زمزمه شروع آتشبس در تاریخ 26 مرداد به گوش میرسید؛ حالا باید برگردم تهران چه بکنم؟ کارمند شوم و صبح به صبح کارت بزنم و پیر شوم و در رختخواب بمیرم؟! صدای اذان در پادگان خالی دوکوهه پیچید.
نکته ویژه «معراجیها» این است که مردم با وجود اینکه میدانستند قرار است سریال این کار را هم ببینند اما بازهم به سینما میآمدند و همواره از این اثر استقبال میکردند که به نظرم این اتفاق در تاریخ تلویزیون بینظیر است؛ بر این اساس امیدوارم کسانی هم که در تلویزیون «معراجیها» را تماشا میکنند احساس ضرر نکنند.
ما آدمهای غریب نواز و مرده پرستی هستیم و در مدت بسیار مرا کوبیدند اما برای فیلم هایی که همکارانم میسازند دعا می کنم که بتوانند در گیشه موفق باشند و بتوانند اعتماد مردم را جلب کنند...
شهر بهطور عجیبی خلوت شده بود، دلیلش را از راننده تاکسی پرسیدم، گفت که «از دنیا بیخبری مثل اینکه، امشب قسمت صدم سریال سالهای دور از خانه است»؛ فکر کردم این سریال درباره رزمندههایی است که این روزها دور از خانه هستند!
در تعجب بودم از کسانی که در دوره ای که به اسم دفاع مقدس فیلم های ضد جنگ ساخته می شود و جنگ مارا مثل اربابشان مهاجرانی برادر کشی می نامند و اینها به رگ غیرتشان بر نمی خورد. باز صد رحمت به این آمریکایی!