جامعه به چه تحول یا در واژهای بهتر به چه دگردیسی رسیده است که میتواند بعد از تماشای فیلمی که برگرفته از یک شخصیت کمیکبوکی است، اینگونه خطرناک شود؟
گروه اجتماعی خبرگزاری دانشجو_سیده زهرا حسینی؛ ٧سال پیش بود که فیلم «شوالیه تاریکی برمیخیزد» در ایالات متحده آمریکا به اکران عمومی رفت وپس از اکران عمومی تیراندازی مرگباری در سالن اکران اتفاق افتاد و آن تیراندازی مرگبار باعث شده بود پلیس ایالات متحده پیش از اکران فیلم جوکر ٢٠١٩، به تماشاگران هشدار دهد که آماده مقابله با هرگونه آشوب و سرکوب هر اعتراضی هست؛ ماهیت فیلم خشونت و ترویج آن نیست اما تفکری که در عمق فیلم هست و در عمق جان و ذهن مخاطب مینشیند، ترسناک است.
اما جامعه به چه تحول یا در واژهای بهتر به چه دگردیسی رسیده است که میتواند بعد از تماشای فیلمی که برگرفته از یک شخصیت کمیکبوکی است، اینگونه خطرناک شود؟ چرا خشونت و قتلهای موجود در فیلم ترسناک نیست، اما هولانگیز هست، آنقدر هول انگیز که پلیس گمان میکند ممکن است در حین اکران یا پس از اکران، گروهی آشوب بپا کنند؟ و اصلا چرا این فیلم در همه جوامع و توسط همه اقشار جوامع، مهم و قابل توجه به نظر رسید؟
این فیلم در حقیقت جامعه خودمان را نشان میدهد، گاتهام دقیقا همین جامعه، همین جهان و همین کرهای است که ما درآن مردمی هستیم که به بیماری ضعیف از قضا بیماری روانی با روحیهای کمی حساس، ظلم میکنیم و مورد تمسخر قرارش میدهیم و نه تنها ما غریبهها درکاش نمیکنیم که نزدیکترین فرد در زندگی یعنی مادرش نیز به او ظلم کرده و هیچکس حاضر به ابراز علاقه و حمایت او نیست.
البته سینما و فیلمهایی با ژانر اجتماعی موظف به نمایش چنین جامعهای هستند و هیچکس توقع نداشت فیلمی که بر مبنای شخصیت کمیکبوکی دیسی است از دنیای تخیل و فانتزی، آینه تمامقد جامعه امروزی باشد، اما قطعا فیلیپس برای این کار، دلیلی منطقی داشته است.
در این میان شخصیت فیلم یعنی آرتور فلک آرام آرام تغییر میکند و به جوکر تبدیل میشود و همزمان با تغییر خود بدون اینکه خبر داشته باشد، قهرمان جامعه را و خود جامعه را نیز تغییر میدهد و در نهایت جامعه را شاید دچار دگردیسی میکند. این سیر تحول شخصیت آرتور فلک از فردی اجتماعی و خانواده دوست به جوکر جنایتکار و ترسناک، دقیق و مو به مو توسط تاد فیلیپس ترسیم شده است، آنقدر دقیق که به راحتی میتوان آرتور را درک کنیم، همراهش شویم و برای تمام افراد خبیث و بی رحم شهر و نظام سرمایهداری، آشوب و جنگی طراحی کنیم و این دقیقا همان چیزی که است که پلیس ایالات متحده را ترسانده بود.
آرتور فلک در بینظمی و هوای همیشه ابری شهر زشت و بد قوارهی گاتهام که فساد عضو لاینفک آن است نه تنها مورد حمایت نیست از هیچکس، که مورد بیرحمی نیز هست از همگان، اما با این حساب قصد اشاعه مهربانی دارد و همان یادداشتی که برای اثبات بی غرض بودن خندههایش به دست مردم میدهد، نشان از این مهربانی دارد.
او نه تنها شخصیت شروری ندارد که تنها میخواهد یک ستاره باشد و در این راه به هر روشی متوسل میشود، اما مشکلات روانی و عدم توجه جامعه به او باعث میشود تا همواره عقب بماند و مورد خشونت مردم قرار بگیرد و بیرحمی همکارش شاید تغییری شگرف در زندگی یک انسان و در نهایت یک جامعه را کلید میزند با همان اسلحهای که به جوکر میدهد.
اولین و دومین و سومین خونی که بر روی زمین ریخته میشود و آن نقاب دلقک، تئوری یک آشوب را نه در ذهن جوکر که ابتدا در تفکر جامعه ایجاد میکند. جامعهای که از نظامسرمایه داری به ستوه آمده و قتل سه جوان از نزدیکان بزرگترین سرمایهدار گاتهام که از قضا از قهرمانان شهر نیز هست، تئوری آشوب علیه نظام سرمایهداری را عملی میکند و جوکر خود خبر ندارد که وقتی نقاب دلقک را دور میاندازد و از مترو فرار میکند، پشت سرش چه اتفاقی رقم میخورد و شاید تنها در ذهنش قتل سه انسان را تصور میکند، اما در حقیقت قتل یک تفکر و جامعه را ترسیم کردهاست؛ جامعهای که نظام سرمایهداری و اختلاف طبقاتی، آن را افسار گسیخته کرده و طغیان و هرج و مرجاش با همان اثر جرمی که جوکر از خود در صحنه قتل جا میگذارد یعنی نقاب دقلک، در جامعه کلید میخورد و تفکری علیه قهرمان جامعه سرکش میشود.
در بطن فیلم و آن چیزی که به دل بیننده القا میشود این است که جوکر بر خلاف همیشه خبیث و پلید نیست و گاهی دل مخاطب به رحم میآید، به جوکر حق میدهد که با این اوصاف از زندگیاش، آنقدر ترسناک و بیرحم شود؛ او هرگز نمیتواند حتی به موفقیت نزدیک شود و در ارتباط با مردم نیز تنها چیزی که نصیبش میشود، خشونت است. او خبیث نیست بلکه زادهی خشونت مردم است که پلیدی و نامردمی جامعه او را تربیت میکند تا هشداری شود برای همان پلیدی و همان نظامی که از یک زمانی به بعد او را پسزده و قبولش ندارد و نمیکند.
قطعا باید جوکری از دل پلیدیها بیرون میآمد و علیه پلیدی زمان خود آشوب میکرد تا سالها بعد بَتمَنی از دل جامعه جوکر تربیت شود و علیه او برخیزد؛ این دقیقا همین جامعه و جهانی است که در آن قدم برمیداریم و همان دلیل منطقی فیلیپس برای تصور جامعه با شخصیتی کمیک. «تاد فیلیپس» جهان را با شخصیتی کمیک و فانتزی ترسیم کرده تا بگوید جهان واقعی ما و جنگی که ما علیه یکدیگر میسازیم، همینقدر فانتزی و خندهدار است و در عین حال ترسناک و هول انگیز و کاش این موضوع به تماشاگر القا شود که تا چه حد میتواند در شکل گیری بحرانهای جامعه و رشد افرادی خبیث، ترسناک و آشوبگر مانند جوکر تاثیر مستقیم داشته باشند؛ چراکه جوکر دقیقا زادهی تفکر و عقیدهی زشت و بدقوارهی شهر و مردم گاتهام است که از روح و جان آرتور فلک مهربان و خندان بیرون میزند.
چیزی که فیلیپس از جامعه ترسیم میکند اینگونه است؛ جوکری از دل زندگی و گذشته قهرمان جامعه یعنی توماس وین برمیخیزد و بدون اینکه خودش بداند جنگی علیه پلیدی و قهرمان جامعه را کلید میزند، جامعهای دیگر ترسیم میکند و مسیح وار روی ماشین پلیس که نماد امنیت جامعه است، میایستد و با طرح لبخندی از خون، قهرمان جدید قصه میشود، اما چندی بعد، از عمق همین جامعهی جدید و از دل گذشتهی جوکر، بتمنی تربیت میشود تا علیه پلیدی و باز هم قهرمان جامعه قیام کند؛ قهرمانانی که برخلاف ظاهر همواره ترسناک و اعمال خبیثشان، به نظر میرسد هرگز نمیخواستند فردی باشند که همواره او را در یاد داشته و در فیلمها دیدهایم، درست مثل جوکر و بتمن.
و این قصه تلخ و ترسناک جامعه است که همه جهان با جوکر همراه میشوند، با او همدردی میکنند، برای او دست میزنند. این یعنی ما از جوکر شدن و قهرمانی همچون جوکر بودن لذت میبریم. یعنی از جامعه فعلی خسته هستیم. یعنی هر کدام از ما انسانهای امروز کره زمین، تئوری یک آشوب هستیم برای جامعه.