به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، شعارهای ملیگرایانه دونالد ترامپ از زمان رقابتهای ریاست جمهوری سال ۲۰۱۶ مانند «اول آمریکا» و «آمریکا را دوباره میسازیم» در کنار ظاهر سیاست خارجی که دولت وی دنبال میکند، باعث شده است تا برخی تحلیل گران مانند فرید زکریا، جوهره سیاست خارجی ترامپ را بیشتر مطابق با الگوی جکسونیسم معرفی کنند. خروج از توافقات بینالمللی مانند برجام، لفاظی های مکرر و مستمر علیه رقبا و مخالفان آمریکا و عقبنشینیهای ناگهانی در رویارویی با آنها این سؤال را مطرح میکند که سیاست خارجی دولت ترامپ چه نسبتی با الگوی جکسونیسم دارد؟ این یادداشت پژوهشی ضمن بررسی این مسئله در پی پاسخ به سؤال دیگری نیز است: آیا میتوان مؤلفهها و شاخصههای الگوی ترامپیسم را در سیاست خارجی آمریکا شناسایی کرد؟
سیاست خارجی دولت ترامپ با چه الگویی قابلتحلیل است؟
غالباً کاخ سفید و مختصاتش بر روسای جمهور تأثیر میگذارد و ویژگیهای شخصیتی آنها را کنترل مینماید اما ترامپ از معدود رؤسای جمهور آمریکاست که شخصیتش بهگونهای محرز کاخ سفید را متأثر ساخته است. او از معدود رؤسای جمهور عصر بینالملل گرایی آمریکاست که سیاستها و جهتگیریهایش بهشدت متأثر از تجارب اجتماعی و به کمترین میزان برخاسته از ظرفیتهای روشنفکرانه است.
از سال ۱۸۹۸ رؤسای جمهور آمریکا در دودسته طبقهبندیشدهاند: بینالملل گرا یا انزوا گرا. ترامپ را میتوان اولین رئیسجمهور ملیگرا تلقی نمود که خود پدیده تازهای در تارک سیاست این کشور است. بعد از خروج ترامپ از توافق هستهای ایران، پیمان ترنس-پاسیفیک و توافق تغییرات آبوهوایی در پاریس و همچنین حمله به سازمان ملل و نهادهای چندجانبه دیگر، بر همگان مسجل شد که ترامپ یک تهدید مستقیم برای سیستم نظارت جهانی است. ترامپ بعدازآنکه بهعنوان نامزد جمهوریخواه پیروز انتخابات شد طی یک سخنرانی اعلام کرد که به آمریکا گرایی اعتقاد دارد و به جهانگرایی اعتقادی ندارد.
دونالد ترامپ باسیاست خارجی منحصربهفرد خود الگوهای تحلیل سیاست خارجی را بر مبنای مکاتب سیاست خارجی آمریکا تغییر داده است و با دادن وعدههای کاملاً متضاد به رأیدهندگان، وی از یکسو خود را نوعی ابر انزواطلب عرضه میکند که ترجیح میدهد، فوری نیروهای آمریکایی را از همۀ مناطق جهان خارج سازد و از سوی دیگر وعده میدهد که مشکلات معظم سیاست خارجی را درزمانی کوتاه حلوفصل نماید و در این مسیر در دو سال اول کارش، کشورهایی مانند کرۀ شمالی یا ایران را تهدید نظامی کرده است. این دو نگاه باهم سازگار نیستند و اکنون ترامپ در نمونه برخورد با ایران دچار سردرگمی شده و با مشکل سیاسی جدی در آستانه انتخابات ریاست جمهوری روبرو شده است و در عمل هیچ برونرفت سادهای وجود ندارد.
ویژگیهای اساسی رفتار دولت ترامپ در حوزه سیاست خارجی
دکترین ترامپ، «نئوانزواگرایی» است که در آن، آمریکا در مرکز تمام تصمیمات قرار دارد و بقیه کشورهای دنیا باید از او تبعیت کنند. در این راهبرد، قدرت سخت (نظامی) و قدرت نرم (تحریم) توأمان بهعنوان ابزارهای پیشبرد سیاست خارجی مورداستفاده قرار میگیرند. برای درک راهبرد ترامپ باید به رابطه بین مذاکره و تحریم جداگانه نگریست. ترامپ، تحریم را نهتنها چماقی برای دستیابی به مذاکره مطلوب بلکه نمادی از اعمال قدرت ایالاتمتحده قلمداد میکند. مبنای سیاست خارجی تیم ترامپ بحرانآفرینی با کشورهایی است که سیاست آنها به مذاق کاخ سفید خوش نمیآید و با قلدری از توافقنامههای منطقهای و بینالمللی با آنها خارج میشود. تهدیداتی که به نظر بیپایان میرسند، توهینهای مستمر، مجازات و تلاش برای بهکارگیری زور ویژگی بارز سیاست خارجی دوره ترامپ است[۱].
استراتژی سیاست خارجی ترامپ سه محور را در برمیگیرد: در ابتدا باید مشخص شود منافع چه هستند که ازنظر ترامپ، تداوم پویایی اقتصادی آمریکا با پیگیری سیاست خارجی است که کمترین هزینه مادی را برای آمریکا به وجود آورد و کمترین خطر را برای امنیت فیزیکی کشور متجلی کند. ضلع دیگر مثلث استراتژی مشخص کردن خطرهایی است که متوجه منافع حیاتی آمریکاست. ازنظر ترامپ، چین و روسیه رقبای جدیای در قلمرو اقتصادی و نظامی هستند؛ اما دشمنان آمریکا نه در میان قدرتهای بزرگ، بلکه در خاورمیانه هستند. ضلع دیگر این مثلث چگونگی مواجهشدن با خطرهایی است که منافع آمریکا را تهدید میکند.
استراتژی او در برخورد با چالشها در میدان عمل تهاجمی نیست و ترامپ پیگیر استراتژی خویشتنداری است. این استراتژی در عین اینکه بودجه نظامی تصاعدی را طلب میکند، تمایل چندانی به استفاده مستقیم از آن وجود ندارد؛ زیرا بهترین شیوه برای جلوگیری از ریختن خون سرباز آمریکایی را احاله مسئولیت به کشورهای متحد و یا بازیگران غیردولتی هم هدف میداند، بدون به صحنه آوردن نیروهای زمینی با تأکید بر اینکه قدرت رزمی آمریکا در پشت سر آنان است، در عین اینکه همیشه این گزینه را به نمایش میگذارد که توانمندیهای دریایی و هوایی را که بهشدت فنّاوری محورند آماده عملیاتی کردن دارد. همچنین به جهت شخصیت غریزه محور ترامپ و محروم از یک چهارچوب تئوریک پایدار، بهشدت مستعد مذاکره و گفتگو با بازیگران دشمن برای معامله است[۲].
بخش زیادی از «هنر معاملهگری» ترامپ بر اساس دو الگوی ذهنی برای بر هم زدن محاسبات طرف مقابل و وادار کردن او به تسلیم و گرفتن امتیاز استوار است؛ یکی «تئوری بازی بزدل» و دیگری «تئوری مرد دیوانه». در تئوری «بازی بزدل»[۳] دو طرف سعی میکنند با تمام ابزارها و امکاناتی که در اختیاردارند طوری وانمود کنند که برای وقوع بدترین حالت ممکن آمادهاند تا از این طریق در رقیب هراس ایجاد کرده و او را از میدان به درکنند. بر اساس «تئوری مرد دیوانه»[۴] نیز ترامپ تلاش دارد خود را بهعنوان فردی غیرقابلپیشبینی، خطرناک و آماده توسل بهزور نشان دهد که هنگامیکه با بازی بزدل همراه میشود اینطور مینماید که او حاضر است خطر وقوع هراسآورترین نتایج را به جان بخرد[۵].
چهار محور عمده سیاست خارجی آمریکا در دوران ترامپ نخست مخالفت با پیامدهای جهانیشدن از مهاجرت تا همگرایی اقتصادی که این نه به معنی انزوا گرایی آمریکا، بلکه ملیگرایی آمریکایی است. دوم، مبارزه با افراطگرایی اسلامی که ترامپ آن را ناشی از ناکارآمدی سیاست خارجی آمریکا میداند. سوم، تغییر روابط با رقیبان بینالمللی و منطقهای و چهارم خطمشی تغییر اولویتها از ارزشهای آمریکایی به حفظ ثبات منطقهای و بینالمللی است.
نسبت میان الگوی جکسونیسم و سیاست خارجی دولت ترامپ
در تحلیل گرایشهای ترامپ باید اذعان داشت که او به گفتمان جکسونیسم نزدیک است اما تمایزهای جدی و منحصر به خود را نیز دارد. این تفکر بیشتر توجه به سیاست داخلی امریکا دارد و مبارزه با دشمنی است که قصد دارد به هویت امریکا خدشه وارد کند؛ اما اگر کسی بخواهد یک چارچوب مشخص در سیاستهای ترامپ پیدا کند هنوز چیز دقیق و روشنی وجود ندارد و بسیار مبهم است.
بر اساس مکتب جکسونیسم این مکتب بر اصل مداخله نظامی فرامرزی، گسترش موقعیت جهانی و واکنش به تهدیدات خارجی از طریق اقدام نظامی تأکید میکند. بدنه اصلی دو حزب جمهوریخواه و دموکرات بهویژه جریان نومحافظه کاران پیرو این مکتب در سیاست خارجی و امنیتی ایالاتمتحده هستند.
در حقیقت تأثیر انگارههای مکتب جکسونیسم بر نگرش ترامپ است که موجب شده است تا انزوایی که آمریکا در دوران اوباما از آن فاصله گرفته بود دوباره بهسوی آمریکا بشتابد و متحدین دیرین و استراتژیک این کشور نظیر اروپا را نیز برنجاند تا فاصله خود را از آمریکا حفظ نموده و با دیده تردید به اقدامات و مواضع ترامپ نظاره کنند. هرچند دولت آمریکا اغلب میگوید «آمریکا نخست» به معنای «آمریکا تنها» نیست، اما در راهبرد امنیت ملی که از سوی ترامپ ارائهشده، تصریحشده است که ایالاتمتحده برای حفظ منافع خودش خواهد ایستاد، حتی اگر این به معنای اقدام یکجانبه یا رنجاندن دیگران بر سر مسائلی مانند تجارت، تغییرات اقلیمی و مهاجرت باشد[۶].
زمانی که ترامپ یک پایگاه هوائی در سوریه را بمباران کرد مشخص شد که پدیدهای کاملاً استثنائی در تاریخ ریاست جمهوری آمریکا با ویژگی یک انزواطلب دخالت گر هست و فقط در عرض یک سال، عملیات نظامی را در تمامی میدانهای جنگ شدت داده است. او بر موجودیت ناتو صحه گذاشته و اتحاد با عربستان سعودی را جایگزین اتحاد سنتی با ژاپن کرده است. او جان بولتون، یکی از جنگطلبترین بازماندگان عصر بوش را بهعنوان مشاور امنیت ملی جدید خویش انتخاب کرده است. معدود افرادی میتوانند او را یک انزواطلب ناب بهحساب آورند[۷].
چنین مواضع و خصلت ذاتی ترامپ در سیاست خارجی را میتوان «ترامپیسم» نامید که بهنوعی یک ناسیونالیسم آمریکایی تلقی میشود. تفکر ناسیونالیسم آمریکایی هم در جمهوریخواهان دیده میشود و هم در اشخاص غیر حزبی که البته این گرایش اکنون در کاخ سفید به قدرت رسیده است. نظرشان بر این است که اولویت اول سیاستهای جهانی باید آمریکا باشد و سایرین را نفی کنیم حتی اگر سازمانی بینالمللی باشد. مطابق این تفکر، اگر کشوری یا نهادی دوشیدنی باشد، از آن تعریف و تمجید میکند و اگر در مقابل آنها موضع گرفته و حرفشنوی نداشته باشند، ولو کانادا هم که باشد، در کار او خلل ایجاد میکنند[۸].
برای ترامپ افول نظام تکقطبی بینالمللی و شکلگیری نظام چندقطبی بسیار ناگوار است و هامون بینالمللی دیروز علاقهای به روبرو شدن با بازیگران بینالمللی هموزن خود را ندارد.
ویژگیهای الگوی منحصربهفردی تحت عنوان ترامپیسم در سیاست خارجی آمریکا
آنچه الگوی ترامپیسم را شاخص و انگشتنما میکند درجه بالای ضابطه ناپذیری ترامپ است و از سوی دیگر قدرت بسیار زیاد کشوری است که او رئیسجمهورش است. ظهور ترامپ تصادفی نیست که بتوان او را به مرتبه ضابطه ناپذیری در چارچوب نظریه توماس کاهن تقلیل داد. ترامپ حاصل واکنش جریاناتی در غرب است که علیه نظام بینالمللی لیبرال قیام کردهاند؛ جریاناتی که خود را قربانی «گلوبالیسم» و فرار مشاغل از غرب به شرق و تصرف بازارهای غرب توسط شرقیها تصور میکنند. در این چارچوب اگر بنگریم شاید خروج او از برخی نهادهای بینالمللی لیبرال و تحقیر برخی دیگر و نیز تحقیر رهبرانی که هنوز در چارچوب نظام بینالملل لیبرال عمل میکنند شاید غیر ضابطهمند به نظر نیاید و در چارچوب ناسیونال پوپولیسم عین ضابطهمندی باشد؛ یعنی اگر نقطه عزیمت ما نظام بینالمللی لیبرال باشد که درون آن نفس میکشیم، آنگاه اعمال او ضابطه گریز به نظر میآید.
ترامپیسم در سیاست خارجی آمریکا دارای عوارض سیاستی[۹] است به این معنی که حتی اگر ترامپ در انتخابات ۲۰۲۰ هم شکست بخورد، ترامپیسم به این زودیها سیاست داخلی و خارجی آمریکا را رها نخواهد کرد. حتی یک رئیسجمهور دمکرات نیز نخواهد توانست بدون توجه به بدعتها و شعارهای ترامپ و خواستههای پایگاه رأی او به راه همیشگی دمکراتها و جمهوریخواهان طی دهههای بعد از جنگ دوم برود.
اما بسیاری از تحلیلگران ازجمله فرید زکریا معتقد است روی کار آمدن ترامپ و مکتب ترامپیسم «ضربه نهایی» به هژمونی ایالاتمتحده بود. او تا حد زیادی به جهان بیعلاقگی نشان داده؛ البته بهجز بیان این اعتقادش که همه دنیادارند ایالاتمتحده را میچاپند. ترامپ در چارچوب مکتب ترامپیسم یک ملیگرا، یک حمایت گرا و یک عوامگرا تجلی میکند که مصمم است تا «آمریکا در وهله نخست» باشد؛ اما واقعیت این است که او، بیش از هر چیز دیگری، کسی است که عرصه را واگذار کرده است[۱۰].
الزامات راهبردی جمهوری اسلامی ایران در ادامه فرایند رویارویی با آمریکا
ترامپیسم به دنبال آن است که با اعمال فشار مضاعف بر کشورمان، افزایش بحران و شرایطی را رقم بزند که ایران بر طبق آنها مجبور شود تا از سازوکارهای مقابلهجویانه یا مماشات فزاینده استفاده کند. ترامپ تلاش دارد تا الگوهای پرمخاطرهتری را در ارتباط با ایران بیازماید که میتواند زمینه گسترش بحران در محیط منطقهای را فراهم سازد. اگر ایران در مقابل زیادهخواهی کاخ سفید و یاران ترامپ انعطاف و کرنش نشان دهد، طبیعی است که در آینده با محدودیتهای بیشتری از سوی ترامپ روبهرو خواهد شد. بهرهگیری از سیاست انفعالی به امید سال ۲۰۲۱ نیز بدترین نتایج را برای سیاست خارجی و امنیتی ایران به بار خواهد آورد. به همانگونهای که قرار گرفتن در وضعیت رویارویی و درگیری، چالشهای امنیتی پایانناپذیری را برای ایران، خاورمیانه و حتی نظام جهانی ایجاد خواهد کرد[۱۱].
ضرورت راهبردی ایران در شرایط دیپلماسی اجبار و فشارهای فزاینده فراقانونی آمریکا مبتنی بر بهرهبرداری از ابزار دیپلماسی و ارتباط با سایر بازیگران بینالمللی، در جهت کاهش اثرات سوء فشارهای آمریکا بر کشورمان خواهد بود.
ضرورت سیاست بهرهبرداری از دیپلماسی سازنده آن است که ایران از فشارهای سوء ایالاتمتحده میکاهد و با استفاده از دیپلماسی فعال و صلح طلبانه به دنیا نشان میدهد که دنبال تخاصم و درگیری نیست و اینگونه ایالاتمتحده را در مخمصه شکست سیاستهای جنگطلبانه و فاقد برونرفت قرار خواهد داد.
درعینحال ازآنجاکه آمریکا از سازوکارهای سیاست قدرت بهره میگیرد، لازم است ایران از آمادگی نظامی و امنیتی لازم برای انجام اقدامات متقابل و اجرای سیاست تهدید در برابر تهدید استفاده کند. نادیده گرفتن سیاست قدرت چالشهای فزایندهای را برای آینده امنیت ملی ایران ایجاد خواهد کرد. طبعاً در چنین فرآیندی باید دیپلماتها و کارگزاران دیپلماسی ایران نسبت به روندهای برگشتپذیر وقوف داشته باشند[۱۲].
فضای کنش ارتباطی آمریکا در برخورد با ایران مبتنی بر معادله فشار حداکثری است. الگویی که با نشانههای دیپلماسی اجبار پیوندیافته است. برای مقابله با چنین شرایطی لازم است تا ایران درک دقیق و راهبردی از الگوی کنش آمریکا داشته باشد. واقعیتهای سیاست آمریکا و گروه سیاست خارجی دونالد ترامپ مبتنی بر تداوم فشارهای سیاسی و بهرهگیری از سازوکارهای نمایش قدرت است. هدف ایالاتمتحده آن است که ایران را از طریق فشارهای اقتصادی در وضعیت تسلیم، مماشات و سازش قرار دهد. چنین رویکردی با ضرورتهای دیپلماسی سازنده موردنظر ایران مغایرت خواهد داشت. در نگرش آمریکاییها هرگونه انعطاف ایران به مفهوم پذیرش ضعف، تهدید و مخاطره محسوب میشود؛ بنابراین لازم است تا ایران نسبت به واقعیتهای راهبردی سیاست آمریکا در برخورد با خود وقوف داشته باشد و با آگاهی از سیاستهای راهبردی آمریکا، معادله سیاست قدرت را به نفع خود رقم بزند.
بنابراین هرگونه مماشات، انگیزههای آمریکا در برخورد با تداوم سیاست فشار علیه ایران را افزایش خواهد داد. بخشی از سیاست راهبردی ایران مبتنی بر آمادگی در برابر تهدیدات نظامی خواهد بود. آرایش راهبردی ایران بهگونهای است که میتواند اراده کنش متقابل را افزایش دهد. آرایش نظامی و راهبردی به مفهوم نادیده گرفتن دیپلماسی تلقی نمیشود. ایران نیازمند سازوکارهایی است که اولاً مبتنی بر مدیریت بحران باشد، ثانیاً معطوف به تلاش برای کنترل تهدیدات از طریق اتخاذ سیاست قدرت حاصل شود. روند موجود در سیاست امنیتی آمریکا بهگونهای است که هرگونه انعطافپذیری را با تهدیدات و فشار سیاسی بیشتر پیوند خواهد داد.
نتیجهگیری
بنابراین باید اذعان داشت ترامپیسم، جهان را هابزی میبیند و معتقد است دشمنان بیشمارند و دوستان اندک. ترامپیسم شاخصه نمونه قشری گرایی را در خود دارد و همچنین مترادف ملی گرایی است. ترامپ مخالف شهروند جهانی سقراط است و از دید او آمریکا بهشتی است که حاصل ارزشهای استثنای و زحمات طاقتفرسای نسلهای گذشته است. ترامپیسم در مواجهه با هر گزاره با پروژهای در گام نخست به ابعاد مالی – اقتصادی آن و با تقدم پول بر منافع بلندمدت آمریکا مینگرد. درنهایت آنکه ترامپیسم، در بن خود توطئه اندیشی مک کارتیسم را حمل میکند درحالیکه که چاشنی قشری گری، نژادپرستی و گذشتهگرایی را در خود دارد. ترامپیسم نهتنها مشکلی از جهان حل نمیکند که همچون مک کارتیسم یکبار دیگر جامعه آمریکا را در کام بحرانی دیگر فرو خواهد برد. در چنین شرایطی در برخورد با این رویکرد و رفتار از جانب شخص ترامپ، باید با صبری استراتژیک و مقاومتی هوشمندانه و غیر منفعلانه و دیپلماسی خلاق فضای حاصل از بحران ترامپیسم را به سود کشورمان مدیریت نمود.
منابع
[۱] سیاست خارجی ترامپ بحرانآفرینی و خلق توافقنامههای ناتمام است پل پیلار، منتشرشده در اندیشکده «بروکینگز» بازنشر در وبسایت پانا در تاریخ ۱۰ تیر ۱۳۹۸ قابل بازیابی در پیوند زیر:
http://www.pana.ir/news/925352
[۲] سیاست خاورمیانهای آمریکا (تداوم و استمرار حضور) دکتر حسین دهشیار موسسه ابرار معاصر تاریخ اسفند ۱۳۹۷ قابل بازیابی در پیوند زیر:
http://tisri.org/?id=4gekxdz4
[۳] Game of chicken
[۴] Madman Theory
[۵] «مرد دیوانه» و «بازی بزدل»؛ چرا ترامپ ناو و بمبافکن به منطقه اعزام کرد؟ خبرگزاری تسنیم، منتشرشده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۸ قابل بازیابی در پیوند زیر:
https://www.tasnimnews.com/fa/news/1398/02/22/2009004/%D9%85%D8%B1%D8%AF
[۶] یکجانبهگرایی ایالاتمتحده و تأثیر آن در افول هژمونی آمریکا، توحید افضلی، موسسه راهبردی تبیین، منتشرشده در تاریخ ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۷ قابل بازیابی در پیوند زیر:
http://tabyincenter.ir/25897/%DB%8C%DA%A9%E2%80%8C%D8%AC%D8%A7%D9%86%D8%A8%D9%87%E2
[۷] سیاست خارجی ترامپ کاملاً آمریکائیست استیفن ورثیم Stephen Wertheim استاد تاریخ دانشگاه بیرکبک لندن نیویورکتایمز
[۸] ناسیونالیسم آمریکایی و تاکتیک تمجید و تشر حسن بهشتی پور، روزنامه آرمان
[۹] policy-making consequences.
[۱۰] The Self-Destruction of American Power. Washington Squandered the Unipolar Moment. By Fareed Zakaria https://www.foreignaffairs.com/articles/2019-06-11/self-destruction-american-power?fa_package=1124383
[۱۱] مقایسه سیاست آمریکا در مورد ایران در دوره اوباما و ترامپ: ترامپ دستاوردهای روابط آمریکا با ایران در دوران اوباما را بر باد داد سید حسین موسویان و یونس محمودیه، مرکز مطالعات آمریکای دانشگاه اقتصاد لندن