموشی رنج ها و ریزگردها شکل گرفته. جوانان ویسی یک فصل جنگیدند و جام را به خوزستان بردند تا بازار زمین های خاکی جنوب دوباره داغ شود، تا جوان ترها با توپ پلاستیکی چند لایه شان جدی تر بازی کنند، تا زندگی ادامه داشته باشد.
سایمون کوپر، کتابی دارد با عنوان «فوتبال علیه دشمن» که برای نوشتنش به 22 کشور سفر کرده و در آن مشاهدات عینی خود را از اثرات فوتبال در ساختار اجتماعی و سیاسی این کشورها نوشته. او از آفریقا نوشته و از آرژانتین و برزیل. از هوادار اهل برلین شرقی که پلیس امنیتی آلمان شرقی به خاطر طرفداری تیم محبوبش آزارش داد تا دغدغه های فوتبالی اسامه بن لادن و علاقه اش به آرسنال در زمان حمله های 11 سپتامبر. کاش «کوپر» خوزستان را هم می دید. جنگیدن بازیکنان ناشناخته را؛ بازیکنان تنها، در برابر خوش پوش های قرمز و آبی پایتخت؛ در برابر بازیکنان موردعلاقه رسانه ها. حالا آنها قهرمان شده اند و در روزگار سیطره علم و پیش بینی و محاسبه، معادلات را بهم زده اند. آنها تراژدی و درام خلق کرده اند؛ روایتی بکر و تازه از کوشش انسانی برای غلبه بر غیرممکن ها و محال ها.
عبدالله ویسی، گواردیولای فوتبال ایران، مرد شماره یک آبی های خوزستان، یک جنوبی به تمام معنا است. یک جنوبی رنج کشیده و خودساخته و برافراشته. چه سال 2000 که فوتبالیست بود و از تیم ملی حذف شد تا توازن بازیکنان قرمز و آبی در تیم ملی بهم نخورد و اشک تنهایی و مظلومیت ریخت، چه حالا که بالای سر غول های پایتخت نشین، جام قهرمانی را بالای سر برد و باز اشک ریخت؛ 16 سال زمان برد تا عبدالله ویسی بتواند حقش را از فوتبال بگیرد و با بازیکنانی شبیه روزگار جوانی خودش همه را انگشت به دهان کند. ویسی می گفت: «هنر مربی در بازیکن گرفتن نیست، بلکه در بازی گرفتن است.» می گفت: «من قسم خوردم به بازیکن های کم نام و نشان بها بدهم و این کار را کردم.» او تئوری اش را با کلکسیونی از جوانان بی نام و نشان محقق کرد. او از گنجینه استعدادهای خوزستان چند نفر را شکار کرد و تیمی با بدنه ای کاملاً بومی ساخت. او و جوان هایش حالا الهام بخش تیم های دیگرند؛ تیم های بی بضاعت و کوچک، تیم های ناشناخته و با انگیزه.
قهرمانان آبی پوش خوزستانی قرار است سال بعد در بازی های باشگاهی آسیایی بجنگند؛ با تیم های کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس که سرشار از پول و ثروتند. ثروت باد آورده ای که برایش هیچ زحمتی نکشیده اند. فصل بعد دوباره جنگ دارا و ندار است. جنگ جنوبی های رنج کشیده و با استعداد در برابر حاکمیت پول و سرمایه مفت. ویسی قول داده در خوزستان بماند. گفته :«انتخاب اول و دوم من استقلال خوزستان است» و قرار است بالای سر تیمش باشد؛ بالای سر بچه هایش. جوان هایِ عبدالله ویسی قهرمان هستند و قهرمانان فقط متعلق به خودشان نیستند. آنها تجسم رؤیاها و آرزوها، تعیّن غیرممکن ها و محال ها هستند. حالا چشم همه جنوبی ها به ساق پای آنهاست. آنها تازه اول راهند و چالش بزرگتری پیش رویشان است؛ آنها به رویایی شگرف تر می اندیشند؛ رؤیای قهرمانی آسیا!