استادی داشتیم که معتقد بود: «مقام استادی جز به جدیت و خشونت رفیع نگردد» و «دانشجو جز به چوب استاد و جور معلم به نشود». تخصصش هم نطق کشیدن از ترم اولی ها بود.
بابا هیچوقت، هیچچیز از هیچکس قرض نگرفته بود. حتی از قرض گرفتنهای معمول زنهای خانهدار هم خوشش نمیآمد. مامان چندباری گفته بود این مراوده و بدهبستان است. اما بابا دوست داشت فقط دستِ دهنده داشته باشد.