عبدالله دیگر به آرزویش رسیده بود. از امام دفاع کرده بود. هرچند کم هر چند کوتاه. دیگر شرمنده روی پدر نبود. او را پیش مادرش زهرا سربلند کرده بود.
در این افکار بود که قلبش تیر کشید.
عبدالله با نثار جان خود مسیری جدید و روشن را به همگان نشان داد، عبدالله نشان داد که اگر امام خود را شناخته باشی، وقتی ببینی یکه و تنها در گودال گمراهان افتاده، قبل از بلند شدن بانگ «هل من ناصر»، خودت را به گودال می رسانی ولو بدون هیچ سلاحی و با دست خالی از او دفاع می کنی.