خیلی جاها حق شلیک کردن نداریم، مثلا در منطقه بوکمال مثلا این طرف ما آمریکاییها و کردها هستند، مثلا میگویند به سمت آنها شلیک نکنیم، ولی یک جاهایی منطقه داعش است، کویر است، آنجا میتوانیم شلیک کنیم.
از همین ایران که گرفتار میشویم و داخل اردوگاه میرویم، دیگر خرج ماشین و همه چیز را از خودمان میگیرند. اگر خودت نداشته باشی از رفیق هایت میگیرند تا بعدا به آنها بدهی.
با این که میدانست وضعیت مالی آقا محمد خوب است. آن موقع که ماشین جلوی در پارک بود، پسرهایش میگفتند چقدر سوریه میروی به تو پول میدهند که این ماشین را گرفتی؟ چقدر پول میگیری؟
ما خیلی نگران بودیم با بچهها؛ خانهمان هم مستاجری بود. صاحبخانهمان وقتی فهمید همسرم رفته سوریه، آمد و گفت شما باید از خانهمان بروید! خانه را خالی کنید؛ دو ماه است خبری از شوهرت نیست.
بعد از ظهر از سر کار آمد، گفت شما میروید کربلا؟ بعد من خندیدم و گفتم نخیر ما ایندفعه با هم میرویم. بعد خندید گفت که من نمیروم، تو دوباره برو. گفتم چرا اینقدر اصرار میکنی؟ من ایندفعه تنها نمیروم!