ارتش عراق از شهریورماه ۱۳۵۸ نقلوانتقال نیرو و تجهیزات به مناطق مرزی را تحت عناوین مختلف ازجمله برگزاری رزمایش، تقویت پاسگاهها، احداث مواضع و جادههای مواصلاتی جدید آغاز کرد.
طبق گزارش دریافتی منافقین اعلام نمودند که یک گروه از منافقین با معرف بچههای حسینعلی میخواهند حرکت کنند در ضمن گفت اگر شب شود اینجا میباشیم خسرو اعلام کرد که نیروهای اسلام از طرف جاده از ماشین پیاده میشوند که بهطرف منافقین شلیک میکنند و منافقین درخواست کردند که برایشان تیربار گیرنف فرستاده شود.
در نوامبر ۱۹۸۳، دولت آمریکا در بیانیهای اعلام کرد: «دولت آمریکا هر آنچه لازم و از نظر قانون موجه است را انجام میدهد تا عراق در جنگ با ایران مغلوب نشود.»
جلّاد و مسئول اجرای نسلکشی کُردها در سال پایانی جنگ تحمیلی کسی نبود جز «علی حسنالمجید» که به «علی انفال» و «علی شیمیایی» لقب گرفت. او در مدت ۱۰۰ روز، جان حدود ۱۸۳ هزار کُرد را که عمدتا هم زنان و کودکان بیگناه بودند در عملیاتی به نام «انفال» گرفت. همچنین مردم شهر «نودشه» در ایران نیز قربانی این جنایت شدند.
یلدای ۱۳۶۵ را میتوان یلدای خونین کرمانشاه نامید. روزی که دهها فروند هواپیمای رژیم بعث صدام بر فراز آسمان کرمانشاه ظاهر شده و مردم بیدفاع این شهر که برای برپایی مراسم شب یلدا آماده میشدند را به خاک و خون کشیدند.
همه اعدامها تنها با تأیید صدام انجام میشد. به همین خاطر هنگامی که تیپ۶۶ نیروهای ویژه تنها با ۳۴ نیروی باقی ماندهاش که ۱۲ نفر از آنها افسر بودند از مأموریت برگشت، سرهنگ جعفر صادق فرمانده این لشکر برای عذرخواهی و کسب بخشش به صورت پنهانی به بغداد رفت و به صدام گفت: «جانم در دستان شماست، مرا عفو کنید.»
پدیده خود آزاری با استفاده از نفت سفید در تعدادی از رزمندگان مشاهده گردیده است این ماده به داخل بافتهای نرم دست و پاها تزریق شده و باعث ایجاد واکنشهای شدید شیمیایی میگردد.
قرارگاه قدس قرارگاه فرعی ما بود که مسئول درگیر کردن لشکرهای ۵ مکانیزه و ۶ عراق در شمال منطقه عملیاتی بود، ولی تلاش اصلی عملیات بر عهده قرارگاه فتح و قرارگاه نصر بود. ما از اینکه عراقیها دائم داشتند نیرو به منطقه اضافه میکردند و چندین تیپ و لشکر آورده بودند نگران بودیم. ترس ما این بود که عراقیها بفهمند ما چگونه میخواهیم از کارون عبور کنیم و نگذارند.
اگر طبق طرحمان پیش میرفتیم، خرمشهر خودبهخود آزاد میشد. نیروها به جاده که رسیدند، عراقیها هنوز تردید داشتند و هیچ واکنشی نشان ندادند، اما از جاده که حرکت کردند و به دژ رسیدند، لشکرهای ۵ و ۶ عقبنشینی کردند. دشمن دو لشکرش را در شرق بصره آرایش داد و از قسمتهای دیگر هم نیرو آورد.
عراق با درکی که از این مسأله داشت، در عملیات «بدر»، بیش از گذشته از سلاحهای شیمیایی استفاده کرد، به طوری که تنها در طول مدت پنج روز (از ۲۲ تا ۲۷ اسفند ۶۳) بیش از ۳۰ مورد از انواع سلاحهای شیمیایی را مورد استفاده قرار داد.
به رئیس جمهور (صدام) پیشنهاد کردیم با جنگندههای نیروی هوایی به این قطار حمله کنیم، زیرا میدانستیم قطار مزبور یک لشکر از نیروهای ایرانی را که قرار بود به ما حمله کنند با خود حمل میکند و از زمانبندی حرکت قطار هم آگاهی داشتیم.
در طول جنگ از حدود ۳۸ هزار اسیر ایرانی بازجویی کرده بودم، به لحاظ مهارتهای زبانیام در حوزه زبان فارسی در شاخه ایران کار کرده بودم و در تسریع رمزگشایی پیامهای ایرانی به افسران مربوط کمک کرده بودم. اسراری در سینه ام دارم که هیچکس درمورد آنها صحبت نکرده است و برخی از این موضوعات فراتراز خطوط قرمز بوده، باید چند دهه بگذرد تا کسی بتواند درمورد آنها حرف بزند.
گرمای طاقتفرسای هوا، نامناسب بودن زمین و موقعیت منطقه، آمادگی ارتش عراق و عدم غافلگیری، بروز پارهای از مشکلات در پشتیبانی ادوات مهندسی و عدم هماهنگی مواردی هستند که سلسله عوامل این عدم موفقیت را تکمیل کردند.
دشمن در ارتفاع ۱۴۳ فکه پاتک سنگین زده بود. به هر ترتیبی بود خود را به آنجا رساندم. رضا چراغی، عباس کریمی، اکبر زجاجی و سه نفر بسیجی، مجموعاً ۶ نفر، روی ارتفاع سالم مانده بودند که سخت مقاومت میکردند. هرچه اصرار کردم به عقب برگردند، قبول نکردند.
بعثیها مانند گرگهای درنده به جان بچهها افتادند و دیوانهوار ما را کتک میزدند، ولی با مقاومت عزیزان اسیر آنها نتوانستند به هدف خود برسند درها را بستند و گفتند: «فردا به حسابتان می رسیم.»