محمدصالح حجت الاسلامی در برنامه میز نقد در بررسی عنصر «قهرمان» در چهل و دومین جشنواره فیلم فجر: معجزه پروین؛ این اثر، یک کار مشارکتی است بین فارابی و میراث فرهنگی. برای من سوال است که این مشارکت، فقط در حد تامین بودجه بوده یا اینکه سازمان میراث فرهنگی با این مشارکت قرار بوده در راستای ماموریتهای خودش هم کاری انجام دهد؟ چرا حالا که میراث فرهنگی در رسانه پرقدرت سینما حضور پیدا کرده، از این فرصت استفاده نشده است؟ آیا کارگردان همراهی نکرده؟ آیا برای وزارت میراث فرهنگی صرف اینکه اسمش در یک فیلم ذکر شود، کافی بوده است؟ وقتی ما از سینمای ملی و فیلم ایرانی اسم میبریم، جای خالی خیلی از چیزها را میبینیم. یکی از موارد «لند اسکیپ» است. یعنی فیلمهای ما میتوانند با نشان دادن مناظری، باعث شوند که ما اقلیم کل کشور را ببینیم و سینما میتواند در این زمینه، مروج باشد. مورد بعدی، صنایع دستی و مورد آخر، آداب و رسوم است. ما آداب و رسوم ایرانی را در دل فیلم نمیبینیم.
محمدصالح حجت الاسلامی در برنامه میز نقد در بررسی عنصر «قهرمان» در چهل و دومین جشنواره فیلم فجر: از نظر من «مجنون»، از جمله معدود فیلمهای دفاع مقدسی است که ما میبینیم قهرمان فیلم در پایان فیلم شهید نمیشود. وقتی ما در مورد قهرمانان جنگی فیلم میسازیم، باید بگوییم که آنها چقدر خوشفکر بودهاند و با چه زحمتی، وجب به وجب این خاک را حفظ کردند. بنظر من اگر به تصویر کشیدن شهادت در این اثر اتفاق میافتاد، در نهایت در مخاطب جوان که آنقدر لایههای عرفانی در او شکل نگرفته است، باعث تشدید نوعی از حس ناکامی میشد؛ بنابراین من از فیلم «مجنون» به این دلیل ممنون هستم که نشان داد قهرمان واقعی ما، یک فرمانده خوشفکر، شجاع و در خط مقدم است و این قهرمان در نهایت، پیروز میدان در آمد.
محمدصالح حجت الاسلامی در برنامه میز نقد در بررسی عنصر «قهرمان» در چهل و دومین جشنواره فیلم فجر: اوایل انقلاب، سیاست گذاران کشور، یک رفتار ضد ستاره و ضد قهرمان از خود نشان دادند. بنظر من با حذف قهرمان، بخش مهمی از جذابیت سیما حذف شد. چون سینمای هالیوود دارای قهرمان است، روی آن کار میکنند و کشش دارد و داستان حول قهرمان شکل میگیرد. ما گونهها و اقشار مختلفی از سینما را داریم. فیلم «پروین» که در سبک زندگی نامهای است نیز قهرمان دارد. حتی در «صبح اعدام» نیز قهرمان وجود دارد و آن حاج اسماعیل رضایی است. در فیلم «آغوش باز» شعیبی نیز قهرمان وجود دارد. فیلمهایی موفقتر هستند که جهان قهرمان را میشناسند. برای مثال در فیلم آقای شعیبی، جنس زندگی قهرمانانی که انتخاب کرده است، آدم احساس میکند کمتر میشناسد و تجربه کرده است. بنابراین با آن جدیت نمیتواند قهرمان را در بیاورد. اما در فیلم «مجنون»، انگار که کارگردان، این جنس از قهرمان را بیشتر میشناسد.