برچسب ها - کتاب یادت باشد
برچسب ها
«یک شب نزدیکی‌های اذان صبح خواب دیدم که حمید گفت: «خانوم خیلی دلم برات تنگ شده، پاشو بیا مزار» معمولاً عصر‌ها به سر مزارش می‌رفتم، ولی آن روز صبح از خواب که بیدار شدم راهی گلزار شدم، همین که نشستم و گل‌ها را روی سنگ مزار گذاشتم دختری آمد و با گریه من را بغل کرد.
کد خبر: ۷۱۳۶۳۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۰۷

پرطرفدارترین عناوین
آخرین اخبار