باد آیه خداست، آن زمان که تبدیل به توفان میشود نیز. و همین است قصه خاک و گرد و غبار. پروردگار عالمیان گاهی با همین باد و توفان و خاک و گرد و غبار با آدمی سخن میگوید.
دروغگوخواندن ملت ایران؛ این آخرین اهانت اطرافیان افراطی اعتدال به ملت مقاوم ایران است البته تا لحظه نگارش این سطور! این بار بهانه اهانت به ملت، عدم انصراف مردم از گرفتن یارانه بود!
مردم را با نشان دادن درِ محکمه نمیتوان از نقد توافق نامتوازن بازداشت و مردم را با توهین و افترا و دروغ و جار و جنجال نمیتوان از نقد توزیع سبدکالا برحذر داشت.
این روزها احتمال خداحافظی نعمتزاده با وزارت صنعت، معدن و تجارت بیش از هر زمان دیگری قوت گرفته و در این راستا نام افراد گوناگونی برای تصدی این وزارتخانه شنیده میشود.
بعد از آمدن احضاریه، بارها و بارها نوشتههایم را دوبارهخوانی کردم، معالاسف دقیقا متوجه نشدم کدام جمله، احیانا کدام کلمه از نوشتههایم امنیت ملی را به خطر انداخته است؟! واقعا این بود اعتدال؟!
من یکی که ۲۲ بهمن ۵۷ اعتراف میکنم، هنوز به دنیا نیامده بودم؛ اگر این هم گناه است، بر ما ببخشند! من هنگام شهادت پدرم در ۱۰ اردیبهشت ۶۱ فقط ۳ سالم بود، اگر این هم کاسبی است، بر ما ببخشند!
اگر اتکای هستهای به خون سرخ شهدای هستهای است و اتکای دیپلماسی به سخنان بیپشتوانه مشاوران ارشد، صدالبته در افق بالاتر، «هستهای ملت» بر «دیپلماسی دولت» پیروز شده است.
جان کری در حالی که روحانی داشت درباره گل و بلبل سخن میگفت و در حالی که فقط 3 روز از اجرای توافق ژنو گذشته بود، میگوید: «اگر ایران توافق ژنو را نقض کند، گزینه نظامی روی میز خواهد بود»
دلم برای محافظان سرانفتنه میسوزد که به جای حفاظت از انقلاب، مجبورند مراقب جان شیخ بیسواد باشند. سربسته بگویم: این سختترین کار دنیاست؛ شیعه علی بودن و محافظت از عثمان تا که این پیراهن دوباره شر نشود.
آن روزها غربیها، میخواستند هم نمیتوانستند هاشمی را تحقیر کنند، چرا که حتی دشمن هم لااقل در مقام اعتراف و حداقل در ضمیر خود، برای انقلابی مقاوم احترام بیشتری قائل است تا انقلابی خسته و خدای نکرده بریده و دست و پا بسته.
با دست راستش، محکم دستم را گرفته بود و فشار می داد. گاهی که به هوش می آمد، ذکر می گفت. «یا حسین» و «یا زهرا». همان حالت، یک دفعه بهم گفت: خیلی تشنه ام مجتبی!