گروه اجتماعی خبرگزاری دانشجو- فاطمه محمودی؛ در این یک ماه اخیر در کشورمان «آنهایی» به وجود آمده اند که نمیدانیم چه اسمی رویشان بگذاریم. از آنجاییکه خودشان را درست معرفی نمیکنند نمیدانیم دقیقا چه میخواهند و چه ایدئولوژیای پشت کنشهایشان است. نمیدانیم رهبر آنها کیست و نمیدانیم چه آلترناتیوی برای فردای بعد از جمهوری اسلامی در نظر دارند. خودشان راهی پیش رویمان نگذاشتند جز اینکه «آنها» صدایشان کنیم. مدتی ست آنها خیابانها و کوچههای شهر را نا آرام کرده اند. فشار روانی به مردم ایجاد کرده اند و البته در قاب فضای مجازی شهرها را فتح کرده اند. کسانی که فکر میکنند با جیغ و بوق میتوان انقلاب کرد و توی خوابگاه و دانشگاه و خیابانها مزاحم استراحت و آرامش دیگران اند. دانشجوهایی که ورودشان به دنیای آکادمیک مجازی بود و بعد از ورود حقیقی شان به فضای دانشگاه فکر کردند دانشگاه همین شلوغ کردن هاست و جز این نیست. نمیدانستند که دانشگاه میتواند چیزهای جذاب دیگری هم برایشان داشته باشد. کلاس و درس و علم و دوستی و رفاقت و فعالیت و هزار و یک چیز گرانبهای دیگر. آنها اول از همه حرف دفاع از حقوق زنان و آزادی زنان را پیش کشیدند. آتش اعتراضات از یک اتفاق و مرگ یک دختر جرقه زد و شعله ور شد. اتفاقی که برای همه غم انگیز و ناراحت کننده بود، اما کم کم تبدیل شد به یک سری سلسله برنامه که پله پله آنها را به جلو میکشاند. اول آسایش مردم را در خیابانها گرفتند. ترس به جان همه مادرانی انداختند که بچه هایشان برای مدرسه و دانشگاه و ... قرار بود بروند توی شهر. دلشوره و استرس به جان دختران و زنان محجبهای انداختند که میخواستند با چادر قدم توی خیابان بگذارند و این آزادیای که آنها از آن دم میزدند را انتخاب نکرده بودند. این یک تصویر واقعی بود از آنچه که آنها برای قشر عظیمی از زنان سرزمین رقم زدند. اما این تنها ضرری نبود که آنها به جامعه زنان زدند.
در این مدت با فعالیتهای رسانهای آنقدر فریاد آزادی را در بوق و کرنا کردند که مطالبات به حق زنان دیگر گم شد. آنقدر جو را متشنج کردند که خیلی از کنشگران ترسیدند به برنامههای خودشان بپردازند تا مبادا برچسب ایگنور کردن بهشان بخورد. کمی پیش از این اعتراضات کسانی برای رویدادهای حوزه زنان و کارهای رسانهای و ... برنامهها داشتند و دغدغهمند بودند تا باری از دوش زنان بردارند و مسئلهای از مسائلشان کم کنند، اما با این وضعیت پر سر و صدایی که ایجاد شد ایدههایشان را بغچه پیچ کرده و کناری گذاشتند تا شرایط آرام شود و گوشی برای شنیدن حرف هایشان و زبانی برای زدن حرفها و دغدغههای زنان باشد.
حدود ۴ میلیون زن سرپرست خانوار در کشور وجود دارد که رقم اصلا کمی نیست؛ اما هیچ کدام صدای این زنانی که درد مسکن و اشتغال و نان دارند نمیشوند. مادرانی که کودکانشان مریض اند و شب و روزشان تیره و تار شده است، چون داروی کودکشان تحریم است. بعد آنها از همان شبکههای آمریکایی خط میگیرند برای اعتراض و کار اعتراضشان به اغتشاش کشیده میشود و فیلم یک دقیقهای میگیرند و برای همان تحریم کننده میفرستند. آنها به دغدغههای زنان خانه دار و مشکلاتشان فکر نمیکنند. دغدغههای زنان شاغل؛ تبعیض در حقوق و قراردادها و نداشتن تبعیض مثبت و .... بعید میدانم خیلی از آنها یک بار پای درددل مادرشان نشسته باشند تا ببیند مسئله و ناراحتی و دغدغه اش چیست. ایگنور کردن کار آنهایی ست که هیچ کدام از این دغدغهها را ندیدند و فقط آزادی در پوشش را دیدند و خواستند؛ حتی خودشان هم نمیدانستند که بازیچه دست عدهای جاه طلب شده اند و استفاده ابزاری از زنان برای پیشبرد اهداف سیاسی، منش و رسم عده ایست. چه در داخل که برای رای آوری در انتخابات یک دفعه دلشان برای آزادی نداشتن دختران ایران میسوزد و چه کفتارهایی از خارج که میدانند برای اینکه نقشه هایشان را عملی کنند میتوانند از مسئلهای مثل آزادی زنان شروع کنند. یک مسئلهی باکلاس و زیبا با چاشنی روشنفکری که ایجاد یک دو قطبی عمیق در جامعه میکند؛ دختران و زنان ایرانی را روبروی هم قرار میدهد و فضا را نا آرام میکند. حتی حق سر کلاس درس نشستن را هم از بقیه میگیرند و روبروی دانشجویان چادری شعار برو گمشو سر میدهند. آنها برای مختلط شدن سلف و خوابگاههای دانشجویی یقه چاک میدهند و آسایش کسانی که این اختلاط در چارچوب هایشان نمیگنجد را نادیده میگیرند. آنها دنبال آزادی و دفاع از حقوق زنان اند و این خیلی خنده دار است.