گروه ورزشی خبرگزاری دانشجو، مرجان سلحشوری حالا دیگر یک اسم عادی در دنیای ورزش ایران نیست. این دختر تکواندوکار کشورمان با کارهایی که ظرف این مدت در ورزش انجام داد ثابت کرد فرزند صالح جمهوری اسلامی ایران است و می تواند سفیری ارزشمند برای اشائه فرهنگ والای عفاف و پاسداری از خون پاک شهدای این مرز و بوم باشد.
کاری که این بانوی ورزشکار کشورمان در بازگشت از بازیهای آسیایی و البته در محل برگزاری بازیها انجام داد همگی نشانه های بلوغ فکری نسلی است که ایران، آینده خود را در دستان پرتوان آنها می بیند.
مرجان سلحشوری در گفت و گو با دانشجو، درباره دیدار صمیمانه با مقام معظم رهبری، اهدای مدال قهرمانی اش به خانواده شهید، دلیل دست ندادن با رییس جمهور اندونزی و دیگر مسایل ورزشی حرف زد.
متن صحبتهای وی در ادامه می آید:
دیدار با مقام معظم رهبری چه حسی داشت؟
دیداری صمیمانه با رهبر مهربان مان داشتیم. ایشان درست مانند یک پدر با ما برخورد کردند و از این که توانستم با این مدال آسیایی به این درجات برسم که هم با رهبر کشورم دیدار کنم، هم دل مادر شهیدی را به خاطرات 35 سال پیش ببرم و از طرفی باعث خوشحالی علامندان به رشته پومسه بانوان در ایران بشوم حس خیلی خوبی دارم.
از دیدار با رهبری چه خاطره ای برایتان باقی ماند؟
اینکه با رهنمودهای ایشان و حمایت از رفتاری که من و دیگر بانوان ورزشکار در حفظ و حراست از عفاف و حجاب اسلامی در میادین بین المللی داریم انگیزه گرفتم تا در آینده با قدرت بیشتر و توان چند برابر برای بالا بردن پرچم جمهوری اسلامی ایران تلاش کنم.
دانشجویید؟
بله! در خوزستان و در دانشگاه اهواز شیمی می خوانم. درسم یک ترم دیگر تمام است ولی چون کنکور کارشناسی ارشد خیلی سخت است احتمال زیاد تحصیلاتم را در رشته تربیت بدنی ادامه خواهم داد تا همچنان دانشجو بمانم. به نظرم دوران خیلی خوبی است.
در این مدت مسئولان دانشگاه تان تسهیلاتی برای شما ایجاد کردند؟
البته! از همه شان سپاسگزارم. خیلی به من کمک کردند. امیدوارم توانسته باشم با این مدال بخشی از محبت شان را جبران کنم.
دوری از خانواده سخت بود؟
نه زیاد. من در اهواز درس می خوانم و به زندگی دور از خانواده در این سالها عادت کرده ام. هم در اردوهای تیم های ملی و هم در دوران دانشجویی.
اصفهانی هستید؟
- بله! 21 سال سن دارم و در رشته پومسه فعالیت می کنم.
چه شد که سراغ این رشته ورزشی رفتید؟
از کودکی و به تشویق خانواده ام ورزش می کردم. ابتدا ژیمناستیک و سپس تکواندو. البته از سن 10 سالگی. حدود 6 سال در سطح باشگاهی کار کردم تا اینکه توانستم به تیم ملی برسم.
از چه سالی رسما در مسابقات ملی شرکت کردید؟
از سال 2012 به اردوهای تیم ملی دعوت شدم و بعد هم به خارج از کشور اعزامم کردند.
حدود 6 سال قبل! در سن 15 سالگی؟
بله! ظرف این سالها 15 مدال جهانی و قاره ای در پومسه کسب کرده ام. در مسابقات آسیایی 2014 طلا گرفتم و همان سال بهترین بازیکن آسیا شدم. در 2016 برنز جهانی را بدست آوردم و در بازیای آسیایی 2018 جاکارتا هم که به مدال نقره دست یافتم.
کمی از حضورتان در بازیهای آسیایی بگویید؟
این اولین دوره بود که پومسه را به این بازیها راه دادند. در انتخابی شرکت کردم و بهترین شدم تا لباس تیم ملی را بپوشم.
فقط شما توانستید در پومسه مدال بیاورید؟
بله! من برای طلا رفته بودم ولی در دیدار فینال اتفاقاتی مقابل حریفم از کشور میزبان رخ داد که همه دیدیند.
چه شد که فینال را از دست دادید؟
به هر حال کشور خودشان بود و تشویق تماشاگران و حمایت داوران. البته من خدا را شکر کردم و خیلی از این بابت ناراحت نیستم. هر چند دوست داشتم برای ایران طلا بیاورم ولی در آینده جبران می کنم.
سطح رقابتها بالا بود؟
بازیهای این دوره به شکل تک حذفی برگزار می شدند و از این نظر همه مسابقات حکم دیدار نهایی را داشتند و باید با تمام قوا وارد مسابقه می شدیم. ماکائو، ژاپن و مالزی را از پیش رو برداشتم تا توانستم به فینال برسم.
اینکه با رعایت کامل حجاب مسابقه می دادید مشکلی برایتان ایجاد نکردند؟
خیر! موضوع حضور بانوان مسلمان با حجاب در مسابقات مدتهاست که حل شده. من هم همیشه با حجاب کامل در رقابتها شرکت می کنم.
چه شد که رییس جمهور اندونزی دستش را برای گرفتن دست شما دراز کرد؟
می گفتند که او من را با ورزشکار کشور خودشان اشتباه گرفته بود! ولی وقتی با او دست ندادم ناراحت شد!
پس از کسب مدال چه کردید؟
با مسئولان کاروان دیدار داشتم. تلفنی با خانواده ام حرف زدم و البته بچه های تیم ملی همگی به من تبریک می گفتند و خیلی ها از ناداوری هایی که در دیدار نهایی علیه من شده بود معترض بودند. در کل خاطرات به یادماندنی برایم رقم خورد.
چه شد که به منزل یک شهید از دوران دفاع مقدس رفتید؟
اتفاقات خیلی جالبی پیش از اعزام مان رخ داد. من پس از دوران جنگ به دنیا آمدم و هر چه درباره آن دوران می دانم به مطالعات و شنیده هایم محدود می شود. به فیلم هایی که دیده ام و صحبتهایی که از زبان پدر و مادرم شنیدم.
در مجاورت خانه تکواندو، مزار چند شهید گمنام قراردارد که قبل از اعزام به آنجا رفتیم و رییس فدراسیون مان به ما پلاک سربازانی را دادند که در جنگ شهید شده بودند. روی پلاک من نام شهید "محمدحسین گیتی نما" درج شده بود. سن آن شهید در هنگام شهادت 21 سال بود، درست مانند من. وقتی با خودم فکر کردم تصمیم گرفتم اگر مدالی از بازیهای آسیایی بدست آوردم آن را به خانوادهداین شهید والامقام تقدیم کنم. حالا هم بابت اینکه توانستم به قولی که داده بودم وفا کنم خیلی خوشحالم.
و در بازگشت به کشور به منزل آن شهید بزرگوار رفتید؟
بله! وقتی تصاویر قهرمانی های شهید گیتی نما را روی درودیوار خانه مادری شان دیدم حس عجیبی به من دست داد. چون می توانستم درک کنم در روزهای موفقیت ایشان چه شور و حالی در خانه شان در جریان بوده. درست مانند خودم که هر بار با مدال و عنوان به خانه می روم اعضای خانواده چطور از من استقبال می کنند. واقعا از دست دادن چنین فردی از سوی خانواده بسیار سخت است و این اقدام و این شهادت در راه حراست از خاک وطن را با هیچ چیزی نمی توان مقایسه کرد. آن روز که به خانه این شهید رفتم تازه متوجه شدم هر چه در این سالها از شهادت، جنگ و از خودگذشتگی می دانستم در قیاس با آنچه این شهدا و خانواده های شان لمس کردند، هیچ است.