او که مدتهاست مدتهاست مهمان من است/ میرسد روزی که در یادش نمیآرد مرا
مشتری! از کافهام بیرون برو... در را ببند/ عشق میخواهد به دست گریه بسپارد مرا
یک زره خرج جهازت، حُسنهایت بیشمار/ با تو حیدر روز خیبر حرز میخواهد چکار؟/ تا تو از تیغ دودم با عشق میگیری غبار/ بعد از این مستانهتر صف میشکافد ذوالفقار ...
بــاید به آیینه سر زد، هر روز و هر روز و هر روز/ از حال آیینه پرسید، چیزی مهـم تر از این نیست/ چون آفتاب جوانمرد، باید سخاوت پراکند/ بایــد درخشید و بخشید، چیزی مهم تر از این نیست ...
ای حضرت روزگـــــار! قلبــم خون است/ ای ابـــــر عزا! ببــار، قلبـــــم خون است/ پرپر شده چون بهـــــار عصمت، زهـــــرا/ من نیز در این بهـــــار، قلبـــــم خون است
رفتی و مثل معما، ماندهای در ذهن دنیا/ رَد پای داغ سرخت، پشت ابهام زمین است/ کوثری، خیر کثیری، وارث بوی بهشتی/ نام سبز و روشن تو: «فاطمه»، بانوی دین است ...