یارو رفته بود ماشین بخرد. بعد از اینکه یک دوری زد تا امتحانش کند به فروشنده گفت؛ اینکه همه جاش صدا میده! فروشنده گفت؛ اختیار دارید، بوقش را امتحان کن! اصلا صدا نمیده!
یارو خیلی ادعای عشق و عاشقی میکرد، اما وقتی کار بیخ پیدا کرد دبه درآورد. بهش گفتند؛ مگر نمیگفتی هر چقدر هم که سردتر رفتار کند بیشتر دوستش داری؟ گفت؛ منظورم کولر خونهمون بود!
معلمی به یکی از دانشآموزان گفت؛ مگر نگفته بودم سر کلاس نباید چیزی بخورید؟ چی توی دهانت است؟ دانشآموز گفت؛ آقا اجازه! آلوخشکه است، گذاشتهام خیس بخوره که زنگ تفریح بخورم!
رضاخان به شهید مدرس پیغام داد که پا روی دم من مگذار! مرحوم شهید مدرس در پاسخ گفت؛ شما محدوده دم خود را مشخص کنید که تا کجاست؟ چون هر جا که پا میگذارم دم شماست و دادتان بلند میشود!