پوشیه خریده بودم. به محض آنکه به نجف رسیدیم، پوشیدمش و رفتم حرم. مانده بودم که چرا زنهای عرب آن قدر به من نگاه میکنند؟ من که پوشیه زدهام و جلب توجهی ندارم. توی همین فکرها بودم که ...
چون هر دو پایش معلول بود و در حالت نشسته با دستهایش راه میرفت، بعد از سلام و احوالپرسی از او پرسیدم: «حضرتکم من این؟»(اهل کجایی؟) و او در حالی که نفس نفس زنان خود را سانتی متر به سانتی متر به جلو میکشید جواب داد: «مِن دیوانیه».