
کد خبر:۳۱۳۵۷۹
شعر اختصاصی/سعید مظاهریرضا
کشتهاست ما را...
من در سرازیری عشقت سُر نخوردم / جانا که «سربالائیت» کشتهاست ما را

به گزارش خبرنگار حوزه هنر و ادب «خبرگزاری دانشجو»؛ آنچه که در زیر از نظر میگذرانید، غزلی است از سعید مظاهریرضا، که به عنوان آخزین شعر برگزیدهی عصر شعر به شما علاقمندان تقدیم میگردد.
موهای استثنائیت کشتهاست ما را
این گیسوی خرمائیت، کشتهاست ما را
با چهرهات پهلو زدی بر ماهِ تابان
ماها! ببین! زیبائیت، کشتهاست ما را
زیباییِ صورت اگر در دیگری هست
در خُلق بی همتائیت، کشتهاست ما را
من در سرازیری عشقت سُر نخوردم
جانا که «سربالائیت» کشتهاست ما را
لاک است روی ناخنت، پس خون ما کو؟
تبعیض در یغماییت، کشتهاست ما را
غرق تو گشتم، عاقبت فهمیدم این را
روحیهی دریائیت، کشتهاست ما را
با ممُردن از عشقِ تو معنی یافت عمرم
لطف دم عیسائیت کشتهاست ما را
خوابم نمیبرد فراق اما عزیزم
زیبایی لالائیت کشتهاست ما را
صبحی، چنین میگفت با من هماتاقی
شبنالهی تنهائیت، کشتهاست من را
لینک کپی شد
گزارش خطا
۰
ارسال نظر
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.