تشنه لبی مست رفته است به میدان/ این خبر سرخ ناگوار مبادا/ تشنه لبی مست رفته است به میدان/ آینه با سنگ در کنار مبادا/ تشنه لبی مست رفته است به میدان ...
کاش این چنین نبود داستان کربلا/ کاش که رقیه جان برای اصغرش هی سراغ آب را نمی گرفت/ دامن رباب را نمی گرفت، این قدر سریع و تند از کمان حرمله جواب را نمی گرفت ...
تصویر زیبایی است؛ جوانی را میبینی که مشغول یکی از امور گوناگون زندگی است؛ تحصیل، ورزش، تفریح، سرگرمی و... تشنهاش شده، آب مینوشد! انگار همه چیز از شتاب میافتد، همه چیز رنگ میبازد و او آرام و با احساس و عاطفه میگوید: «سلام بر حسین»