مجله خردورزی با هدفِ تبیین نسبتِ مذهب، سیاست، و انسان در جهانِ امروز، در چهاردهمین شماره، به چالشهای زیست مذهبی انسان در جامعه مدرن و مقایسه نظرات مرحوم صباح یزدی و عبدالکریم سروش پرداخته است.
شاید این میراثی باشد از تبار زن مسلمان ایرانی که برای او به جا مانده یا شاید قدرت ارادهای که از ایمانش سرچشمه گرفته اما هرچه هست از قهرمان قصه امروز ما یک کوه اراده و ایمان ساخته است. فرزانه کاظمی، بانوی تاکسیران برترتهران است، با سبک ویژهای برای زندگی کسی شبیه خودش و بیشباهت به خیلی ها. ٥٣ ساله و مادر سه فرزند که هر یک تحصیلات عالیه را طی نموده اند و خودش نیز لیسانس مدیریت بازرگانی دارد. از ۲۶ تا ۴۱ سالگی را معلمی کرده، در این میان یک سال، هم معلم بوده هم راننده. بر اثر یک اشتباه پزشکی، پای چپش آسیب دیده و از تدریس در مدرسه باز میماند اما این پایان قصه او نیست. شغلش را عوض میکند اما آموزش و مدرسه را نه. همین میشود که کلاسهای درس او به صورتی دیگر در یک خودروی ون ادامه یافته و او اولین راننده تاکسی ون پایتخت می شود، خودرویی که برای زندگی خیلیها مایه خیر شد. همه چیز درزندگی خانم کاظمی رنگ و بوی اعتقاد و دین و مذهب به خود گرفته و میگوید همینها باعث شده به همه چیزعشق بورزد. خودش را وقف خداوند و اهل بیت می داند: « وقتی میگویم وقف خداوند و اهلبیت (ع) هستم یعنی اختیار زندگیام را به آنها سپرده ام وهمه وجودم، دلم، ذهنم، وقتم، تلاشم، گفتارم و داراییام وقف است، بنابراین هر وضعیتی که برایم پیش بیاید، می پذیرم و سعی میکنم به کمک آن بهترین برداشت را برای آخرتم انجام دهم.»