یارو دستش به آفتابه خورد ناگهان غول جادو بیرون آمد و گفت؛ یک حاجتت را برآورده میکنم. یارو گفت؛ یک خانه میخواهم. غول جادو گفت؛ مرد حسابی! من اگر خانه داشتم که توی آفتابه زندگی نمیکردم!
وانتی که سبزی میفروخت چراغ قرمز را رد کرد. افسر راهنمایی از بلندگو داد زد؛ وانت! کجا میری؟ و وانتی هم از بلندگوش جواب داد؛ دارم میرم خونه! جناب سروان.
امروز یکی از لوایح ذلتبار و فاجعهآفرین FATF در دستور کار مجلس است و نمایندگانی که قرار است به این سند ذلتبار رأی مثبت بدهند، نمیخواهند مردم بدانند که چه فاجعهای را به ملت تحمیل کردهاند!
قاتلی را که میخواستند اعدام کنند، شامورتیبازی در آورده و قسم خورد من در انجام این قتل دخالت مستقیم نداشتم! قاضی گفت؛ ما هم در کشتن تو دخالت مستقیم نداریم، گلولهها تو را به جهنم میفرستند!
یارو وارد یک نمایشگاه نقاشی شده بود، جلوی یک تابلو ایستاد و به مدیر نمایشگاه گفت؛ خجالت نمیکشید این تابلوی مزخرف را به نمایش گذاشتهاید؟ مدیر گفت؛ تابلو نیست آیینه است!