صاحب خانه گفت: آنجا نرو جن دارد. گفتم: باشد به من کاری ندارند. رفتم داخل اتاق دراز کشیدم، عمامهام را پهلوی خودم گذاشتم و عبایم را روی سرم کشیدم. پاسی از شب که گذشت، صدای پای آنها را بیرون در اتاق میشنیدم.
شنیدید که می گویند متولیّ امامزاده؟ متولیّ صالحان، خدا ست؛ آیا متولیّ دیگری داریم؟ متولیّ من کیست؟ متولیّ من شیطان است؛ اصلاً فرض ندارد که شیطان کاری برای من میکند و آن کار به نفع من است.