امروز باید گفت ایران بهواسطه اینکه اجازه نداد تمرکز مذاکره با آمریکا و اروپا به مسائل مرتبط با استقلال و امنیت ایران وارد شود، توانست قوت منطقهای خود را حفظ کند و عمق استراتژیکش در عراق و سوریه را توسعه بخشد.
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، از میان مولفههای قدرت، ایران بهطور ذاتی دارای وسعت و حدود جغرافیایی استراتژیک و همچنین جمعیت و منابع انسانی قابلاتکایی است که میتواند زمینهساز بروز و ظهور دیگر مولفهها نیز باشد. در این شرایط، اما مولفههای اکتسابی در عرصه امنیت ملی و استقلال سیاسی بیشتر به چشم میآیند. سالهاست که در فلسفه سیاسی- امنیتی ایران سرفصلهایی، چون قدرت موشکی، عمق استراتژیک منطقهای (یا همان زنجیره کشورها و جریانهای مقاومت در منطقه از کشورهای جنوبی آسیا تا آسیای غربی) دیده میشود، به انضمام اینکه در نگاهی راهبردی، از دهه ۷۰ مساله هستهای را نیز بهعنوان یک قدرت بازدارنده برای ایران متصور بودند و از همین منظر نیز تلاش کردند در گفتگوهایی بسیار طولانی این فناوری علمی را در ایران محدود کنند و به اصطلاح اطمینان یابند که ایران به سلاح اتمی دست نمییابد؛ اتفاقی که در جریان انعقاد برجام رخ داد و فعالیتهای علمی هستهای ایران بهطور جدی محدود شد و در نگاه غربیها یکی از مولفههای قدرت نظامی ایران گرفته شد.
آنچنانکه در بخش بعدی به تفصیل بیان خواهیم کرد، در نگاه طرف غربی حاضر در برجام، یعنی ایالات متحده آمریکا، موضوع هستهای به دیگر نقاط قوت و توانمندیهای بازدارنده ایران گره خورده است. اوباما، رئیسجمهور وقت آمریکا بارها از موضوع موشکی و موضع حضور منطقهای ایران در کنار مساله هستهای نام میبرد و اهداف آمریکا را برای محدودیت این دو توانمندی تشریح میکند. در داخل، اما برخی جریانهای سیاسی نهتنها به هیچ عنوان به این مساله توجهی ندارند، بلکه با رفتار و کلام خود در مسیر تضعیف توانمندی موشکی و منطقهای ایران گام برداشتهاند و به عبارتی آب به آسیاب دشمن ریختهاند. اگر به دقت به این جریانها نگاه شود، نامهای آشنایی در میان آنها دیده میشود. مرحوم هاشمیرفسنجانی در سالهای پایانی عمر خود بیش از گذشته در این مسیر گام برداشت؛ سخنرانیها، توئیتها و نهایتا خاطراتی که در این ایام منتشر میکرد، همگی در تضاد با توسعه توان نظامی کشور بهویژه در عرصه موشکی و منطقهای بود. نزدیکان او در حزب کارگزاران هم ادامهدهنده راه او هستند؛ اظهارنظرهایی که از غلامحسین کرباسچی برجای مانده یا مطالبی که در رسانههای نزدیک به آنها در این سالها چاپ شده، موید همین نکته است.
علاوهبر اینها دیگر اصلاحطلبانی که این روزها مدافع سرسخت مذاکره با آمریکای ترامپ هستند، مانند مصطفی تاجزاده، از جمله مدافعان ایده برجام منطقهای به شمار میآیند. اینها همان کسانی هستند که با حضور ایران در سوریه و عراق مخالف بودند و میگفتند سوریه هم برجام میخواهد و حتی بعد از نزدیک شدن داعش به ۷۰ کیلومتری مرزهای غربی ایران یا بعد از حمله تروریستی به مجلس هم نشان دادند که در هیچ حالتی حاضر نیستند از ایده خود کوتاه بیایند. گروه سوم، اما محمود احمدینژاد و دوستانش هستند؛ کسانی که از ابتدا بیداری اسلامی را بیداری انسانی میخواندند و اساسا تفسیر متفاوتی از واقعیات میدانی داشتند. احمدینژاد در روزهای پایانی دوره ریاستجمهوری خود با ایرادهایی که به حمایتهای ایران از سوریه مطرح میکرد، در این مسیر گام برداشت و نهایتا با زاویهای که با سپاه پاسداران بهعنوان قوه محرکه این نقطه پیدا کرد، کلا مسیر دیگری را در پیش گرفت.
امروز، اما باید گفت: ایران بهواسطه اینکه اجازه نداد تمرکز مذاکره با آمریکا و اروپا به مسائل مرتبط با استقلال و امنیت ایران وارد شود، توانست قوت منطقهای خود را حفظ کند و عمق استراتژیکش در عراق و سوریه را توسعه بخشد؛ اقدامی که نهایتا در گام اول امنیت ایران را تضمین کرد و باعث عقب راندن تروریستهای دستپرورده عربستان و آمریکا شد، در گام دوم طرح تجزیه کشورهای منطقه از جمله ایران و عراق را خنثی کرد، در گام سوم برخی کشورهای منطقه مانند ترکیه و قطر را از مسیر قبلی خود منصرف ساخت و آنها را تا نقاط قابلتوجهی با خود همراه کرد، در گام چهارم در افکار عمومی جهان بهعنوان مدافع صلح و پیشگام در خط مقدم مبارزه با تروریسم مطرح شد و نهایتا در ایام تحریم آمریکا، مسیر دورزدن تحریم و تامین منافع اقتصادی ایران را به همراه آورد.
سالهای اخیر ایامی است که سپاه پاسداران با متحد کردن ملتهای منطقه در مقابل تروریسم و سازماندهی آنها، هم موفق شده تروریسم را شکست دهد، هم صف جدیدی در مقابل آمریکا و صهیونیستها تشکیل دهد تا در موقع لزوم، هم امنیت ایران و منطقه را تضمین کند و هم دفعکننده فشارهای اقتصادی باشد.
اوباما از مذاکرات هستهای چه میخواست
پیشنهاد میکنیم اگر هیچکدام از سخنرانیها و اظهارنظرهای باراک اوباما، رئیسجمهور سابق ایالات متحده را مطالعه نکردهاید، اظهارنظرهای او را درباره توافق هستهای و رابطه آن با مسائل منطقه بهویژه سخنرانی و پرسش و پاسخ او با خبرنگاران در ۱۵ جولای ۲۰۱۵ (۲۴ تیرماه ۱۳۹۴) و سپس سخنرانی در حاشیه اجلاس امنیت هستهای واشنگتن در اول آوریل ۲۰۱۶ (۱۳ فروردین ۱۳۹۵) مطالعه کنید. اوبامای اتوکشیده که در این سالها تمام تلاش خود را کرد که در پوشش مخملین، با لبخند و گرفتن ژست تعامل و گفتگو ایران را به چاهی سرازیر کند که جمهوریخواهان مدافع جنگ نکردند، چنانکه لیست بلندبالای تحریمهای ایران در دوران اوباما که هم از لحاظ کیفی و هم کمی گسترده و مهم تلقی میشدند، همین مساله را بازگو میکند.
اولین سخنرانی همان نشست خبری بعد از توافق هستهای است. او در این سخنرانی تقریبا به همان اندازهای که از هستهای میگوید، از منطقه هم حرف میزند و به موضوع امنیت اسرائیل نیز میپردازد. به این عبارت دقت کنید: «ما اختلافات اساسی و بزرگی با ایران داریم. اسرائیل نگرانیهای مشروعی در ارتباط با ایران دارد. ایران دارای ارتش بزرگی است و موجودیت اسرائیل را زیر سوال برده و از حزبالله حمایت میکند و موشکهایش را به سوی اسرائیل نشانهگرفته است، ولی همه این تهدیدها تشدید میشوند وقتی ایران دستش به سلاح هستهای برسد.» این سخنرانی نشان میدهد عمق نگاه اوباما در مساله هستهای ایران تا کجا جلو میرود و به چه مسائلی میپردازد و البته این سخنرانی تنها سخنرانی او در این مورد هم نیست، چراکه اوباما در مورد فشار به ایران و مسیری که از هستهای تا منطقه قرار بود طی کند، حرفها و اقدامات زیادی دارد. تنها چند روز مانده به اجرای توافق هستهای میان ایران و ۱+۵ در اواخر دیماه ۹۴، اوباما اقدام مهمی را در دستور کار خود قرار میدهد و در ۱۸ دسامبر قانون تحریمی جدیدی را علیه ایران تنظیم میکند تا پیام مهمی را به همه دنیا ارسال کند؛ پیامی که نشان میدهد از دیدگاه آمریکا تنها توافق هستهای برای عادی شدن شرایط ایران کافی نیست و باید مسائل دیگری نیز وارد میدان شوند. اوباما به بهانه تروریسم، قانون ویزا را که میگوید «کسانی که در پنج سال اخیر به ایران سفر کردهاند، برای سفر به آمریکا نیازمند اخذ ویزای مجدد هستند»، تصویب میکند. او چندی بعد در یک سخنرانی هم به صورت کاملا واضح و روشن میگوید پیوستهای مدنظرش در برجام، مربوط به مسائل موشکی و بهویژه منطقهای هستند. او در اول آوریل ۲۰۱۶ میگوید ایران به روح برجام پایبند نبوده و همانا روح برجام چیزی نیست جز تغییر رفتار ایران در مسائل موشکی و منطقهای.
در سوریه هزینه نکنید، کار بشار تمام است
رجب طیب اردوغان شاید اولین نفری باشد که از مواضع متفاوت احمدینژاد در قبال سوریه و منطقه سخن میگوید. او در سال ۹۰ در گفتگو با خبرنگاران توضیح میدهد که رئیسجمهور وقت ایران در دیداری که با او داشته بدون اشاره به نقش تروریستها در ناامنیهای سوریه، گفته که «بیش از ۲۰ بار به بشار اسد، رئیسجمهور گفتهام که گرفتن سلاح مقابل مردم کار درستی نیست، اما بشار اسد، چون توقع نداشت این حرفها را از من بشنود، برای همین هم خیلی ناراحت شد.» یک سال بعد در ۱۳ مهر سال ۹۱ وقتی محمود احمدینژاد آماده بازگشت از نیویورک به تهران میشد، در گفتگو با الجزیره مواضع دوپهلویی در قبال وضعیت سوریه میگیرد و در میان سخنان خود علاقهای ندارد که به یک اقدام سازمانیافته در سوریه اشاره کند و بگوید که برای مقابله با این اقدام باید وارد عمل شد تا به کشورهای دیگر توسعه نیابد. او به خبرنگار الجزیره میگوید: «اگرچه بنده ایرانی هستم، اما قبل از آن یک مسلمان و یک انسان هستم و معتقدم حتی کشته شدن یک نفر برای حلوفصل مسائل سوریه قابلتوجیه نیست.» و ادامه میدهد: «هیچکس نمیتواند برای مردم سوریه تکلیف تعیین کند، اما همه موظف هستیم برای ایجاد تفاهم ملی در این کشور تلاش کنیم.» او چندی بعد به آذربایجان غربی میرود و در سخنرانی خود اساسا مساله تروریسم و اقدام تررویستی را منکر میشود و میگوید در این کشور دو گروه داخلی که هر دو ملت سوریه هستند به جان هم افتادهاند و یکدیگر را میکشند.
در این ایام در یکی از جلسات هیات دولت که بعدها در رسانهها منتشر شد، اسفندیار رحیم مشایی از نزدیکان رئیسجمهور به سخنرانی میپردازد. وی میگوید: «نباید کاری کنیم که معنایش این باشد که جبهه جهانی تصمیم گرفته که حکومت (سوریه) عوض بشود و ایران به هیچ وجه در این مساله نهتنها همراهی نکرده بلکه به پشتیبانی از یک حکومت غیر مردمی به پاخاسته، دخالت کرده و ایستاده، اما سرانجام شکست خورده است.
در این ایام دولت برای کمک به سوریه بسیار بیمیل است، چنانکه بعدها یعنی در مرداد ۹۵ سعید جلیلی، دبیر وقت شورایعالی امنیت ملی شرایط را اینگونه توصیف میکند: «زمانی که جنگ سوریه شروع شد، خیلیها ابتدا دچار تردید شدند که باید به سوریه کمک کنیم یا نه، ولی جوانان مدافع حرم و بصیر ما در این مسیر تردید به خود راه ندادند، نترسیدند و آن حماسههای بزرگ را خلق کردند.» در همین سالها دولت به جای مبارزه با نقشه سازمانیافته در منطقه، دو اقدام مهم را دستور کار قرار میگیرد؛ اول اینکه با پافشاری زیاد مجوز مذاکره با آمریکا در مساله هستهای را میگیرد و موازی با آن در اقدامی عجیب محمود احمدینژاد، اسفندیار رحیممشایی را بهعنوان نماینده ویژه رئیسجمهور در امور خاورمیانه و حمید بقایی را بهعنوان نماینده ویژه رئیسجمهور در امور آسیا منصوب میکند، این در حالی است که اولا وزارت خارجه مسئول اجرای سیاستهای کشور در این حوزه است و ثانیا دو فرد یادشده حداقلی از تجربه در این زمینه را دارا نیستند. از این ماجرا چند سال میگذرد، اما باز هم مواضع همان مواضع است.
احمدینژاد ۱۳ اردیبهشت ۹۶ مقابل خبرنگار فرانس ۲۴ مینشیند و در پاسخ به سوالی درخصوص شرایط منطقه، در کنار نام بردن از کشورهایی، چون عربستان و کشورهای خلیجفارس که حامی تروریستهای داعشی هستند، از ایران هم نام میبرد و میگوید همه این کشورها باید سیاستهای خود را در منطقه اصلاح کنند. او میگوید نیروهای این کشورها در منطقه در حال کشتن یکدیگر هستند و باید از این اقدام دست بردارند. او در این تاریخ که تهدید تروریستها علیه ایران برای همه ثابت شده، میگوید که هیچ دلیلی برای درگیر شدن در منطقه وجود ندارد! اینها همه سوای این مصاحبه تکذیبنشده است. سردار حمید محبی، جانشین اطلاعات نیروی زمینی سپاه میگوید: «زمانی که جنگ و شورش به دروازهها و خیابانهای دمشق کشید، برخی مسئولان ما نیز پا پس کشیدند و رئیسجمهور وقت آقای احمدینژاد هم میگفتند که دیگر در سوریه هزینه نکنیم، زیرا کار بشار اسد تمام شده است.»
نسخه خطرناک برای توان موشکی
«ما در محاصره، تحریم و بایکوتیم و نمیتوانیم از منابع استفاده کنیم، باید گران بخریم و در دریافت پول هم با مشکلات فراوان روبهرو هستیم، اما اخیرا شاهد خطر بزرگتری هستیم. مردم سوریه بیش از ۱۰۰هزار کشته و هشتمیلیون آواره دادند در داخل و خارج، زندانها پر از مردم، زندانها جا ندارد، بعضی از ورزشگاهها را گرفتند، آنها را پر کردند، شرایط بدی بر مردم حاکم است، مردم از یک طرف از طرف خود حکومتشان بمباران شیمیایی میشوند و از طرف دیگر امروز باید منتظر بمبهای آمریکا بمانند»؛ اینها بخشی از تحلیل مرحوم هاشمیرفسنجانی درباره تحولات منطقه در هفتهها و ماههای ابتدایی بحران سوریه بود.
تحلیلی که مطرحشدنش آن هم از سوی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، افکار عمومی را در بهتی عمیق فرو برد و خیلیها را بر سر دوراهی موضع رسمی نظام در قبال تحولات این کشور و آنچه هاشمی گفته بود، قرار داد.
هرچه بود ادعاهای عجیب هاشمی درباره استفاده از سلاحهای شیمیایی در سوریه، پیش از آن توسط مقامات در واشنگتن و تلآویو و با هدف کمک به جریان نوپای سلفی - تکفیری در سوریه که آن روزها به سرعت شاخ و برگ پیدا میکرد، مطرح شده بود و از قضا همین دست ادعاها به بهانه حمله نظامی به این کشور مبدل شده بود.
این اظهارات که برای اولینبار در خبرگزاری ایلنا منتشر شده بود، موجی از انتقادات را در محافل سیاسی و رسانهای کشور رقم زد و کار را به جایی رساند که ایلنا ضمن تغییر متن خبر بخش مربوط به حمله شیمیایی دولت سوریه به مردم این کشور را حذف کرد. آبرفته را، اما به این سادگیها نمیشد به جوی برگرداند و انتشار فایل صوتی و بعد، انتشار فیلم سخنرانی این اظهارات که در مراسم سالگرد ارتحال آیتالله صالحیمازندرانی در شهر شیرگاه سوادکوه مطرح شده بود، حکایت از آن داشت که هاشمی واقعا همینها را گفته.
این کنش و واکنشها البته تنها چند روز بعد از آنی بود که نعیمه اشراقی در توئیتی مدعی شد هاشمی در حسینیه جماران و در جمع شماری از مردم استان اصفهان، قریب به مضمون گفته «دولتی که ملت خود را بمباران شیمیایی کند عواقب سخت آن را خواهد دید، همانگونه که صدام در بمباران حلبچه ننگ ابدی را بر خود خرید و دچار چنین سرنوشت هولناکی شد.»
ادعای اشراقی البته خیلی زود از سوی روابطعمومی مجمع تشخیص مصلحت تکذیب شد و رضا سلیمانی، مدیرکل روابطعمومی مجمع تشخیص تاکید کرد که موضع آقای هاشمی درباره سوریه، فلسطین و لبنان شفاف است و با یک شایعه مخدوش نمیشود. اما خب تکرار نعل به نعل همان حرفهایی که تکذیب شده بود به فاصلهای کوتاه و انتشار فیلم و صوت آن، نشان داد اساسا تکذیب و توجیه موضوعیت چندانی ندارد و باید این موضوع را نگاه واقعی هاشمی دانست. علی مطهری، نماینده مجلس همان روزها با تایید این مساله گفت که به نظر او آقای هاشمی میخواهد راه جدیدی باز کند و اگر ایشان اسناد و اطلاعات و اخباری در این رابطه داشته باشد میخواهد بگوید که ایران و انقلاب اسلامی بیشازحد مایه نگذارد. همه اینها البته درحالی بود که مرحوم هاشمی یکی دو روز قبل در جلسه مجمع تشخیص مصلحت نظام با انتقاد از اظهار مواضع سیاسی توسط افراد و کانالهای غیررسمی که میتواند برای سیاست خارجی کشور تبعات منفی به همراه داشته باشد، گفته بود: «باید از بیان مواضع غیررسمی و افراطی توسط افراد غیرمرتبط پرهیز و مواضع اصولی و هوشیارانه نظام توسط کانالهای رسمی و مسئول بیان شود.»
شاید حالا و با گذشت چند سال از آن روز و در شرایطی که غائله سوریه و داعش و باقی گروههای تکفیری به سرانجام رسیده، بیش از همیشه روشن باشد که اگر سیاست اصولی نظام با دست فرمانی که هاشمی در نظر داشت، پیش رفته بود امروز چه عاقبتی در انتظار عمق راهبردی ایران در منطقه میبود.
این البته تنها خطای فاحش رئیس اسبق مجمع تشخیص مصلحت نظام درباره مولفههای قدرت جمهوری اسلامی ایران در منطقه نبود. او یکبار دیگر، با همین جهتگیری، رویکرد ایران در تقویت توانمندی دفاعی خود را مورد تردید قرار داده بود. از توئیت جنجالی «دنیای فردا دنیای # گفتمانهاست نه موشکها...» که به فاصله کوتاهی تعدیل و اصلاح و حتی تکذیب شد که بگذریم، از ایده اقتدای ایران به کشورهایی، چون آلمان و ژاپن برای برچیدن توان نظامی کشور و جایگزینی آن با اقتصاد دانشبنیان! نمیشود به سادگی گذشت. هاشمی چهار ماه پیش از مرگش در اظهاراتی نادر، با اشاره به محرومیت آلمان و ژاپن از داشتن نیروی نظامی در سالهای بعد از جنگ جهانی گفت که در کشورهای در حال جنگ نیروهای نظامی بیشترین خرج را میبردند، اما با این اقدام، پولهایآنها آزاد شد و بهدنبال کارهای علمی و تولیدی و اقتصاد دانشبنیان رفتند و لذا دیگر آسیبپذیر هم نیستند. آن طور که پدر معنوی دولت اعتدال متوجه شده بود، علت رشد اقتصادی ژاپن و آلمان، «محروم شدن این دو کشور از نیروی نظامی پس از جنگ جهانی دوم» و صرف هزینههای نظامی این دو کشور در حوزه اقتصاد دانشبنیان بوده و از نظر او این راهی بود که در ایران هم باز شده و دوره دوم دولت روحانی میتوانست ما را به آنجا برساند. توصیف هاشمی درباره مولفههای قدرت دو کشور ژاپن و آلمان البته در شرایطی بود که همان سال طبق اعلام موسسه تحقیقات صلح استکهلم و موسسه بینالمللی مطالعات استراتژیک، این دو به ترتیب با اختصاص ۴۰.۹ میلیارد دلار و ۷.۳۶ میلیارد دلار در رتبههای هشتم و نهم از ردیف کشورهایی قرار گرفتند که بیشترین بودجه نظامی را در جهان به خود اختصاص داده بودند و باز این در حالی بود که ایران در سال ۲۰۱۵ چیزی معادل یکچهارم این رقم - حدود ۱۲ میلیارد دلار- بودجه دفاعی برای پیشبرد اهداف خود در نظر گرفته بود.
این تازه فارغ از مفهومی به نام استقلال و جایگاه آن در میان آرمانهای انقلاب اسلامی بود. مفهومی که لااقل در دو کشور مورد اشاره مرحوم هاشمی ردی از آن دیده نمیشود و تعدد پایگاه نظامی آمریکایی در آنها به خوبی بیانگر همین موضوع است.
پیشنهاد برجام سوری به نفع تروریستها
اصلاحطلبان هم که این روزها در مواجهه با اتهام کاسبی ترسفروشی، خود را خط مقدم دفاع از ایران در مقابل آمریکا میدانند، در موارد زیادی تکلیف خود را با برنامههای منطقهای و موشکی بهعنوان دو مولفه باقیمانده قدرت ایران روشن کردهاند و به خوبی نشان دادهاند که اگر در این سالها زمام کار در این حوزهها هم مثل برجام در دست آنها و تیم مورد حمایتشان بود، اکنون باید سرنوشتی مشابه برنامه هستهای را برای این دو حوزه شاهد بودیم؛ موضوعی که اثباتش خیلی سخت نیست و صرفا مروری کوتاه بر مواضع نیروهای سیاسی این جریان بیانگر عمق ماجرا است.
تندترین ادبیات را در اینباره شاید بتوان در اظهارات مصطفی تاجزاده جستوجو کرد. این فعال سیاسی اصلاحطلب که بخش عمدهای از رنجهای اقتصادی کشور را ناشی از «مخارج سنگین و غیرضرورى حاکمیت در سوریه و خارج از ایران» میداند، سال گذشته در گفتوگویی زیانهای این راهبرد را از سودهای آن بیشتر دانسته و تصریح کرده بود که ما در سوریه دخالت پرضایعه و کمفایده داشتهایم.
تاجزاده که سه سال پیش برای حل بحران سوریه نسخه برجام را تجویز میکرد، معتقد بود باید با قدرتها بنشینیم و به توافق برسیم که این داستان، فاتح نظامی ندارد. گذر زمان و ختم غائله داعش به فاصله دو سال بعد از این اظهارات، البته عمق نگاه راهبردی تاجزاده و باقی رفقا را به خوبی به تصویر کشید.
«آقاجان ما هم دلمان میخواهد در سوریه و لبنان و یمن و همه اینجا صلح برقرار شود. دفاع از مظلوم شود. شیعیان آنجا تقویت بشوند، ولی آیا این کار فقط با پول دادن و اسلحه خریدن و کشتن و زدن اینها حاصل میشود.»
این بخشی از سخنرانی معروف غلامحسین کرباسچی در مراسم افتتاحیه ستاد انتخاباتی روحانی در اصفهان بود که همین دو سال پیش سروصدای زیادی به پا کرد.
دبیرکل حزب کارگزاران راهحل مسائل منطقه را توان دیپلماسی دولت -که به زعم او یکبار مساله تحریمها را حل کرده بود- به جای ورود نظامی و مستشاری به این بحران ارزیابی میکرد؛ بحرانی که البته حالا به لطف همان رویکرد مورد انتقاد کرباسچی، جای خود را به ثبات داده، استراتژیای که ضمن جمع کردن بساط داعش زمینه را برای بهرهمندی اقتصادی ایران از همین ثبات فراهم آورده است.
در این میان رضا خاتمی موضع جالب دیگری دارد. او در اینباره نظر کل اصلاحطلبان را بیان میکند و با تحلیلی که بعدا مشخص شد کاملا اشتباه است، میگوید: «اصولا اصلاحطلبان معتقدند راه و روش دیپلماسی جواب میدهد. مساله اصلی این است که آیا حضور نظامی ما در سوریه منطقی و قابلقبول است یا نه؟ از نظر اصلاحطلبان، این حضور نظامی خیلی معنا ندارد. البته این تبلیغات و شعار وجود دارد که اگر ما آنجا نجنگیم، باید با آنها در شیراز و اصفهان بجنگیم. البته من نمیدانم این چقدر واقعیت داشته باشد. بالقوه داعش برای همه خطرناک است، اما به علت تفاوتهای زبانی، مذهبی و روشنفکری ایران خیلی امکان نفوذ آنها در کشور وجود ندارد.»
صادق زیباکلام اصلاحطلب دیگری است که در اینباره مقابل مواضع اصولی کشور میایستد. او در ۲۸ بهمن ۹۱ در روزنامه قانون میگوید: «وضع برای همیشه اینگونه نخواهد ماند و بالاخره نیروهای مخالف خواهند توانست تسلیحات ضدهوایی به دست آورند و در نتیجه پیشرفتهای نظامیشان سرعت خواهد گرفت... آقای طائب و همفکرانشان در ایران بدون توجه به واقعیتهای سوریه متاسفانه منافع کوتاهمدت حاکمیت را قربانی منافع بلندمدت ایران در جهان عرب و خاورمیانه میکنند.
حاصل سیاستها و موضعگیریهای ما در قبال سوریه این شده که ما به جای در کنار مردم سوریه قرار گرفتن، در کنار روسیه، چین و دو میلیون علوی سوریه قرار گرفتیم. بعد هم آمریکا و استعمار را محکوم میکنیم که میان ایران شیعی و اعراب سنی شکاف و دشمنی ایجاد میکنند.»