به گزارش گروه اقتصادی خبرگزاری دانشجو، در گزارشهای قبل به ماهیت پول پرداخته و تلاش شد تا از جعبه سیاه پول رمزگشایی شود. گزارش قبل به اینجا ختم شد که مشکل از زمانی پیدا شد که پول به صورت وسیله ذخیره ارزش درآمد که تاکنون از طرف اقتصاددانان اعتراض زیادی به آن نشده و تقریبا به صورت مسالهای طبیعی پذیرفته شده است.
با اینکه اقتصاددانان غربی به تفصیل درباره پول و بهره بحث کرده و حجم خارج از تصوری از مباحثهای نظری و مدلسازیهای ریاضی درباره آن تولید کردهاند، اما به ندرت شاهد ساختارشکنی علمی و اندیشیدن درباره سایر وجوه ممکن بانکداری بودهایم. آنها به این نتیجه نرسیده و حتی به این حالت فکر نکردهاند که ممکن است منشا اصلی گرفتاریها به وجود نرخ بهره در اقتصاد بستگی داشته باشد. هرگز به این فکر نکردهاند که شاید ساختارهای اقتصادی متفاوتی از ساختار فعلی که در آن نرخ بهره بانکی تعادلهای بازار کالا، بازار پول و بازار ارز را تعیین میکند وجود داشته باشد. وجود بهره مانند هوا برای تنفس ضروری فرض گرفته شده است. ضمن اینکه لشکری از دانشگاهیان هم به دنبال توجیه کردن و علمی جلوه دادن وضعیتی هستند که منافع ثروتمندان و بانکداران را تامین می کند.
آیا پول یک کالا است؟
گفته میشود که ظهور شهرنشینی با کشف پول همزمان بوده است و چه بسا پول دلیل شکلگیری شهرنشینی بوده باشد. پول خرید و فروش را راحت کرد و باعث شد حجم زیادی از معاملات که در مدل اقتصاد پایاپای ممکن نبود، شدنی شود. آیا پول با هدف همین کار ابداع شد؟ اگر اینگونه است پس چرا این همه پیچیدگی بر مفهوم پول سوار شده است؟ اقتصاددانان نئوکلاسیک کار را به جایی رساندهاند که معتقدند؛ پول خود به وجودآورنده مطلوبیت است، ادعایی که در اقتصاددانان کلاسیک نبود.
اقتصاددانان غربی تقاضا برای پول را به سبد تقاضای مصرفکنندگان وارد کردهاند. به عنوان نمونه، کلیف لوید(C.Lioyd) در مدل خود پول را در کنار هزینهای که مصرفکننده می خواهد برای خرید کالاها بپردازد قرار میدهد و تقاضای پول را مانند تقاضا برای سایر کالاها میداند، یعنی:
که در آن:
شگفتی این نگاه به پول در این است که فرض میکنیم:
اولا؛ مصرف کننده تمام درآمد خود را خرج میکند.
ثانیا؛ اگر قرار است پسانداز کند و مبلغی به عنوان پسانداز کنار بگذارد ابتدا آنرا از درآمد خود کسر کرده و کنار میگذارد و باقی را خرج میکند. یعنی مصرفکننده با درک برنامهریزی که دارد دارای رفتار پیشبینیپذیر است.
ثالثا؛ تقاضا برای پول تحت شرایطی تابع نرخ بهره است؛ درحالیکه معادله به صورت مطلق نوشته شده است که بهره در آن جایی ندارد.
در مدل کلاسیک مربوط به مارشاک و برونر فرض شده است که مصرفکننده به جای داشتن یک درآمد اسمی، n کالای حقیقی دارد به صورتی که:
چنانکه میبینیم مجددا تلاش برای بدست آوردن تقاضای مصرفکننده برای پول در کنار تقاضا برای کالاها مطرح است.
اگرچه در این مدل نیز بهره را نمیبینیم، اما همچنان تقاضا برای پول تابعی از نرخ بهره اعلام شده است. ضمن اینکه فرض دیگری نیز که واقعی نیست در نظر گرفته شده و آن این است که مصرفکننده به جای دستمزد پولی از n کالای موجود در جامعه دریافت میکند.
این نوع بحث کردنها فایده روشنی ندارد و از دنیای واقعی گسیخته شده است، اما حل کردن آنها برای دانشجویان رشته اقتصاد تبدیل به تمرینهای ضروری شده و البته دلمشغولی اساتید علاقمند به مباحث دنیای سرمایهداری هم هست.
همه اقتصاددانان سرمایه داری چنین برخوردی با ماهیت پول ندارند. پل ساموئلسن یکی از این افراد است که میگوید نمی توان با پول مانند سایر کالاها برخورد کرد. این اعتقاد او را واداشت که نه تنها موازنه پولی بلکه تمام قیمتهای نسبی را در تابع مطلوبیت قرار دهد. پس اگر قرار است قیمتها به عنوان متغیرهای تابع مطلوبیت حذف شوند؛ درحالیکه محدودیت بودجه همچنان وجود دارد؛ پول با سایر کالاها تفاوتی را نشان نمیدهد. برای تثبیت اثر انتظاری که از پول داشتیم؛ به این معنا که اگرچه پول دارای مطلوبیت است ولی نه به دلیل ماهیت آن بلکه به دلیل آنچه که با آن میتوان خرید و قرار نبود با پول کار دیگری انجام دهیم؛ قیمت کالاها که بر مبنای پول کالایی تعریف میشود باید همراه با پول وارد تابع مطلوبیت شود. پس تایع مطلوبیت به صورت زیر در میآیید:
ساموئلسن معتقد است که حتی چنین تابعی خصوصیت اصلی پول را به عنوان واسطه یا وسیله مبادله نشان نمیدهد. به این منظور باید فرض کرد که این تابع همگن درجه صفر در قیمتهای اسمی و پول است.
برخی از اقتصاددانان نئوکلاسیک هم به این دلیل که تقاضا برای پول چیز جدیدی به رفتار مصرفکننده اضافه نمیکند فرض کردند که مصرفکننده با دو گروه متغیر روبرو است:
یعنی (M, P1, P2, … , Pn) به این طریق تغییرات M, P1, P2, ... , Pn بر روی منحنی بیتفاوتی n کالا اثر نخواهد گذاشت. در این حالت نقش غیرمستقیم متغیرهای مالی روشن میشود و تابع مطلوبیت به صورت زیر در میآید:
که در آن f تابعی است که آنرا تابع مطلوبیت شاخهای(branch) مینامند.
تلاش واپسین برای حل این موضوع به دو اقتصاددان نئوکلاسیک کلاور و لوید باز می گردد که کالاها را به دو گروه تقسیم کردهاند. گروه اول آنهایی که تقاضای خالص دارند یعنی:
با فرض آنکه i=1, 2, … I تقاضای خالص و i= I+1+2+ … + n عرضه خالص وجود دارد یک فرد میباید که پول را به عنوان متقاضی خالص کالا عرضه کند و متقاضی پول برای عرضه خالص باشد. در این حالت دو محدودیت بودجه خواهد داشت:
توضیح آنکه معادله اول بر حسب تقاضای خالص نوشته شده است و محدودیت های هزینه را نشان میدهد؛ و معادله دوم محدودیتهای درآمد را مشخص میکند.