گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو،الهام نیکبخت؛ احتمالاً شما هم این روزها که بحران کرونا غوغا می کند و آمار قربانیان به شدت افزایش یافته است و هر روز شاهد از دست دادن غیور مردان و زنان کادر درمان هستیم، خبر بازار داغ فروش جان خود و اطرافیان آن هم به مقدار ناچیز ۳۹ هزار تومان را شنیده اید.
شاید خنده دار و حتی گریه دار به نظر برسد در دورانی که دیدن یا ندیدن فردا، بودن یا نبودن ما منوط به ویروسی در ابعاد نانوگرم است و در هر سه دقیقه، یعنی شاید به اندازهای که شما این مطلب را میخوانید یک خانوادهی دیگر هم عزادار میشود، در صفی میایستیم و در پی جنسی می رویم که معلوم نیست آیا اصلاً عمری باقی خواهد ماند تا آن کفش را به پا کنیم یا خیر.
کمی تندتر و تلختر بخواهم بگویم به دوستان توصیه میکنم حتی الامکان رنگ تیره بخرند که شاید قدمهای بعدی که با آن کفش برمیدارند در بین قبرهای بهشت زهرا و درمراسم خاکسپاری عزیزترین شخص زندگیشان باشد و شاید حتی نعمت حیات را از خودشان بگیرند و محض یادآوری میگویم کفن، کفش ندارد و کسی در مراسم ترحیم نمیگوید مرحوم چقدر کفشش شیک بود خدا رحمتش بکند باید بگذاریم و برویم. البته که انشالله بلا از همه به دور باشد، اما در این چندماه ویروس کرونا ثابت کرده است که با هیچ کس شوخی ندارد. ولی کاش راه ارتباطی با افرادی که چوب حراج به جان خود زدند داشتیم و میپرسیدیم که چند برابر آن تخفیف را خرج درمان کرونای خود کردهاند تازه اگر خوب شوند و عوارضی نامعلوم در آینده گریبان گیرشان نشود. چقدر حال و روز امروز ما شبیه ضرب المثلی قدیمی شده است که میگفتند طناب مفت گیر بیاورد خودش را هم دار میزند.
اگر در این روزهای سخت خودمان به خودمان رحم نکنیم پس انتظار بیهوده از چه کسی داریم؟ این وعده الهی است که خدا وضع و حال هیچ قومی را عوض نخواهد کرد مگر آنکه انسانها خودشان وضعشان را تغییر دهند (ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا بانفسهم). البته ماهم مردم همین کوچه و خیابان هستیم و معنای نداشتن و نداری و دادن اجارهی سرماه و چک برگشتی را میفهمیم. معنی خرج داشتن زندگی. پس بیایید در این اوضاع همدیگر را بیشتر دریابیم و در هر جایگاهی که هستیم به جز خودمان یک قدم دورتر را هم ببینیم و بدانیم از هر دستی بدهیم یقیناً از همان دست خواهیم گرفت. پس کمی مهربانتر باشیم و سختیهای این روزها را بین همدیگر تقسیم کنیم که خدایی نکرده شانههای کسی زیر بار فشارهای اقتصادی خم نشود.
شاید بتوان گفت در حال حاضر ما درحال جنگ با کرونا هستیم. شاید جنگی مثل جنگ ۸ ساله با عراق، البته با تفاوتهای زیادی که شاید قابل قیاس باهم نباشند، ولی ما فرزندان همان نسلی هستیم که ۸ سال جان دادیم، جوان دادیم، داغ دیدیم و در تمام آن هشت سال شاید کسی خودش را نمیدید. از شنیدههایم بخواهم بگویم، از روزهایی میگویم که مادران و پدران ما گوش به رادیو بودند تا شکر کوپنی اعلام شود و بعد همان شکر را مربا و کمپوت میکردند و میفرستادند جبهه، از زنانی که در پشت جبهه لباسهای رزمندگان را میشستند و برای اینکه ببینند اثر شیمیایی آن رفته یا خیر آن را به پوست خود میزدند. زنانی که نه نامشان در جایی نوشته شده و نه صحبتی از آنها هست، از جا دادن به آوارگان جنگی و کلی فداکاری دیگر که نشان "ما" بودن ملت همیشه همدل ایران است.
البته درهیچ حادثهای نمیشود قصور یک طرف را ۱۰۰ درصد و طرف دیگر را مبرا از اشتباه در نظر بگیریم و معمولاً هم چه دیواری کوتاهتر از مردم. به طور مسلم نهادهای دولتی هم تقصیر کار هستند، هم در زمینه کرونا که از ابتدا برای تصمیم گیری هایشان به دنبال شنبهای خیلی خاص و ویژه بودند. گویی که کرونا هم از شنبه شروع به کار میکند. در جلسات ستاد ملی کرونا هم برای تصمیم گرفتن دست دست میکنند و هم در زمینه معیشت مردم، آن هم در این اوضاع بحرانی که واقعا سفره مردم کوچک که چه عرض کنم دارد جمع میشود. از کم شدن قدرت خریدن مردم که شاید به طمع کفشی با قیمت کمتر حتی جان خود را در خطر بیندازند و حذف اقلام ضروری از سفره هم که چیزی نگویم بهتر است. ولی یک موضوع که در این جا حائز اهمیت است، این است که آیا کفش جز اقلام ضروری و واجب است؟ آن هم کفشهای حراجی پاساژی در منطقهی مرفه نشین تهران؟
شاید بعد از این همه سال وقت آن رسیده باشد وقت اصلاح فرهنگی، تغییری که شاید با این همه سازمانها و ارگانهای مربوطه اتفاق نیفتاد، شاید وقت آن هست که فکر کنیم در واقع مجبوریم فکر کنیم به معنای دقیق کلمه فرهنگ آن هم در عصری که انسان در انحطاط خودش به سر میبرد و نیاز به یک رنسانس و تولد دوباره میباشد و آنچه به داد میرسد چیزی جز فرهنگ نیست. فکر کنیم به اهم و مهم کردن و درجه بندی مسائل زندگیمان، به اولویت بندی، به تغییر در ارزشهای غلط و بیرون آمدن از پیلههای خودساخته و توجه بیشتر به درون و باور این جمله که تن آدمی شریف است به جان آدمیت نه همین لباس زیبا. کاش در جستجوی سایر ارزشهای خود باشیم، ارزشهای حقیقی و نه فانی. کاش این اصل را در سایر مسائل زندگی هم سرلوحه قرار دهیم و طالب "درستی" باشیم نه آنچه درست مینماید.
این ویروس هم مثل همه مصیبتها و سختیها رفتنی است دیر یا زود. هیچ سختی یا آسانی ماندنی نیست و همه لحظهها در گذرند و این شرایط برای همه ما سخت است، ولی بیایید کمک کنیم که سختتر نشود و امیدمان را از دست ندهیم که ناامیدی نابخشودنیترین گناه در درگاه الهی است.
.
الهام نیکبخت - کارشناسی زیست سلولی و مولکولی(ژنتیک) دانشگاه شهید بهشتی
انتشار یادداشتهای دانشجویی به معنای تأیید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری دانشجو» نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروهها و فعالین دانشجویی است.